مراسم شب نوزدهم رمضان 90/05/28

 

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری

موضوع: حیات معنوی انسان و راه وصول به آن                                                   تاریخ: 90/05/28

مکان: حرم مطهر حضرت معصومه (س)

 

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال الله العظیم فی کتابه: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَنا».[1]

امشب اولین شب از لیالی مبارکه قدر است و از این جهت مؤمنان با امید به درگاه ذات کبریایی حق، در حال نیایش و استغفار و انابه هستند. از سوی دیگر امشب متعلق است به مولای متقیان امیرمؤمنان علی ابن ابیطالب (ع) است. برای گوینده‏ای مثل بنده سخن گفتن پیرامون این دو مناسبت، کار بسیار سنگینی است و ان‏شاءالله امیدوارم خدای بزرگ عنایتی کند، تا بتوانیم حق دو موضوع را به نحو احسن ادا کنیم.

انسان به عنوان گل سرسبد عالم هستی برخوردار از دو حیات است و دو زندگی دارد. یکی زندگی مادی و دیگر زندگی و حیات معنوی است. زندگی مادی انسان ارتباط با عناصر دنیای خاکی دارد و مربوط به بدن و جسم انسان و تأمین نیازمندی‏های جسم آدمی است. اما حیات معنوی انسانبا ارزش‏های الهی و ملکوتی ارتباط دارد. لذا آن چه که مایه امتیاز انسان از دیگر حیوانات و جنبندگان است، حیات معنوی است و نه حیات مادی؛ زیرا در رابطه با حیات مادی تفاوت چندانی بین انسان و دیگر جنبندگان وجود ندارد، اما در رابطه با حیات معنوی کمتر مجموعه و جامعه‏ای پیدا می‏شود که خود را نیازمند به حیات معنوی ندانند. حتی مکتب‏های مادی و مکتب‏های الحادی به گونه‏ای خود را نیازمند حیات معنوی می‏دانند. منتهی تفاوت و درون مایه اصلی بین حیات معنوی در نزد مکتب‏های الحادی و مادی مکتب‏های الهی در این است که مکتب‏های الهی حیات معنوی خود را به امر نامحدودی می‏دانند و خود را وابسته به امر نامحدودی می‏دانند که در عین وابستگی یک نوع وارستگی نیز محسوب می‏شود. یعنی انسان وابسته به ذات کبریایی حق، در عین حال که وابسته است وارسته نیز است. لذا قرآن در رابطه با کسانی که صف خود را از حیات معنوی جدا کرده‏اند و در مسیر دیگری قدم گذاشته‏اند، می‏فرماید این‏ها در شرف پرتگاه و سقوط قرار دارند ومانند بیت عنکبوت هستند که سست‏ترین بنیاد و بنیان‏ها را دارد. اگر از انسان این ارزش‏های عالی و متعالی کم و از او جدا شود، جسم آدمی باقی می‏ماند و به قول سعدی «تن آدمی‏ شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت». آن چه معیار و اساس برای انسانیت انسان و معیار برای جان انسان است، حیات معنوی است که انسان از آن برخوردار است.

سؤال: راه وصول به حیات معنوی چیست؟ دو راه کلیدی برای رسیدن به حیات معنوی وجود دارد: 1. معرفت و شناخت  2. عمل.

 اگر معرفت و شناخت در زندگی ما راه پیدا کرد، یعنی با وظیفه خود آشنا شدهیم و دانستیم که چه باید کنیم، این گام اول برای رسیدن به حیات معنوی است و در گام دوم بعد از معرفت و شناخت، قدم برداشتن و وارد میدان عمل شدن است. وجود مقدس امام کاظم (ع) می‏فرماید: « وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِک».[2] امام کاظم (ع) می‏فرماید چهار علم را برای عمل مقدمه قرار بده:

1. خداشناسی: در جای‏جای زندگی ما باید خداشناسی راه پیدا کند و یک لحظه از خدا غفلت نکنیم؛ زیرا خدا ناظر بر برنامه‏های زندگی ما است.

2. نسبت به نعمت‏هایی که خدا به ما عنایت کرده است قدر شناس باشیم. مثلاً سلامتی نعمتی است که باید به خاطر آن به درگاه کبریایی حق سپاس‏گزار بود.

3.  هنوز گویا متوجه نشده‏ایم که بین خواست ما و خواست خدا چقدر فرق است؟ همیشه سخن از من مطرح می‏کنیم واز اول صبح تا شب آن چنان این منِ منیت سایه افکنده است که خدا در این میان فراموش شده است. خدای متعال آن چیزی که از ما می‏خواهد این است که اراده خدا را بر اراده خود مقدم بداریم.آیا می‏دانید غذای حرام در نسل‏های ما هم اثر می‏کند؟ هیچ می‏دانید خدا از ما امر به معروف و نهی از منکر خواسته است و اگر در یک جامعه‏ای امر به معروف و نهی از منکر آن به تعطیلی کشیده شود فضای جامعه به کجا کشیده می‏شود؟

 3.بدانی که چه چیز تو را از مسیر دینداری بیرون می‏کند. هیچ می دانید در این شبانه روز دشمنان ما چه نقشه‏ها و برنامه ریزی‏هایی می‏کنند تا پای شما را از مسجد و دین جدا کنند؟ هیچ می‏دانید چه نقشه‏هایی برای منحرف کردن نسل جوان ما طراحی کرده‏اند تا در محیط خانواده نماز، روزه و دینداری و معنویت نباشد و حیات معنوی از بین برود.پس این چهار مقدمه عبارتند از: خداشناسی، نعمت شناسی، راه شناسی و دشمن شناسی

