فصلٌ فی المطهّرات 94/10/06

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: فصلٌ فی المطهّرات                                                      تاریخ: 6 دی 1394

موضوع جزئی: الرابع من المطهّرات، الاستحاله- کیفیت تطهیر نجس و متنجِّس با استحاله         مصادف با: 15 ربیع الاول 1437

سال تحصیلی: 95-94                                                                                                          جلسه: 24

 

                            «الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

تعاریف مختلفی برای «استحاله» ذکر شده است که مورد اشکال واقع شد و نتیجه این شد که استحاله به معنای تبدیل حقیقت عرفیه شیء می‎باشد و حقیقت عقلیه آن، مورد نظر نیست. بنابراین، منظور از استحاله، تبدیل حقیقت عرفیه است، یعنی همین که نام شیء مورد نظر تغییر کند، گفته می‎شود که استحاله صورت گرفته است، پس ملاک، تبدیل نام شیء است: «فکل ما تبدل اسمه کذلک ینکشف تبدل حقیقته»[1]. به عنوان مثال، عرف در مورد سگی که در نمکزار به نمک تبدیل شده است، می‎گوید که قبلاً سگ بوده است، ولی اکنون نمک است لذا صرف اینکه اسم شیء تغییر کند، برای صدق عنوان استحاله کافی است. در برخی از روایات نیز به این نکته اشاره شده است.

مرحوم سید (ره) در ادامه نوشته است: «فإنها تطهر النجس بل و المتنجس كالعذرة تصير ترابا...»[2].

مرحوم سید (ره) فرموده است که استحاله هم نجس را پاک می‎کند و هم متنجِّس را پاک می‏‎کند؛ مثل اینکه اگر عذره به خاک تبدیل شود، پاک می‎گردد. پس «استحاله» هم شامل نجس می‎شود و هم شامل متنجّس می‎شود.

تطهیر نجس، به وسیله استحاله

عین نجس به وسیله استحاله پاک می‎شود زیرا اگر مستحال‎الیه از چیزهایی باشد که قبلاً طهارت آن با ادله اجتهادی ثابت شده است و اکنون از طریق استحاله حاصل شده است [، مثل اینکه سگ در نمکزار افتاده و تبدیل به نمک شده است]، همان حکمی را دارد که خارجاً دارد، یعنی حکم نمک واقعی، بر نمکی که از طریق استحاله به دست آمده است نیز مترتب می‎شود. بنابراین، همان‎طور که نمک واقعی پاک است، نمکی که از طریق استحاله به دست آمده است نیز محکوم به طهارت است. پس بر فرض، اگر «استحاله» نادیده گرفته شود، با تمسک به ادله اجتهادی، به طهارت نمک حکم می‎شود و اکنون که نمک از طریق استحاله به دست آمده است نیز همان حکم بر آن مترتب می‎شود و اینکه قبلاً این نمک، کلب بوده است، در حکم به طهارت آن دخالتی ندارد زیرا احکام تابع موضوعات دانسته شده‎اند و در «استحاله»، مستحال الیه [، مثلاً نمک،] موضوع جدیدی است لذا حکم جدید نیز صادر می‎شود و حکم آن این است که محکوم به طهارت است و اینکه قبلاً چه چیزی بوده و موضوع آن چه بوده است، دخالتی در حکم ندارد. بنابراین، در رابطه با اینکه استحاله باعث تطهیر عین نجس می‎شود، مشکل خاصی وجود ندارد.

مرحوم آیت الله خویی (ره) نیز در این خصوص فرموده است نجاست در اعیان نجسه، مترتب بر صورت نوعیه و عناوین خاص است لذا اگر این صورت نوعیه یا عناوین خاص [مانند کلب و دَم] از بین برود، به دنبال آن نجاست نیز از بین می‎رود. در مواردی که دلیل اجتهادی شامل موضوع نشود و شک در طهارت یا نجاست باشد، به قاعده طهارت تمسک می‎شود و با تمسک به این قاعده، به طهارت شیء مشکوک حکم می‎شود. بنابراین، یا دلیل اجتهادی شامل مستحال‎الیه می‎گردد که با دلیل اجتهادی حکم طهارت ثابت می‎شود یا دلیل اجتهادی شامل مستحال‎الیه نمی‎شود و طهارت و نجاستِ مستحال‎الیه که موضوع جدیدی است [، مثل نمک که قبلاً سگ بوده و بر اثر استحاله حاصل شده است و موضوع جدیدی است،]، معلوم نیست و مشکوک است که در این صورت، به قاعده طهارت رجوع می‎شود و به طهارت شیء مشکوک حکم می‎شود.

