باسمه تعالی متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته» موضوع: علل ماندگاری نهضت کربلا تاریخ: 93/08/10 مکان: حسینیه عاشقان ثار الله
|
لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِیالقاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»
قال رسول الله (ص): «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»[1]
موضوع سخن در این مجلس و محفل باشکوه، به مناسبت ایام مصیبت آلالله و ایام محرم، پیرامون علل ماندگاری نهضت کربلا است. در شبهای گذشته بحثی را مطرح کردیم، تحت این عنوان که اساساً قانون تحول، دگرگونی، فرسوده شدن، فراموش شدن و از رونق افتادن بر سراسر عالم ماده حاکم است. کوهها دگرگون و فرسوده میشوند، شخصیتها و حوادث روزگار رنگ میبازند. لذا اساساً حوادث حتی مکاتب فکری از سه ویژگی برخوردار هستند 1. تولد2. اوج دارند 3. فرود.
یعنی حوادث شکل میگیرند، در برههای به اوج میرسند و بعد از مدتی که با چالش مواجه میشوند و سخنی برای گفتن ندارند، مرحله فرود و انحطاط و به فراموش سپردن آنها آغاز میشود. سؤال اصلی این است که در قبال این ویژگی عالم، یعنی فرسوده و فراموش شدن، چگونه است که بعضی از شخصیتهای تاریخ با گذشت زمان، نام و یاد آنها از خاطرهها نمی رود بلکه هر روز بر رونق آنها افزوده میشود؟ پاسخ این است که این شخصیتها یک شخصیت استثنایی تاریخ بشریت هستند؛ شخصیتهای الهی وآسمانی هستند.لذا یک سلسله عوامل دست به دست هم دادهاند تا نه تنها در جامعه شیعه و اسلامی بلکه در جامعه بشریت به عنوان انسانهای جاودانه تاریخ معرفی شدهاند. از آن جمله شخصیتها، شخصیت سید و سالار شهیدان وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) است.
از شب اول تا کنون ما سه عامل اساسی ماندگاری نهضت عاشورا اشاره کردهایم:1. مشیت و اراده الهی، 2.ویژگی حق طلبی، عدالت خواهی وظلم ستیزی نهضت اباعبدالله (ع)، 3. در رابطه با عامل سوم قرآن دو عنصر کلیدی را در کنار هم قرار میدهد و میفرماید:« إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدا »[2]. انسانهایی که از عمل صالح و ایمان برخوردار هستند، محبت آنها در دلهای مردم جا میگیرد. حسین ابن علی (ع) محبوب دلهاست چون حسین (ع) مرد ایمان و عمل صالح است.شب گذشته اشاره شد که بنابه تعبیر علامه طباطبایی، در قرآن ازعمل صالح آن تعریف نشده است. بلکه قرآن مصادیق عمل صالح را بیان کرده است که به نمونههایی اشاره کردهام. امشب به دو نمونه از مصادیق عمل صالح اشاره میکنم:
انسانهایی که در مقابل خدا، خواستی از خود ندارند، تسلیم اراده پروردگار عالم هستند، این افراد برخوردار از عمل صالح هستند و چون برخوردار از عمل صالح اند، محبوب دلها هستند و ماندگار هستند. « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون»[3] مؤمنان کسانیاند که برخوردار از عمل صالح هستندو تسلیم در مقابل خدا هستند.«اخبتوا» در این آیه نکته جالبی را اشاره میکند؛ معنای «اخبتوا» یعنی کسانی که تسلیم اوامر پروردگار و تسلیم خدا هستند. یعنی به وعدههای پروردگار ایمان و اطمینان دارند، لذا این افراد در دنیا و آخرت جاودانه هستند.