این مسئله مربوط به معرفت ما و شناخت ماست که اگر انسان یک چیز جزئی متوجه شود، تحول در زندگی او ایجاد می‏شود. بازاریان ما قبل از اینکه کرکره مغازه را بالا بدهند یک ساعت قبل از رفتن به بازار به دنبال یک عالم بودند تا مسائل حلال و حرام خود را یاد بگیرند و بعد وارد کسب و کار می‏شدند تا دچار ربا نشوند. گاهی یک جمله معرفت به یک جمله سرنوشت انسان را تغییر می‏دهد. شخصی خدمت رسول گرامی اسلام (ص) آمد و از پیغمبر (ص) درخواست کرد که به او قرآن بیاموزد. پیغمبر (ص) به یکی از یاران خود فرمود به او قرآن بیاموز. زمانی که تلاوت قرآن به آیه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏*وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ »[3] رسید(اگر کسی به اندازه یک ذره کار خیر انجام دهد فردای قیامت نتیجه آن را می‏بیند و اگر کسی به اندازه ذره‏ای کار بد انجام دهد نتیجه آن را خواهد دید) این شخص با معلم خود خداحافظی کرد و رفت. معلم خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت این شاگرد کم حوصله بود و به همین آیه که من رسیدم، خداحافظی کرد و رفت. پیامبر (ص) فرمود: « صار فقیها ». یعنی این آدم با یک سوره قرآن به اوج فقاهت و دانایی و معرفت رسید و با وظیفه خود آشنا شد. اگر تک تک ما بدانیم کار خیر ما یک ذره فردای قیامت تأثیر دارد و کار بد ما یک ذره فردای قیامت تأثیر دارد، سراغ گناه نمی‏رویم و با رابطه خود با خدا را یک رابطه صمیمی می‏کنیم و لذا کسانی که آمده‏اند در این وادی معرفت و شناخت، وارد میدان عمل که شده‏اند غوغا کرده‏اند، «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة».[4] کسانی که معرفت و شناخت را کسب کردند و وارد کلاس عمل شدند ما به این افراد حیات طیب عنایت می‏کنیم. گمان نکنید که حیات طیب برای کسانی است که سالیان سال درس خوانده‏اند. درست است که معرفت و درس لازم است ولی گاهی یک نکته در زندگی انسان بهترین درس است به جای ده‏ها سال درس خواندن و هنر این است که انسان این چهار شناخت کلیدی را بیاموزد. دانشمندی به چوپانی برخورد کرد و به او گفت چرا تحصیل نکردی؟ چوپان گفت من آن چه باید بیاموزم، آموخته‏ام. دانشمند گفت چه آموخته‏ای؟ گفت آموخته‏ام تا راستی و صدق و درستی تمام نشده است، سراغ دروغ نروم. تا غذای حلال تمام نشده است سراغ غذای حرام نمی‏رودم. تا نعمت‏های خدا تمام نشده است در خانه کسی نمی‏زنم و تا عیب در من هست سراغ عیب دیگران نمی‏روم. تا قدم در بهشت نگذاشته‏ام از مکر شیطان در امان نیستم.

بچه خردسالی از پشت بام به سمت زمین پرت شد و همه خود را جمع کردند تا بچه را بگیرند، دیدند یک حمال بار و بنه خود را کنار گذاشت و خطاب کرد به کودک بمان. کودک قبل از اینکه به زمین برسد بین زمین و آسمان متوقف شد؛ جمعیت دور او را گرفتند به او گفتند آیا تو امام زمان (عج) یا از اولیای الهی هستی؟ این شخص گفت خیر ولی من با خدا عهد بسته‏ام که خدایا آن چه تو بگویی من بشنوم و عمل کنم، و من هم هر چه از تو بخواهم تو بشنوی و عمل کنی.

امشب زمانی که می‏خواهیم الهی العفو بگوییم و دست‏ها را به سمت آسمان بلند کنیم این جمله را با خدا امشب بگوییم و پای آن بایستیم. خدا نسبت به ما خیلی مهربان است، در تاریخ یک جریانی است که تکان دهنده است، زنی دو فرزند داشت یکی مؤمن و دیگری فاسق بود اتفاقاً فرزند مؤمن از دنیا رفت. به جای اینکه مادر بی‏تابی کند و اشک بریزد، بی‏تابی نکرد و اشک نریخت، بعد از مدتی برادر فاسق سؤال کرد، گفت چرا برادرم از دنیا رفت اشک نریختی، مادر گفت چون او مؤمن و با خدا بود، خدا هم با او است. برادر فاسق مریض شد و مادر شروع کرد به بی‏تابی کردن و ناله کردن، برادر فاسق گفت به مادر گفت تو برای مرگ برادرم گریه نکردی ولی چرا برای مریضی من گریه می‏کنی؟ مادر گفت زیرا برادر با ایمان تو خدا داشت ولی تو خدا نداری. برادر فاسق گفت: مادر، من هم خدا دارم، من هم وارد بهشت می‏شوم، زیرا تو که مادر من هستی نُه ماه مرا در رحم رشد داده‏ای و دو سال شیر داده‏ای، عاطفه مادری تو باعث می‏شود برای من اشک بریزی و گریه کنی. خدایی که این عمر طولانی را به من داده است، حتماً نسبت به من از تو مهربان‏تر است.

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. «هود»: 3.

[2]. بحارالانوار، ج 75، ص 238.

[3]. «الزلزلة»: 7 و 8.

[4]. «النحل»: 97.

Please publish modules in offcanvas position.