درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری موضوع کلی: احکام النجاسة تاریخ: 18 شهریور 1393 موضوع جزئی: فصلٌ فی ما یعفی عنه فی الصلاة مصادف با: 13ذی القعده 1435 سال: ششم جلسه: 1 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
اهمیت تعلیم و تعلّم:
آغاز سال تحصیلی جدید را خدمت دوستان عزیز تبریک عرض میکنیم، امیدواریم در طول این تعطیلاتی که گذشت دوستان از فرصت بدست آمده نهایت استفاده را برده باشند، بنده در جلسهای که در رابطه با شروع سال تحصیلی جدید در مدرسه فیضیه برگزار شد عرض کردم که فرصتها خیلی سریع میگذرد و اگر ما از این فرصتها استفاده نکنیم بعد از مدتی متوجه میشویم که تمام ظرفیتهایی که در اختیار ما بوده از دست رفته، چون وقتی انسان پا به سن میگذارد حال و حوصله مطالعه و تحقیق و پژوهش ندارد لذا باید سعی شود از این فرصتها بهترین استفاده برده شود و ان شاء الله امیدواریم سال تحصیلی خوبی داشته باشیم، از دوستان هم انتظار داریم که حضور در درس را جدی بگیرید و بهانهها، باعث نشود که از درس و بحث دور شوید، مطالعه درس را جدی بگیرید و حتماً پیش مطالعه داشته باشید.
قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ لِي مَوْلَانَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ تَعَلَّمِ الْعِلْمَ وَ اعْمَلْ بِهِ وَ انْشُرْهُ فِي أَهْلِهِ يُكْتَبْ لَكَ أَجْرُ تَعَلُّمِهِ وَ عَمَلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[1]؛ مولای متقیان امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل بن زیاد میفرمایند: دانش بیاموز و به آن عمل کن و آن را در بین مردم منتشر کن تا ان شاء الله تعالی اجر و پاداش علم و عمل به آن به تو داده شود. صرف یادگیری و علم آموزی بدون عمل مشکلی را حل نمیکند، لذا باید سعی کنیم به آنچه میآموزیم عمل کنیم؛ چون آنچه برای انسان میماند عمل اوست و فردای قیامت علم به تنهایی کارگشا نیست و آنچه گره گشاست علمی است که همراه با عمل باشد آن گونه که حضرت صدیقه طاهره میفرمایند: سمعت أبی (صلى الله علیه وآله) یقول : «إن علماء شیعتنا [امّتنا] یحشرون فیخلع علیهم من خلع الکرامات على قدر کثرة علومهم و جدّهم فی إرشاد عباد الله»[2]؛ علماء پیرو ما هنگامی که در روز قیامت محشور میشوند، به اندازه دانشهای آنها و نیز کوشش آنها در راهنمایی بندگان خدا به آنها خلعتهای کرامت داده میشود.
مروری بر مباحث گذشته:
بحث درباره مواردی بود که در نماز معفو شده است، سؤال این بود که آیا همه نجاسات در نماز ممنوع است یا اینکه مواردی وجود دارد که شارع ما را معفو داشته و فرموده اگر این نجاسات در بدن یا لباس نمازگزار باشد لطمهای به نماز او نمیزند؟
مرحوم سید (ره) فرمود: «فيما يعفى عنه في الصلاة و هو أمور: الأول: دم الجروح و القروحما لم تبرأ في الثوب أو البدن قليلا كان أو كثيرا أمكن الإزالة أو التبديل بلا مشقة أم لا»؛ اولین نجاستی که معفو است و برای نمازِ مصلی مشکلی ایجاد نمیکند خون جراحت و زخمی که در بدن یا لباس نمازگزار وجود دارد مادامی که خوب نشده باشد.
نکتهای که قابل ذکر است این است که منظور از معفو بودن خون جروح و قروح این نیست که این خون، نجس نیست بلکه در نجاست و منجِّسیتِ خون قروح و جروح بحثی نیست و آنچه در اینجا مطرح میشود بحث از معفو بودن این خون است، یعنی در عین حال که خون جروح و قروح نجس و منجِّس (نجس کننده) است شارع مقدس به مصلّی اجازه داده که با این خون نماز بخواند.