مدعیان تسلیم در مقابل خدا سه دسته هستند:
یک دسته مدعی تسلیم در مقابل خدا هستند اما به محض اینکه اوامر پروردگار عالم با منافع آنها در تضاد و تقابل بود، صحنه را ترک میکنند و میگویند ما تسلیم و بنده خدا هستیم اما مرز بندگی خدا تا جایی است که منافع شخصی و دنیایی آنها مورد تهدید قرار نگیرد. اگر منافع شخصی این افراد مورد تهدید قرار گرفت، از مسجد وحسینیه و شرکت در مجالس دینی خداحافظی میکنند. لذا این افراد به اندازهای تسلیم هستند، که امور دینی، منافع شخصی او را تأمین کند تأمین کند. در جامعه ما اینگونه افراد کم نیستند، به آنها میگوییم آقا چرا نماز نمیخوانید؟ جواب میدهند که ما با نمازی که این مشکلات را در زندگی ما ایجاد کرده است کاری نداریم. چرا رنگ مسجد نمیبینید؟ میگوید من مشکلات در زندگی زیاد دارم که اگر خدا ما را دوست میداشت این قدر مشکل برای ما پیدا نمیشد و با این ادبیات صحنه را ترک میکند. این افراد در حقیقت در مقابل خدا تسلیم نیستند بلکه تابع منافع خود هستند.
دسته دوم کسانی هستند که میگویند ما خواسته و منافع دنیایی داریم اما سبک و سنگین میکنند یعنی اگر احیاناً منافع آنها با اوامر پروردگار در تقابل و تضاد قرار گرفت، میگویند نمیشود که ما به منافع خود بچسبیم و اراده حق تعالی را زیر پا بگذاریم، آنجاست که دست از منافع شخصی میکشند و تسلیم اراده پروردگار میشوند. آیا انسان همسر و فرزند خود را دوست ندارد؟ امکانات را دوست ندارد؟ حتما همه افراد منافع دنیایی و شخصی دارد اما می گویند یک وظیفه و تکلیف متوجه ما شده است میگوید همه این ها را رها میکنم و تکلیف الهی را میپذیرم. لذا در تقابل منافع شخصی و مصالح الهی، مصالح الهی مقدم است. تا اینجا ما هنوز با عمل صالح حسین ابن علی (ع)فاصله داریم و میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.
فرهنگ و مکتب حسین ابن علی (ع) و عاشورائیان، این جمله است: « رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»[4] در این جمله چیزی به عنوان منفعت شخصی مطرح نیست، اول رضایت خداست بعد رضایت اهل بیت. رضایت خدا رضایت ماست نه چون رضایت ما با رضایت خدا در تقابل قرار گرفته است بلکه ما رضایت خدا را بر رضایت خودمان ترجیح دادهایم. لذا در چند نکته حساس و برجسته در رابطه با عاشورا و کربلا، جملات حسین ابن علی (ع) را خدمت شما عرض نمایم تا بدانید مکتبی که حسین ابن علی (ع) پایهگذاری کرد و ما امروز میگوییم که چرا این نهضت ماندگار است به خاطر این است که بحث شخص مطرح نیست. اگر منافع شخصی، روح بشری و منافع انسانی ما مطرح باشد با خدا خیلی فاصله داریم. خداوند میفرماید: آنچه که مربوط به خود شماست از بین میرود و آنچه که مربوط به خداست میماند.جمله حسین ابن علی (ع) در مسیر مدینه تا کربلا، بر تارک تاریخ میدرخشد: «أما و اللّه إني لأرجو أن يكون خيرا ما أراد اللّه بنا قتلنا أم ظفرنا»[5] سید و سالار شهیدان (ع) میفرماید: امیدوارم این مسیری را که ما در پیش گرفتهایم و آنچه خدا برای ما خواسته است به خیر بگذرد و مهم نیست که آیا کشته شویم یا پیروز شویمبلکه آنچه خدا میخواهد مهم است. ام سلمه که حسین ابن علی (ع) به او خطاب مادر میکند، مورد احترام است چرا که همسر رسول الله (ص) است.زمانی که اباعبدالله (ع) از مدینه به سمت کربلا حرکت میکند، ام سلمه اظهار نگرانی میکند و میگوید یا حسین،از اینکه می خواهی از مدینهبه سمت عراق هجرت کنی، ما را نگران و ناراحت نکن. حسین ابن علی (ع) میفرماید این راهی است که از قبل برای من ترسیم و تعیین شده است، « ا اماه! و انا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما و عدوانا »[6] یعنی راه برای حسین ابن علی (ع) روشن است و حضرت در ادامه میفرماید: مادر ام سلمه، بدان که من از روی ستم کشته میشوم و دشمنان سر من را از تن جدا میکنند، چون خدا خواسته است که در این مسیر به وظیفه و تکلیف عمل کنیم تا هرچه پیش آید. حضرت در مکه خطبه ای آتشین ایراد کردند و فرمودند « خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف»[7] مرگ برای فرزندان آدم مانند گردنبند دخترانی است که به گردبند خود علاقمند هستند. شوق من نسبت به دیدار پیغمبر (ص) و پدرم امیرالمؤمنین (ع) و بزرگانی که از میان ما رفتهاند مانند شوق یعقوب نسبت به یوسف است و بعد هم در پایان میفرماید: « رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»[8]
عاشورا به وجود آمد تا تسلیم بودن در مقابل خدا را اینگونه برای ما تنظیم و تقسیم کند. ادعا نکنیم و شعار ندهیم و حرفی که نمیتوانیم در عمل اثبات کنیم، نزنیم.
