تفسیر سوره بقره آیه 44مورخ 95/06/17

درس تفسیر حضرت آیت‎الله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                                                         تاریخ: 17 شهریور 1395

موضوع جزئی: تفسیر آیه 44                                                                              مصادف با: 5 ذیحجه 1437

سال تحصیلی: 95-94                                                                                                               جلسه: 100

                                                                                                  

   «الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

تفسیر آیه44

«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ»[1]؛ آيا مردم را به نيكى (و ايمان به پيامبرى كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مى‌كنيد، اما خودتان را فراموش مى‌نماييد با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مى‌خوانيد! آيا نمى‌انديشيد؟!

معنای واژه «بِرّ»

«بِرّ» از نظر لغت به معنای نیکوکاری و احسان است، قرآن واژه «بِرّ» را به عنوان جامع‌ترین کلمه برای بیان همه ابعاد نسبت به خیر به کار برده است و جالب این است که مشتقات این کلمه که گاهی «بِرّ» است [؛ مثل آنچه که در آیه مذکور آمده است]، گاهی «بَر» است و گاهی «بُر» است، هرچند با هم متفاوتند لکن در معنا مشابهت‌هایی نیز با هم دارند. یکی از آن مشابهت‎ها، مشابهت در توسعه و گستردگی است یعنی همان طور که واژه «بِرّ» به معنای توسعه در خیر و نیکی است در مشتقات این واژه نیز توسعه و گستردگی دیده می‌شود؛ مثلاً گستردگی در کلمه «بُر» که به معنی «حنطه» یعنی گندم است، در مصرف است به خاطر اینکه مصرف گندم از سایر غلات بیشتر است، الآن نیز در سطح جهان بیشترین غَلّه‌ای که مصرف دارد گندم است بنابراین، هرچند در گندم، بحث احسان و نیکوکاری مطرح نیست ولی لازمه آن که گستردگی [در احسان] است در «بَر» به معنای گندم نیز وجود دارد و آن توسعه و گستردگی در مصرف است، کما اینکه کلمه «بَر» در مقابلِ «بحر» که در آیات متعددی از جمله آیه ذیل آمده است؛

«وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» نیز به معنای بیابان دامنه‎دار و گسترده است.

«ابرار» جمع «بَر» به نیکانی که گستره کمال‎های علمی و عملی آنان ستودنی است نیز گفته می‎شود، پس یک نوع گستردگی در این تعبیرات به چشم می‌خورد. اما کلمه «بَر» در مقابل «فاجر» نه در مقابل بحر، چون «بَر» گاهی در مقابل بحر است که ذکر آن گذشت و گاهی «بَر» در مقابل فاجر است کما اینکه در روایت آمده است: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر...»[2]، در آیه شریفه: «وَ بَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيّاً»[3]؛«او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود؛ و جبّار (و متكبّر) و عصيانگر نبود!»، نیز «بَر» در مقابل فاجر است.

کلمه «بِر» گاهی یک معنای دیگری غیر از معنای احسان و نیکوکاری دارد همان‏طور که کلمه «بَر» نیز معانی مختلفی داشت بنابراین، این‎گونه نیست که کلمه «بِر» در همه جا یک معنا بدهد کما اینکه سوق دادن گوسفندان را نیز «بِرّ» می‌گویند، یعنی چوپانی که دنبال گوسفندان است و گوسفندان را سوق می‌دهد و با چوب‎دستی به جلو می‌برد؛ این راندن به جلو را «بِر» گویند و موقعی که گوسفندان را صدا می‌زند، این کار را «هِر» گویند و لذا اینکه معروف است که می‌گویند: «لا یعرف الهِر والبِر»، کنایه از این است که گوسفندان حدأقل «هرّ و برّ» را می‌فهمند ولی بعضی فهمشان از گوسفند نیز کمتر است.

