فصلٌ فی المطهّرات 95/01/10

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: فصلٌ فی المطهّرات                                                  تاریخ: 10 فروردین 1395

موضوع جزئی: السادس من المطهرات، ذهاب الثلثین- السابع، الانتقال                     مصادف با: 19 جمادی‎الثانی 1437

سال تحصیلی: 95-94                                                                                                    جلسه: 53

                         

   «الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسأله 380: «السيلانو هو عصير التمر أو ما يخرج منه بلا عصر لا مانع من جعله في الأمراق و لا يلزم ذهاب ثلثيه كنفس التمر»[1].

به نظر مرحوم سید (ره) اگر شیره خرما که همان عصاره خرما است یا چیزی است که بدون فشار از خرما خارج می‎شود [یعنی فرقی نیست بین اینکه شیره خرما به وسیله دستگاه و با فشار گرفته شود یا اینکه خود به خود از خرما خارج شود] در آبگوشت بیفتد، نیازی به ذهاب ثلثین نیست؛ همان‎گونه که اگر خود خرما داخل آبگوشت بیفتد ذهاب ثلثین لازم نیست.

نکته: واژه «سیلان» از الفاظ مستعمل در نزد مردم عراق است که به معنای دِبس یا همان شیره است.

در رابطه با دلیل مسأله مذکور گفته شده است که آنچه که روایات بر آن دلالت دارند، نجاست یا حرمت عصیر عنبی در حال غلیان و قبل از ذهاب ثلثین است. تنها نکته‎ای که در رابطه با عصیر خرما قابل ذکر است این است که اگر جنبه اسکار پیدا کند، عنوان حرمت بر آن بار می‎شود. بنابراین، خرما و شیره خرما اگر غلیان پیدا کند حرام یا نجس نمی‎شود.

السابع من المطهَّرات: الإنتقال

«السابع الانتقالكانتقال دم الإنسان أو غيره مما له نفس إلى جوف ما لا نفس له كالبق و القمل و كانتقال البول إلى النبات و الشجر و نحوهما و لا بد من كونه على وجه لا يسند إلى المنتقل عنه و إلا لم يطهر كدم العلق بعد مصه من الإنسان»[2].

همفتمین مورد از مطهِّرات، «انتقال» است. مرحوم سید (ره) در توضیح «انتقال» چند مثال را مطرح کرده است و فرموده است که انتقال، مطهِّر است مثل منتقل شدن خون انسان یا خون حیوانی که خون جهنده دارد به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد؛ مانند پشه و شپش و مثل انتقال بول به گیاهان و درختان. البته انتقال باید به گونه‎ای صورت گیرد که خونِ منتقل شده، به منتقل عنه [انسان یا حیوان دارای خون جهنده] نسبت داده نشود بلکه به منتقل الیه [پشه، شپش و دیگر حیواناتی که خون جهنده ندارند] نسبت داده شود؛ به تعبیر روشن‎تر خونی که پشه آن را از بدن انسان مکیده است، جزئی از بدن پشه محسوب شود و عرف، آن را خونِ خودِ پشه بداند در غیر این صورت انتقال، موجب طهارت نخواهد شد؛ به عنوان نمونه هنگامی که زالو خون انسان را می‎مکد، خون موجود در بدن او همچنان به عنوان خونِ انسان شناخته می‎شود و به آن خون زالو نمی‎گویند لذا نمی‎توان به طهارت آن حکم کرد.

کلام فقها مبنی بر مطهِّر بودن «انتقال»

1- مرحوم نراقی (ره) در مورد مطهِّریتِ «انتقال» در کتاب مستند فرموده است: «و الظاهر عدم الخلاف في طهارته»[3].

2- صاحب جواهر (ره) نیز در این رابطه فرموده است: «و الانتقال الذي عدهما غير واحد من الأصحاب من المطهرات، بل لا خلاف أجده فيهما»[4].

3- در کتاب حدائق نیز آمده است: «الانتقال كالدم المنتقل إلى البعوضة و القمل و نحوهما و الحكم فيه ايضا مما لا خلاف فيه و لا اشكال يعتريه و الله العالم»[5].

در برخی دیگر از کتب فقهی نیز برای مطهِّریت «انتقال» به اجماع و سیره متشرعه اشاره شده است.

کلام مرحوم سید (ره) [«السابع الانتقال كانتقال دم الإنسان أو غيره مما له نفس إلى جوف ما لا نفس له كالبق و القمل...»] در مورد مطهِّریت «انتقال» سه فرض دارد؛

فرض اول: اگر خون انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد منتقل شود لکن این انتقال به‎گونه‎ای باشد که نسبت آن خون به منتقل عنه [انسان] قطع شود و به منتقل الیه [پشه] اضافه و نسبت داده شود، در این صورت از مصادیق انتقال محسوب شده و می‎توان به طهارت آن حکم کرد؛ به تعبیر روشن‎تر بعد از مکیده شدن خونِ انسان به وسیله پشه، باید این خون به عنوان خونِ پشه شناخته شود و دیگر خونِ انسان محسوب نشود. البته گاهی اوقات نیز بعد از اینکه خونِ انسان جزئی از بدن پشه شد، خونِ موجود در بدن پشه همچنان خون انسان تلقی می‎شود که از باب مسامحه و مجاز است و مشکلی برای مطهِّریت «انتقال» ایجاد نمی‎کند. نکته مهمی که در رابطه با این فرض مطرح می‎شود این است که این انتقال به معنای استحاله نیست زیرا در باب استحاله گفته شد که لازمه تحقق استحاله، تبدّل یک حقیقت به حقیقت دیگر است در حالی که در مسأله انتقال، تبدّل حقیقت صورت نگرفته است و حقیقت خون از بین نرفته است بلکه نسبت و اضافه آن تغییر پیدا کرده است.

فرض دوم: اگر خون انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد به بدن حیوان طاهری که خون جهنده ندارد منتقل شود اما همچنان به عنوان خونِ انسان شناخته شود و جزئی از بدن حیوانِ طاهر نشده باشد، نمی‎توان به طهارت آن حکم کرد؛ به عنوان نمونه خونی که زالو از بدن انسان می‎مکد، فقط دچار یک تبدّل مکانی شده و اضافه و نسبت آن تغییر نکرده است لذا خون موجود در بدن زالو همچنان به عنوان خونِ انسان شناخته می‎شود لذا به نجاست آن حکم می‎شود. 

فرض سوم: خون انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد منتقل شود لکن این انتقال به گونه‎ای باشد [یعنی زمان آن کوتاه باشد] که هم بتوان آن را به خون انسان نسبت داد و هم بتوان آن را به خون پشه نسبت داد.

بحث جلسه آینده: توضیح فرض سوم إن‎شاءالله در جلسه آینده ذکر خواهد شد.

«والحمد لله رب العالمین»

 



[1]. سید محمد کاظم طباطبایی، یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص140.

[2]. همان.

[3]. مولى احمد بن محمد مهدى،‌ نراقى، مستند الشيعة في أحكام الشريعة‌، ج1، ص331.

[4].  محمد حسن‌، نجفى، صاحب الجواهر، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام‌، ج6، ص293.

[5]. يوسف بن احمد بن ابراهيم،‌ بحرانى، آل عصفور، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة‌، ج5، ص474.  

Please publish modules in offcanvas position.