پس نکته اول در مورد عمل صالح تسلیم بودن در مقابل خداوند و ترجیح دادن اراده او بر اراده خود است.
نکته دیگر ماندگاری نهضت عاشورا اخلاص؛ اخلاص سه کلاس دارد و حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص قرار دارد.
بعضی اهل اخلاص هستند و با خدا معامله میکنند که اشکالی هم ندارد؛ به عنوان مثال میگوید خدایا من مال و جان خود را در راه تو میدهم و بهشت تو را میخواهم. « إِنَ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم»[9] عدهای با خدا معامله میکنند و مال و جان خود را میدهند تا در مقابل، بهشت برین الهی نصیب آنها شود که البته مقام اولیای الهی بالاتر از این هست. در کلمات نورانی امیرالمؤمنین (ع) آمده است:« مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ رَأَيْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»[10] به خاطر ترس از دوزخ و طمع در بهشت تو را عبادت نمیکنم بلکه تو را اهل عبادت یافتهام و تو را عبادت میکنم.
دسته دوم، جان و بدن خود را یک طرفه به خدا میبخشند و به دنبال معامله با خدا نیستند. موسی ابن عمران (ع) جملهای دارد: « هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِكَ الْخُضُوعَ وَ مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْل»[11] به حضرت موسی میفرماید که خشوع قلب، خضوع بدن را به من ببخش، اشک چشم خود را در شب تاریک به من ببخش. این جا دیگر معامله نیست بلکه یک طرفه است. پس اخلاص کلاس دوم هبه و بخشش یک طرفه است.
اخلاص کلاس سوم بذل است و حسین (ع) اهل بذل است، « اللَّهُمَ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن»[12] سؤال میشود که فرق بین هبه و بذل چیست؟ محققان میگویند هبه دو نکته دارد نکته اول این است که زمانی که انسان میخواهد چیزی را هبه کند، میگوید کم و زیاد نباشد و برای خودم بماند یا نماند؛ در هبه ارزش برای طرف مقابل خیلی مهم است،.اما بذل این است که آنچه دارد یک جا میدهد و به فکر کوچک و بزرگ بودن آن چه میدهد نیست. حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص و اهل بذل است، «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن»[13] اینها عناصر اصلی و کلیدی بود در رابطه با رمز ماندگاری حادثه عاشورا بود. پس تعجب نکنید که هنوز محرم نیامده است پرچمهای سیاه در معابر عمومی و خیابانها نصب شدهاند و عزاداران و بانیان حسینیهها خود را آماده میکنند و گاهی از این سال تا سال دیگر خود را آماده میکنند.