فعل به کار رفته در آیه مورد بحث (آیه44): «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ»، خطاب به علمای یهود است که اینها نسبت به بنی اسرائیل احساس بزرگی می‌کردند و به بنی اسرائیل امر و نهی می‌کردند لذا خدا در این آیه شریفه فرموده است که آیا مردم را به خیر فراگیر [صدقه، امانتداری و ...] و به تورات امر می‎کنید. تورات نیز چون کتابی است که از سرچشمه وحی الهی آمده است منبع خیرات است. البته اگر به شأن نزول آیه بسنده نکنیم، معنای عام‎تری دارد که شامل غیر بنی اسرائیل نیز خواهد شد یعنی فعل «أتأمرون...» فقط مختص بنی اسرائیل نیست بلکه غیر آنها را نیز شامل می‎شود.

 نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که مخاطب آیه مذکور (آیه 44) مثل آیات قبلی، بنی اسرائیل می‎باشند لکن مفهوم مورد بحث در آیه مذکور یک مفهوم گسترده‎ای است که زمان حاضر را نیز شامل می‎شود، لذا پسندیده نیست که کل سال مردم را به خیر دعوت کنیم اما خودمان اهل عمل نباشیم. بنابراین، قرآن مختص به یک زمان و اشخاص خاصی نیست کما اینکه در روایت آمده است: «مَا بَالُ‏ الْقُرْآنِ‏ لَا يَزْدَادُ عِنْدَ النَّشْرِ وَ الدِّرَاسَةِ إِلَّا غَضَاضَةً فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[4]؛ شخصی از امام کاظم (ع) سوال کرد چرا قرآن در هنگام درس دادن (تفسیر) و نشر دادن، همواره تازه است و هر كس در هر زمانى به اندازه خود از آن استفاده مي‎كند؟ حضرت (ع) فرمود: براى اين كه قرآن را خداوند براى زمان معين و مردمان خاصى فرود نياورده است، و از اين رو در هر زمانى و در نزد هر ملت و قومى تازه است و تا روز قيامت اين تازگى در او وجود دارد. و لذا اینکه بعضی از بزرگان می‌فرمودند اگر ما هر سال تفسیر بنویسیم جا دارد چون تناسب زمان و شرایط زمان و برداشت‌ها فرق می‌کند.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان فرموده است که علما و دانشمندان یهود قبل از بعثت نبی گرامی اسلام (ص) بشارت ظهور نبی اکرم (ص) را می‌دادند، پیامبر (ص) که ظهور کرد این علما لب فرو بستند و به جای اینکه خودشان پیش قدم باشند و بروند از پیغمبر استقبال کنند آنچه را که گفته بودند نادیده گرفتند و همه اینها به خاطر این بود که موقعیت اجتماعیشان به خطر نیفتد، البته همین علمای یهود چون حقیقت را می‌فهمیدند به بعضی از بستگانشان که به پیامبر (ص) ایمان آورده بودند می‌گفتند که بر ایمانتان ثابت باشید، اما همین افراد خودشان حاضر نبودند در اجتماع و در منظر دیگران پیامبریِ پیامبر (ص) را بپذیرند و لذا آیه مذکور (آیه 44 بقره) در مزمت این‎هاست، شما که دائم می‌گفتید صفات پیغمبر (ص) در تورات آمده است پس خودتان چرا پیامبری حضرت (ص) را نمی‎پذیرید.

با توجه به آیه مذکور (44 بقره) این نکته نیز قابل توجه است که انسان باید خود به آنچه می‎گوید عامل باشد کما اینکه در روایت آمده است: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[5]. گاهی آدم حرف می‌زند اما این حرف‌ها به جایی نمی‌رسد چون خود شخص به سخنی که می‎گوید عمل نمی‎کند. در گذشته با اینکه علما خیلی خطیب و سخنور نبودند ولی حضورشان در بین مردم تاثیرگذار بود، چون نقش عملیشان بر نقش گفتاریشان مقدم بوده است.

امیرمومنان (ع) نیز در نهج‎البلاغه فرموده است: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا»[6]؛ اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى برنمى‏انگيزم مگر اینکه خودم پيش از شما به گزاردن آن برمى‏خيزم و شما را از معصيتى باز نمى‏دارمجز آنكه خود پيش از شما آن را فرو مى‏گذارم [؛ یعنی اول عمل می‌کنم و بعد حرف می‌زنم، اول ترک می‌کنم بعد نهی می‌کنم].

