فصلٌ فی المطهّرات94/06/17

 

موضوع کلی: فصلٌ فی المطهّرات                                                     تاریخ: 17 شهریور 1394

موضوع جزئی: الثانی من المطهّرات، الأرض                                                       مصادف با: 24 ذی القعده 1436

سال تحصیلی: 95-94                                                                                                       جلسه: 1

 

 

 

 

 

مقدمه

به فضل پروردگار سال تحصیلی جدید آغاز شد و خداوند متعال به ما عنایت فرمود تا بتوانیم تعطیلات تابستان و ماه مبارک رمضان را پشت سر بگذاریم و برای شروع سال تحصیلی جدید آماده شویم. ا‎ن ‎شاء الله دوستان فرصت جوانی را قدر بدانند و از این فرصت استفاده کنند و بر کمالات علمی و اخلاقی خود بیفزایند.

بحث سال گذشته در رابطه با مطهرات بود. اولین مورد از مطهرات، آب بود که بحث درباره آب و شرایط آن به طور مفصل بیان شد. دومین مورد از مطهرات، «ارض» است که در رابطه با آن نیز مطالبی بیان شد و اکنون به بقیه بحث می‎پردازیم.

مرحوم سید (ره) نوشته است: «و لا فرق في الأرض بين التراب و الرمل و الحجر الأصلي»[1]؛ در [مصداق] زمین بودن بین خاک، ماسه و سنگی که جزئی از زمین است، فرقی نیست، یعنی همه این موارد از مصادیق زمین محسوب می‎شوند.

نکته مهمی که در رابطه با مسأله «أرض» مطرح است، این است که آیا مواردی مانند رمل و سنگی که جزئی از زمین است، از مصادیق «أرض» محسوب می‎شوند یا محسوب نمی‎شوند؟ در برخی موارد در کلام بزرگان در مورد مصادیق «أرض»، ایهام ایجاد شده است؛ به عنوان نمونه صاحب شرایع (ره) برای «أرض»، تراب را مثال زده است که این ایهام ایجاد می‎شود که شاید مقصود از «أرض»، فقط تراب باشد و مواردی مانند سنگ و رمل، جزء أرض محسوب نشود.

در توضیح کلام این بزرگان، گفته شده است که ذکر تراب از باب تمثیل است و از باب مصداق متعین نیست و لذا این‎گونه نیست که «أرض» مصداق دیگری غیر از «تراب» نداشته باشد و «أرض» منحصر در «تراب» باشد، بلکه ذکر تراب از باب مثال بوده است و شاید از این جهت که تراب، بهترین مصداق برای أرض است، تراب را ذکر کرده‎اند.

همان‎طور که اشاره شد، نظر مرحوم سید (ره) در این مورد، این است که سنگی که جزء زمین باشد (جدا نشده باشد)، ماسه و... از مصادیق أرض به شمار می‎روند.

دلیل اینکه زمین شامل تراب، رمل، حجر و امثال آن نیز می‎شود

دو دلیل بر این مطلب اقامه شده است:

دلیل اول: تمسک به اطلاق؛ به این نحو که اطلاق لفظ «أرض»، همه موارد مذکور (تراب، رمل و حجر) را تحت پوشش قرار می‎دهد. لذا «أرض»، استثناء ندارد و شامل تراب، رمل، حجر و امثال آن نیز می‎شود.

دلیل دوم: برخی از بزرگان استدلال دیگری را مطرح کرده‎اند و گفته‎اند که هدف از تطهیر به وسیله زمین، این است که ازاله نجاست و طهارت حاصل شود و این ازاله نجاست و طهارت نیز می‎تواند هم به وسیله تراب حاصل شود و هم به وسیله غیر تراب از رمل و امثال آن حاصل می‎شود. بنابراین، منحصر دانستن زمین در خاک صحیح نیست.

اشکال بر دلیل دوم: صرف حصول ازاله نجاست نمی‎‎تواند دلیل بر این باشد که غیر خاک (ماسه و سنگی که جزء زمین است) نیز «ارض» محسوب شود زیرا چه بسا ازاله نجاست با چیزی محقق شود که از مصادیق زمین نباشد و لفظ ارض بر آن صدق نکند.

بنابراین، بهترین استدلالی که می‎توان مطرح کرد، تمسک به اطلاق است که ذکر شد.

سؤال: آیا مواردی مانند سنگ‎فرش یا آجرفرش از مصادیق زمین به شمار می‎رود؟

پاسخ: سنگ‎فرش یا آجرفرش نیز از مصادیق زمین است زیرا زمانی که زمین با سنگ، فرش شده است، نشان‎دهنده آن است که سنگی از جایی برداشته شده و به این محل آورده شده است. پس سنگ فرش نیز، حجر اصلی (سنگی که جزء زمین است) محسوب می‎شود و می‎تواند همانند خودِ زمین، مطهِّر باشد.