البته مرحوم صاحب جواهر (ره) دلیل دیگری برای اینکه استحاله موجب طهارت می‎شود، ذکر کرده است و آن اجماع است، ولی به نظر می‎رسد که نیازی به اجماع نیست زیرا دلیل مسأله بسیار روشن و واضح است؛ هرچند اجماع نیز می‎تواند مؤید باشد.

تطهیر متنجِّس، به وسیله استحاله

در رابطه با تطهیر متنجِّس، به وسیله استحاله، دو قول وجود دارد:

قول اول: استحاله موجب تطهیرِ متنجِّس می‎شود.

قول دوم:  تطهیرِ متنجِّس، به وسیله استحاله ممکن نیست و تنجّس به حال خود باقی است.

دلیل قائلان به قول دوم

شیخ انصاری (ره) [ایشان قائل به تطهیرِ متنجِّس، به وسیله استحاله است] در رساله استصحاب از قول قائلانِ قول دوم مبنی بر عدم تطهیرِ متنجّس، به وسیله استحاله، گفته است که بین استحاله در باب نجس و استحاله در باب متنجّس، تفاوت وجود دارد؛ به این بیان که در باب نجس موضوع از بین رفته است و موضوع جدیدی پدید آمده است لذا حکم جدید برقرار می‎شود [؛ مثلاً حکم سگ که در نمکزار افتاده است و به نمک تبدیل شده است، از بین می‎رود و حکم نمک که موضوعِ جدید است، مترتب می‎شود]، اما در باب متنجّس [؛ مثلاً چوبی متنجس که به خاکستر تبدیل شده است]، «چوب» عنوان نیست، بلکه «جسم»، عنوان است لذا بعد از سوختن چوب و تبدیل به خاکستر، موضوع جدیدی پدید نیامده است تا حکم تغییر کند، بلکه موضوع که «جسم» باشد، همچنان باقی است لذا حکم نجاست نیز کماکان باقی است و تغییر نمی‎کند و خاکستری که بر اثر سوختن چوب نجس به دست آمده است نیز محکوم به نجاست است؛ به تعبیر دیگر، نجاست به وسیله ملاقات، بر متنجّسات به عناوین خاصشان مترتب نشده است [،یعنی نجاست مثلاً بر لباس، آب و امثال اینها که عناوین خاصه‎اند، بار نمی‏‎شود،] چون عناوین خاص در ترتب حکم به نجاست از طریق ملاقات، دخالتی ندارند و خصوصیات فردی هیچ دخالتی در حکم ندارند، بلکه نجاست بر عنوانی مترتب می‎شود که با استحاله زایل نمی‎شود و آن عنوان، «جسم» است و چون عنوان «جسم» بر اثر سوختن تغییر نکرده است و همچنان باقی است، نجاست نیز باقی می‎ماند.

اشکال شیخ انصاری (ره) بر دلیل قول دوم

شیخ انصاری (ره) فرموده است که کلام قائلان به عدم تطهیر متنجّس، به وسیله استحاله، قابل قبول نیست زیرا مشخص نیست که نجاست در متنجّسات، محمول بر صورت جنسیه و جسم باشد؛ به تعبیر روشن‎تر، عنوان جسمیه در این مورد، مورد نظر نیست تا حکم به نجاست شود. در کلام فقها این جمله مشهور شده است که «کل جسم لاقی نجساً مع رطوبة احدهما ینجس» و این کلام ظاهراً مؤید فرمایش کلام قائلان به عدم تطهیر متنجِّس، به وسیله استحاله است، ولی درباره این جمله، آیه یا روایتی وجود ندارد، بلکه این جمله یک قاعده مستنبطه است که برخی از بزرگان استنباط کرده‎اند، یعنی این بزرگان مجموعه ادله خاص مانند ادله مربوط به آب، لباس و بدن را بررسی کرده‎اند و این قاعده را بیان کرده‎اند و نام آن را «جسم» گذاشته‎اند. همچنین، عبارت «کل جسم لاقی نجسا»، کلی است، ولی چون از ادله خاص مانند ادله مربوط به آب، لباس و بدن، استخراج شده است، نسبت به این عناوین خاص عنوان مشیر دارد لذا معنای «کل جسم لاقی نجساً»، موضوعیت جسم نیست تا بعد از تبدیل چوب به خاکستر، همچنان عنوان جسمیت محفوظ باشد. بنابراین، حکم نیز تغییر نمی‎کند.

البته برخی بزرگان این فرمایش شیخ انصاری (ره) را ناکافی دانسته‎اند و آن را نپذیرفته‎اند.

«والحمد لله رب العالمین»

 



[1]. مولی احمد بن محمد مهدی، نراقی، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، ج1، ص 325.

[2]. سید محمد کاظم طباطبایی، یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص132.

Please publish modules in offcanvas position.