امام صادق نیز در روایتی فرموده است: «إِنَّ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ‏ عَدْلًا ثُمَّ عَمِلَ بِغَيْرِهِ»[7]؛ پشیمان‎ترین شخص در روز قیامت کسى است که براى مردم از عدالت سخن بگوید، اما خودش به دیگران عدالت روا ندارد.

پیامبر (ص) به اباذر فرموده است: «يَا أَبَا ذَرٍّ، يَطَّلِعُ قَوْمٌ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْجَنَّةِ إِلَى قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَيَقُولُونَ: مَا أَدْخَلَكُمُ النَّارَ، وَ إِنَّمَا دَخَلْنَا الْجَنَّةَ بِفَضْلِ تَأْدِيبِكُمْ وَ تَعْلِيمِكُمْ! فَيَقُولُونَ: إِنَّا كُنَّا نَأْمُرُكُمْ بِالْخَيْرِ وَ لَا نَفْعَلُهُ»[8]؛ ای ابوذر، گروهى از اهل بهشت متوجه گروهى از اهل دوزخ می‎شوند و به آنان مى‏گويند: خدا ما را از بركت تأديب و تعليم شما وارد بهشت كرد، چه چيزى عامل ورود شما به دوزخ شد؟ پاسخ مى‏دهند: ما همگان را به خير و نيكى و طاعت و عبادت دعوت كرديم ولى خود به انجام آن برنخاستيم!

نکته: خداوند متعال در آیه مورد بحث [«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»] در مقام پرسش استفهامی نیست و همزه، همزه استفهام نیست، یعنی خدا نمی‎خواهد بپرسد که آیا شما امر می‌کنید و خودتان را فراموش می‌کنید بلکه خداوند متعال در مقام توبیخ است لکن محور توبیخ این نیست که شما چرا امر به معروف می‌کنید تا این‎گونه نتیجه گرفته شود که در صورت آمر نبودنِ شخص آمر به معروف و ناهی از منکر بگوییم دیگر امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست بلکه محور توبیخ نسبت به عصیان است بنابراین، توبیخ اصلی در رابطه با فراموشی خود است نه امر به معروف و به تعبیر علمی‌تر نهی مستفاد از آیه به نصیان نفس تعلق گرفته است نه به امر به معروف بنابراین، امر به معروف و نهی از منکر واجب است، خواه آمر به معروف و ناهی از منکر خود اهل عمل باشد یا اهل عمل نباشد، ناهی از منکر خود بازدارنده باشد یا نباشد چون امر به معروف و نهی از منکر یک واجب است و عمل به معروف و ترک منکر واجب دیگری است. در روایتی از پیامبر نیز این‎گونه آمده است: «قِيلَ لَهُ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ‏ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ كُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ حَتَّى نَنْتَهِيَ عَنْهُ كُلِّهِ فَقَالَ: «لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ كُلِّهِ»[9]؛ شخصی خدمت رسول اکرم (ص) آمد و گفت که ما امر به معروف نمی‏کنیم مگر اینکه نخست خودمان به همه معروف عمل کنیم و نهی از منکر نمی‌کنیم مگر اینکه نخست خودمان تمام محرمات الهی را ترک کنیم، پیامبر (ص) فرمود که امر به معروف کنید هرچند به همه معروف عمل نمی‎کنید و نهی از منکر کنید هرچند همه محرمات و نواهی را ترک نمی‎کنید.

بله! بهتر است که آمر به معروف و ناهی از منکر خود به آنچه می‎گوید عامل  باشد چرا که تأثیر گفتار او چند برابر می‎شود.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. «البقرة»؛ 44.

[2]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، ص82، خطبه40.

[3]. «مریم»:14.

[4]. محمد بن على، ابن بابويه، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص87. ‏

[5]. علامه مجلسی (محمدباقر)، بحار الأنوار( ط- بيروت)، ج67، ص309.  

[6]. نهج البلاغة( للصبحي صالح)، ص250، خطبه 175.

[7]. کلینی، الكافي(ط- الإسلامية)، ج2، ص299.

[8]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج16، کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، ابواب الأمر و النهی و ما یناسبهما، باب10، ص152، ح12.

[9]. همان، ص151، ح10.

Please publish modules in offcanvas position.