نکته چهارم نکته مهمی است، گاهی عدهای سؤال میکنند چرا در طول تاریخ بعد از حادثه عاشورا کسانی کهبه ظاهر ادبیات آنها با ادبیات حسین ابن علی (ع) یکی نیست، از حسین ابن علی (ع) با عظمت یاد میکنند؟ چرا گاندی و دانشمند فرانسویاز حسین (ع) با عظمت یاد میکند؟یکی از علل ماندگاری حادثه عاشورا این است که حسین ابن علی (ع) احیاگر فطرت بشریت است. فطرت بشریت را خدای متعال در نهاد همه انسانها به بدیعت گذاشته است.فطرت خداباوری، گرایش و تمایل به ارزشها، فطرت آزادگی و آزادی اینها همه فطرت بشریت است و اروپایی، افریقایی، آسیایی، شیعه و مسلمان، بودایی ومسیحی نمیشناسد و هر چه بر آن بشر صدق میکند فطرت و روح خدا جویی در آن است. اما گاهی موانع موانع اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی پیش میآید یا حکومتهای جور، جلوی بروز این فطرت را میگیرند. حسین ابن علی (ع) آمد تا این خاکسترها و غبارهای گرفته شده روی فطرت را کنار بزند. لذا گاندی بعد از مراجعه به فطرتش میبیند ادبیات او با ادبیات حسین (ع) از نظر فطرت یکی است. حسین ابن علی (ع) کار پیامبر گونه کرد؛یعنی پیامبران آمدهاند که نعمتهای فراموش شده الهی را یادآوری کنند، به بشریت بگویند که فطرت خداجویی در وجود شماست و چرا آن را فراموش کردهاید؟ لذاحسین ابن علی (ع) با آن شیوه مدیریت و رهبریاش در صحنه عاشورا،این زنگارها را کنار زد.پس کار حسین (ع) کار پیامبران است و احیای فطرت بشری است؛ لذا زمانی که حسین ابن علی (ع) سخن میگوید، گویا از فطرت همه انسانها سخن میگوید «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا»[14] روز عاشورا زمانی که به خیمهگاه حسین ابن علی (ع) حمله میکنند و حسین ابن علی (ع) در آن شرایط خاصی که نمیتواند از خیمهگاه دفاع کند، میفرماید« إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا »[15] اگر دین ندارید، آزاده باشد. یعنی به فطرت بشری خود مراجعه کنید و با این کار اتمام حجت بر شیعه کرده است.
عامل پنجم، رهبری امام معصوم (ع) است. انقلاب خودمان را به عنوان یک نمونه و یک شعاع از وجود حسین ابن علی (ع) و عظمت اسلام و قرآن و امام را نگاه کنید. خیلی از افراد آمدند در مقابل دستگاه طاغوت موضع گرفتند و حرف زدند اما جاذبه ایجاد نکردند. آن روزی که امام دست به نهضت زد، به ایشان گفتند که یاران و اصحاب شما کجا هستند؟ فرمود کسانی که در گهوارهها هستند و در دامن مادرانشان شیر میخورند یاران آینده من هستند. یک انسانی که یک عمر را با پاکی گذرانده است، زمانی که در مقابل قلدر و دیکتاتور زمان فریاد میزند جاذبه ایجاد میکند. لذا میبینیم کشاورز، دانشجو، استاد دانشگاه، بازاری، علماء و بزرگان و شخصیت های در طراز اجتهاد و مرجعیت، به خاطر ویژگی رهبر قیام پا به میدان میگذارند و برخی از آنان به شهادت میرسند.
وجود مقدس اباعبدالله (ع) عنصری و شخصیتی معصوم است. اگر ما حسین ابن علی (ع) را از کربلا کم کنیم، قمربنی هاشم (ع) خورشید است. اگر حسین ابن علی (ع) را مِنها کنیم، علی اکبر (ع) خورشید است.قاسم ابن الحسن، حبیب ابن مظاهر، و امثال اینها خورشیدند ولی زمانی که خورشید حسین (ع) ظاهر میشود عباس و علی اکبر و قاسم (ع) در مقابل خورشید، قمر میشوند، گرچه خودشان به تنهایی شمس هستند، لذا امر به معروف و نهی از منکر حسین ابن علی (ع) با دیگران فرق میکند. زمانی که بشریت به این برنامه نگاه میکند در مقابل عظمت حسین ابن علی (ع) سر تعظیم فرود میآورد. لذا نهضت جاودانه ماند و شخصیتهایی که وارد این نهضت شدند به جاودانگی این نهضت کمک کردند.