سؤال:سؤالی که مطرح است این است که حدّ العفو کجاست، یعنی اینکه گفته میشود خون جروح و قروح معفو است، حد العفو این خون کجاست؟
پاسخ:سه قول در این مسئله وجود وجود دارد:
قول اول:ملاک در معفو بودن خون جروح و قروح، خوب شدن یا خوب نشدن زخم است، یعنی اگر جروح و قروحی در بدن بود و لباس یا بدن با آن آلوده شد بگوییم این خون برای شخص نمازگزار معفو است تا زمانی که خوب نشده است، بنابراین حدّ العفو، خوب شدن زخم است، البته در این صورت سالبه به انتفاء موضوع خواهد شد چون وقتی زخم خوب شود خونی وجود نخواهد داشت تا بحث کنیم عفو شامل آن میشود یا نه. برخی از فقهاء از جمله شهید ثانی، محقق ثانی، محقق اردبیلی، صاحب مدارک، صاحب حدائق و صاحب جواهر این قول را پذیرفتهاند.
قول دوم: ملاک در معفو بودن خونِ جروح و قروح، وجود مشقّت در ازاله خون یا سیلان خون است، یعنی اگر انسان نتواند خون جروح و قروح را بر طرف کند در این صورت وجود این خون در لباس یا بدن مصلی مشکلی ایجاد نخواهد کرد ولی اگر ازاله آن مشقت نداشته باشد، معفو نخواهد بود، همچنین اگر خون جروح و قروح، جاری بود عفو شامل آن خواهد شد اما اگر جاری نبود معفو نخواهد بود. علّامه حلی و شیخ طوسی این قول را پذیرفتهاند.
قول سوم:ملاک در معفو بودن خونِ جروح و قروح، وجود مشقت ازاله و سیلان خون با هم است، یعنی در صورتی خونِ جروح و قروح معفو است که ازاله آن مشقت داشته باشد و آن خون سیلان هم داشته باشد.
حال باید به بررسی ادله این اقوال بپردازیم و ببینیم حق در مسئله کدام قول است.
شهید ثانی میفرماید: «أن الرخصة باقية إلى أن يبرأ، سواء ألزم من الإزالة مشقّة أم لا»[3]؛ رخصت (عفو) باقی است تا زمانی که زخم خوب شود اعم از اینکه که ازاله خون مشقتی در پی داشته باشد یا نه؟
از عبارت مرحوم سید هم همین قول اول استفاده میشود، ایشان فرمود: «الأول: دم الجروح و القروح ما لم تبرأ»، یعنی ایشان هم ملاک در معفو بودن خون جروح و قروح را خوب نشدن زخم دانسته است.
جمع دیگری از اعلام و بزرگان، ملاک در معفو بودن خون جروح و قروح را مشقتِ در ازاله خون دانستهاند، یعنی معتقدند اگر مشقتی در ازاله خون نباشد آن خون معفو نیست و باید برطرف شود هر چند زخم هنوز خوب نشده باشد. همچنین جمع دیگری ملاک در معفو بودن خون جروح و قروح را سیلان آن دانستهاند، یعنی اگر خون جاری باشد معفو است اما اگر خون جاری نباشد معفو نخواهد بود هر چند زخم هم خوب شده باشد.
دلیل قول اول:
برای اثبات قول اول به روایاتی استناد شده:
روایت اول: عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «إِذَا كَانَ بِالرَّجُلِ جُرْحٌ سَائِلٌ فَأَصَابَ ثَوْبَهُ مِنْ دَمِهِ فَلَا يَغْسِلْهُ حَتَّى يَبْرَأَ وَ يَنْقَطِعَ الدَّمُ»[4]؛ سماعة بن مهران از امام صادق (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند: اگر جراحتی در بدن شخص وجود داشته باشد که خون آن سیلان داشته باشد (جاری باشد) و آن خون به لباسش اصابت کند در این صورت لازم نیست آن جراحت را بشوید تا خوب شود و خون آن قطع شود.
روایت دوم: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ يُصَلِّي، فَقَالَ لِي قَائِدِي: إِنَّ فِي ثَوْبِهِ دَماً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ قَائِدِي أَخْبَرَنِي أَنَّ بِثَوْبِكَ دَماً فَقَالَ لِي: «إِنَّ بِي دَمَامِيلَ وَ لَسْتُ أَغْسِلُ ثَوْبِي حَتَّى تَبْرَأَ»[5]؛ ابی بصیر میگوید: بر امام باقر (ع) داخل شدم در حالی که ایشان مشغول نماز خواندن بودند، کسی که جلودار من بود- ابو بصیر نابینا بوده و شخصی همراه او بوده که جلودار او بوده و او را در راه رفتن کمک میکرده است- به من گفت: در لباس امام باقر (ع) خون وجود دارد و امام (ع) با لباس خونی نماز میخوانند، ابوبصیر میگوید: وقتی نماز امام (ع) تمام شد به ایشان عرض کردم، قائد (پیشرو) من به من خبر داده که در لباس شما خون وجود دارد، حضرت (ع) فرمودند: دُملهایی در بدن من وجود دارد و من لباسم را نمیشویم تا اینکه این دُملها خوب شود.