البته گفته شده است که اگر سنگ‎فرش و آجرفرش از مصادیق زمین محسوب می‎شوند و مطهِّرند، چگونه در باب سجده یا تیمم گفته شده است که نمی‎توان بر سنگ‎فرش یا آجرفرش سجده یا تیمم کرد؟ پس اشکال این است که اگر قائلید زمین باعث ازاله نجاست می‎شود و مطهِّر است، چرا در باب سجده، آجر [که از خاک پخته تهیه می‎شود] را به عنوان محل سجده به حساب نمی‎آورید یا در باب تیمم، تیمم بر سنگ‎فرش یا آجرفرش صحیح نیست؟ در حالی که اگر سنگ‏فرش و آجرفرش، مطهِّر باشند، باید سجده و تیمم بر آنها نیز صحیح باشد.

خلاصه اینکه بزرگان صدق أرض را بر سنگ‎فرش و امثال آن، یا از باب اطلاق، منطبق دانسته‎اند یا از باب اینکه قبل از اینکه آجر به وجود آید یا سنگ به محل مورد نظر (محل سنگ‎فرش) منتقل شود، عنوان أرضیت بر آن منطبق بوده است، ولی الآن شک هست که آیا عنوان أرضیت بر آن منطبق است؟ عده‎ای با تمسک به استصحابِ أرضیت، حکم أرض را بر آن بار کرده‎اند یا از باب استصحاب مطهِّریت به مطهِّر بودن سنگ‎فرش حکم کرده‎اند. به تعبیر روشن‎تر، زمانی که سنگ در کوه، بوده است، عنوان أرضیت را داشته است، حال بعد از اینکه سنگ به شهر آمده و به سنگ‎فرش تبدیل شده است نیز عنوان أرضیت بر آن صادق است. همچنین زمانی که سنگ از محل خود جدا نشده بود، مهطِّر بود، اکنون که به سنگ‎فرش تبدیل شده است نیز مطهِّر است. بنابراین، فقط مکان سنگ عوض شده است و انتقال به تنهایی مانعی برای صدق «أرض» محسوب نمی‎شود.

مرحوم آیت الله خویی(ره) فرموده است که فرش کردن زمین با سنگ یا غیر سنگ [از اجزای زمین] امر متعارفی است که در شهرها اتفاق می‎افتد و در نتیجه، نمی‎توان گفت که عنوان زمین بر سنگ‎فرش صدق نمی‎کند.[2]

سؤال: اگر با تمسک به استصحاب أرضیت یا استصحاب مطهِّریت، عنوان أرضیت برای سنگ‎فرش ثابت نشود، آیا با مسح یا راه رفتن بر روی سنگ‎فرش و امثال آن پا یا نعل، پاک می‎شود یا پاک نمی‎شود؟ یعنی پای شخصی، متنجّسِ به نجاست بوده است و روی محلی که سنگ‎فرش بوده است، راه رفته است و اکنون که شک دارد که نجاست زایل شده است یا زایل نشده است، تکلیف چیست؟

پاسخ: مرحوم آیت الله خویی(ره) نوشته است که گفته شده است در این مورد، دو استصحاب جاری می‎شود؛ یکی استصحاب مطهِّریت و دیگری استصحاب نجاست که این دو استصحاب با هم تعارض و تساقط می‎کنند لذا به قاعده طهارت رجوع می‎شود و مقتضای قاعده طهارت این است که به طاهر بودن پا حکم می‎شود.[3]

اشکال آقای خویی (ره)[4] بر جریان استصحاب

اولاً: استصحابی که در این مورد، جاری می‎شود، استصحاب تعلیقی است که اعتبار ندارد و بر فرض، استصحاب تعلیقی معتبر باشد و در این مورد، دو استصحاب با هم تعارض و تساقط کنند، نمی‎توان به قاعده طهارت رجوع کرد، بلکه باید به اطلاقات مراجعه کرد که بنا بر آنها، اگر پا نجس شود، باید به وسیله آب شسته شود. بنابراین، حتی اگر زمین به عنوان مطهِّر دوم محرز باشد [ که در اینجا محرز نشده است]، طبعاً به مطهِّر اول که آب است، رجوع می‎شود.

ثانیاً: اشکال دیگر این است که اساساً استصحاب در احکام کلی جاری نمی‎شود. بنابراین، أرض بودن محرز نیست و نمی‎توان به طهارت مشکوک، حکم کرد.

مرحوم سید (ره) در رابطه با مکان‎هایی که با قیر درست شده است [مانند آسفالت خیابان] نوشته است: «نعم، يشكل كفاية المطلي بالقير أو المفروش باللوح من الخشب مما لا يصدق عليه اسم الأرض».[5]

مرحوم سید (ره) گفته است که اگر پا متنجِّس به نجاست باشد، با راه رفتن روی آسفالت یا خَشَب (چوب) پاک نمی‎شود چون آسفالت یا چوب از مصادیق أرض نیستند.