ذکر مصیبت
امشب پدران و مادران شهیدان که در این جلسه هستند و فرزندان برومند آنها در راه اسلام به شهادت رسیدهاند، توجه کنند که بر حسین و زینب در روز عاشورا به خاطر شهادت علی اکبر چه گذشت.
حسین ابن علی نگاه کرد، دید تمام اصحاب به شهادت رسیدهاند و فقط جوانان بنی هاشم ماندهاند. جوانان بنی هاشم تا این صحنه را دیدند مثل دوران دفاع مقدس و شب عملیات، بچهها دست دور گردن یکدیگر میانداختند و خداحافظی میکردند که کدام زودتر به شهادت برسند. در تاریخ است که بعضی از جوانان بنی هاشم دست دور گردن یکدیگر میانداختند و با هم خداحافظی میکردند. علی اکبر خدمت پدر آمد ، هر کدام از اصحاب که خدمت اباعبدالله میرسیدند و اذن میخواستند حضرت یک توقف میکرد اما درباره علی اکبر دارد که «فستأذن اباه فأذن له» به محض اینکه علی اکبر از پدر اجازه میدان خواست بی درنگ اباعبدالله به او اجازه داد و لباس رزم را بر تن فرزند جوانش کرد. زمانی که علی اکبر روانه میدان شد اباعبدالله خیره خیره پشت سر فرزندش نگاه کرد. میفرماید « فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْه»[16] خدایا تو شاهد باش که هم سیمای پیغمبر دارد، هم سخن گفتنش سخن گفتن پیغمبر است و هم اخلاق او شبیه پیغمبر است. بعد اباعبدالله ادامه میدهد که خدایا تو شاهد هستی که هر زمان دل ما برای پیغمبر تنگ میشد به چهره زیبای علی نگاه میکردیم. علی اکبر روانه میدان شد، دو بار علی اکبر در روز عاشورا به میدان رفته است. بار اول رفت تعدادی از دشمنان را کشت و برگشت بابا تشنگی مرا از پا درآورد. این فرزند خبر دارد که در خیمهگاه آب نیست اما چرا به بابا میگوید از تشنگی نزدیک است که از پا درآیم؟ چون بچه علاقه دارد درد دل خود را با پدر مطرح کند. زمانی که نزد اباعبدالله آمد حضرت فرمود فرزندم زبانت را بده، اینجا دو نقل است یک نقل است که حضرت دهان را باز کرد و فرمود زبان خود را در دهان من بگذار، اباعبدالله میخواهد به فرزندش بگوید فرزندم دهان من از زبان تو خشکتر است. نقل دیگر میگوید که عقیقی در دست حضرت بود و آن را در دهان علی گذاشت و فرمود برو با دشمنان بجنگ و از دست جدت رسول الله سیراب خواهی شد. برای بار دوم که علی اکبر روانه میدان شد زینب کبری کنار خیمه ایستاده و نگاه میکند.زینب میگوید مرتب برادرم نگاه به چهره علی میکرد و میفرمود « لاحول و لاقوة الا بالله» ناگهان زینب میفرماید یک دفعه رنگ چهره برادرم تغییر کرد گفتم حسین جان چه شد فرمود علی را کشتند، اباعبدالله حرکت کرد آمد بالین سر علی اکبر، سر علی را به زانو گذاشت دید آرام نمیگیرد، سر علی را روی قلبش گذاشت دید آرام نمیگیرد صورت به صورت علی گذاشت.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج10، ص318.
[2]. «مریم»: 96.
[3]. «هود»: 23.
[4]. بحار الأنوار، ج44، ص367.
[5]. وقعة الطف، ص174.
[6]. بحار، ج45، ص89.
[7]. لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، ص110.
[8]. بحار الأنوار، ج44، ص367.
[9]. «التوبة»: 111.
[10]. نهج الحق و كشف الصدق، ص248.
[11]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص357.
[12]. فرازی از زیارت عاشورا.
[13]. همان.
[14]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج2، ص50.
[15]. همان.
[16]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص113.