ظاهر این دو روایت دلالت دارد بر اینکه حد عفو در مورد خون جروح و قروح، خوب شدن زخم و جراحت است خواه ازاله خون مشقتی در پی داشته باشد یا نه و خواه آن خون سیلان داشته باشد یا نه.
اشکال به روایت اول:
ممکن است گفته شود در صدر روایت سماعة، عفو در قروح و جروح دائر مدار خوب شدن یا خوب نشدن قرار داده نشده بلکه با عبارت «إِذَا كَانَ بِالرَّجُلِ جُرْحٌ سَائِلٌ» مسئله عفو دائر مدار سیلان قرار داده شده به این معنی که روایت دلالت میکند بر اینکه شستن موضع مربوط به جایی است که شخص جَرحِ سائل نداشته باشد و اگر جَرحِ سائل نداشته باشد معفو نیست و عفو مربوط به جایی است که جَرح سائل داشته باشد، کما اینکه ذیل روایت هم به مقتضای تحدیدِ عدم وجوب غَسل، مسئله انقطاع دم را مطرح کرده و معنای انقطاع دم این است که خون از سیلان بیفتد.
پاسخ:
اولاً: کلمه «سائلٌ» وصف کلمه «جرح» است و در صورتی مفهوم دارد که سیلان را در شرط اخذ کرده باشیم، یعنی یک بار مفهوم شرط مورد بحث قرار گرفته و یک بار مفهوم وصف، ما سیلان را در شرط اخذ نکردهایم لذا این گونه نیست که سیلان داشتن در متن شرط دخالت داشته باشد که اگر شرط منتفی شود مشروط هم منتفی بشود و در نتیجه عفو دایر مدار سیلان و عدم سیلان باشد.
به تعبیر روشنتر گاهی ما نسبت به جمله «إِذَا كَانَ بِالرَّجُلِ جُرْحٌ سَائِلٌ» از باب مفهوم شرط وارد میشویم و گاهی میخواهیم از باب مفهوم وصف وارد شویم، شاید نظر مستشکل این است که ما میخواهیم از باب مفهوم شرط وارد شویم لکن ما میگوییم مفهوم شرطی در کار نیست؛ چون سیلانی که در اینجا وجود دارد در شرط اخذ نشده بلکه قید قرار گرفته برای جرحی که آن جرح در شرط اخذ شده و فرق است بین اینکه چیزی جزء شرط قرار گیرد یا قید شرط قرار گیرد.
ثانیاً: ما کاری به مفهوم شرط نداریم بلکه از باب مفهوم وصف وارد میشویم و میگوییم: «سائل» صفت «جرح» است و وصف هم مفهوم دارد در نتیجه این روایت به جای اینکه دلیل برای خوب شدن یا خوب نشدن زخم باشد دلیل برای سیلان یا عدم سیلان داشتن خون است. میگوییم در جاهایی که آوردن وصف میتواند فایده دیگری غیر از تعلیل الحکم علی الوصف داشته باشد ما قائل به مفهوم وصف نیستیم در نتیجه نه مفهوم شرط ثابت شد و نه مفهوم وصف، لذا استدلال به روایت سماعه تمام است در نتیجه قیدی که در روایت آمده که فرموده: «فَلَا يَغْسِلْهُ حَتَّى يَبْرَأَ وَ يَنْقَطِعَ الدَّمُ» دلیل برای مدعای قول اول (حدّ العفو، خوب نشدن زخم است) است.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. اعلام الدین، ص254.
[2]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج2، ص3. در موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص20، به نقل از المجالس السنیة، ج2، ص95 به جای «شیعتنا»، «امتنا» آمده است.
[3]. مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج1، ص125.
[4]. وسائل الشیعة، ج3، ص435، کتاب الطهارة، باب 22 من ابواب النجاسات، حدیث7.
[5]. همان، ص434، حدیث1.