عده‎ای به دو روایت ذیل استناد کرده‎اند و گفته‎اند که براساس این دو روایت، أرض شامل آسفالت و چوب نیز می‎شود که در پاسخ عرض می‎شود که نمی‎توان با استناد به این دو روایت، آسفالت و چوب را جزء مصادیق أرض به شمار آورد.

روایت اول: عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)؛ قَالَ: فِي الرَّجُلِ يَطَأُ عَلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي لَيْسَ بِنَظِيفٍ ثُمَّ يَطَأُ بَعْدَهُ مَكَاناً نَظِيفاً؛ قَالَ: «لَا بَأْسَ إِذَا كَانَ خَمْسَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً أَوْ نَحْوَ ذَلِكَ»[6].

در این روایت صحیحه از امام صادق (ع)، در مورد شخصی که بر یک مکان غیر تمیز قدم می‎گذارد و سپس به مکان پاک قدم می‎گذارد، سؤال شد. حضرت (ع) در پاسخ فرمود: «اگر پانزده ذراع در مکان تمیز عبور کند، اشکال ندارد.»

گفته شده است که الواحی از خشب (چوب) نیز مصداق مکان نظیف است. همچنین، در روایت مذکور، به أرض بودن اشاره نشده است لذا مکان شامل چوب و آسفالت نیز می‎شود.

روایت دوم: عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ؛ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْخِنْزِيرِ يَخْرُجُ مِنَ الْمَاءِ فَيَمُرُّ عَلَى الطَّرِيقِ فَيَسِيلُ مِنْهُ الْمَاءُ أَمُرُّ عَلَيْهِ حَافِياً؛ فَقَالَ: «أَ لَيْسَ وَرَاءَهُ شَيْ‏ءٌ جَافٌّ»؟ قُلْتُ: بَلَى؛ قَالَ: «فَلَا بَأْسَ إِنَّ الْأَرْضَ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً»[7]؛ معلی بن خُنَیس گفته است که از امام صادق (ع) درباره خنزیری که از آب بیرون می‎آید و در حالی که آب از آن می‎چکد، از راهی عبور می‎کند، سؤال کردم که اگر من با پای برهنه از آن مسیر عبور کنم، تکلیفم چیست؟ حضرت (ع) فرمود: «آیا بعد از مسیری که خنزیر می‎رود و تو نیز به دنبال او حرکت می‎کنی، مکان خشکی وجود دارد»؟ گفتم بله. حضرت (ع) فرمود: «اشکالی ندارد چون بعضی از زمین بعض دیگر را پاک می‎کند.

بنابراین، پاسخ حضرت (ع) به این معناست که اگر قسمتی از زمین متنجّس باشد و پا را نجس کند، پا به وسیله بعضی قسمت‎های دیگر که خشک است و نجس نیست، پاک می‎شود.

تعلیلی که در این روایت آمده است که حضرت (ع) فرموده است بعضی از زمین بعض دیگر را پاک می‏‎کند؛ حاکی از این است که زمین شامل چوب و آسفالت و امثال آن نمی‎شود. همچنین، این روایت قرینه بر این است که مقصود حضرت (ع) از «مکان» در صحیحه أحول که فرمود: «مَكَاناً نَظِيفاً»، زمین پاک است زیرا معمولاً انسان روی زمین راه می‎رود.

ابن ادریس (ره) نیز در کتاب سرائر روایتی از حلبی نقل کرده است که آن روایت نیز مؤید این است که چوب، آسفالت و امثال آن از مصادیق زمین محسوب نمی‎شوند. در آن روایت، این‎گونه آمده است: «...أَ لَيْسَ تَمْشِي بَعْدَ ذَلِكَ فِي أَرْضٍ يَابِسَة»[8]؛ امام صادق (ع) در پاسخ فردی که پایش نجس شده است، فرموده است: «آیا زمین خشک وجود ندارد که بعد از نجس شدن پا، بر روی آن راه بروی»؟

بنابراین، دو روایت مذکور، قرینه بر این است که مقصود از مکان نظیف، همان زمین است.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. سید محمد کاظم طباطبایی، یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص125.

[2]. خويى، سيد ابو القاسم موسوى‌، التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص124.‌

[3]. همان.

[4]. همان؛ [و فيه بعد الغض عن عدم اعتبار الاستصحابات التعليقية في نفسها و عدم جريان الاستصحاب في الأحكام الكلية الإلهية].

[5]. سید محمد کاظم طباطبایی، یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص125.

[6]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، ابواب النجاسات، باب32، ص457، ح1.

[7]. همان، ج3، ابواب النجاسات، باب32، ص458، ح3.

[8]. همان، ج3، ابواب النجاسات، باب 32، ص459، ح9.

Please publish modules in offcanvas position.