شرح دعای مکارم الاخلاق94/04/06

 

شرح دعای مکارم الاخلاق

حضرت آیت الله حسینی بوشهری(دامت برکاته)

موضوع: یقین- حضرت خدیجه(س)                                              تاریخ: 94/04/06

مرکز خدمات حوزه های علمیه                                                  مصادف با: 10 رمضان 1436 143610رمضان1436

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِی»

«پروردگارا یقین مرا با آن‎چه که از علم و قدرت در احاطه ذات اقدس توست، تصحیح کن»

در ابتدا مناسبت رحلت بزرگ بانوی اسلام، حضرت خدیجه(س) را خدمت شما عزیزان و بزرگواران تسلیت و تعزیت عرض می‎نمایم.

عملکرد ما انسان‎ها عمدتاً براساس باورها و یقین است. لذا در موضع گیری‎ها و مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی باورها و عقیده خود را مورد نظر قرار می‎دهیم.

گاهی در زندگی دچار شکست و ناکامی می‎شویم، به طوری که یقین کرده بودیم که این کار خوبی است ولی هنگامی که قدم پیش می‎گذاریم،  بعد از مدتی معلوم می‎شود که کار ما نادرست است و به قول معروف «خشت اول چون نهد معمار کج؛  تا ثریا می‎رود دیوار کج». خیلی از ناکامی‎ها

و شکست‎های ما در زندگی مربوط به این نکته است که ما خیال و یقین می‎کردیم که کار مورد نظر ما درست است و لذا براساس آن برنامه‎ریزی می‏‎کنیم ولی نتیجه‎ای که حاصل می‎شود، آن نتیجه مورد نظر ما نیست. لذا حضرت از خدا درخواست می‎کنند که یقین او را تصحیح کند، زیرا خداوند بر همه چیز احاطه و اشراف دارد « نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[1].

تفسیر دومی ‎که برای این فراز بیان شده است این است که «خدایا یقین من به اینکه آن‎چه از نفع و ضرر متوجه من می‎شود از توست». یعنی خدایا یقین مرا صحیح و ثابت کن تا بر این باور بمانم و سراغ کس دیگری نروم. به تعبیر عارفان فاعلِ مطلق در این جهانِ هستی تنها خداوند است لذا اگر خداوند اراده کند، همه کارها به سرانجام می‎رسد.

ویژگی اهل یقین

پیغمبر(ص) از جبرئیل سوال کردند «فَمَا تَفْسِيرُ الْيَقِينِ قَالَ الْمُوقِنُ يَعْمَلُ لِلَّهِ كَأَنَّهُ يَرَاه»[2] تفسیر یقین چیست؟ جبرئیل در جواب فرمود: انسان‎هایی که اهل یقین هستند و یقین آنان به کمال رسیده است، انسان‎هایی دارای یقین ثابت هستند و شک و تردید در آن‎ها راه ندارد.

از امیرالمؤمنین(ص)  نقل شده است «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»[3] من خدایی را که نبینم عبادت نمی‎کنم. شخصی تعجب کرد و به ایشان عرض کرد که خدا قابل رویت و دیدن نیست. حضرت فرمود من به چشم دل خدا را می‎بینم یعنی تمام وجودِ من خدا را می‎بیند.

عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَنَّهُ قَالَ: «يَا عَلِيُّ إِنَّ مِنَ الْيَقِينِ أَنْ لَا تُرْضِيَ بِسَخَطِ اللَّهِ أَحَداً»[4]از پیامبر(ص) روایت شده است انسان‎هایی که اهل یقین هستند به قیمت غضب پروردگار، کسی را راضی نمی‎کنند.

انسان‎هایی که اهل یقین هستند نسبت به مسائل مالی و مادی کم توجه هستند. امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه فرموده است «اصل الزهد الیقین لا تعصب ما فاتکم و لا تفرح بما عاطاکم ....»؛ حضرت امیر(ع) در این روایت به اهل یقین سفارش می‎کنند که نسبت به آن‎چه که از دست داده‎اید غصه نخورید و نسبت به آن چه که بدست آورده‎اید خیلی خوشحال و شادمان نباشید.

درویشی به منزل مرحوم نراقی در کاشان رفت و مشاهده کرد که فرش‎های زیبایی در منزل ایشان است. درویش به مرحوم نراقی گفت شما به ما توصیه می‎کنید که زندگیِ ساده داشته باشید ولی در خانه خود فرش پهن کرده‎اید. بعد از مدتی درویش به سمت قم راه افتاد و پس از طی مسافتی از کاشان عبور کرد و متوجه شد که کشکول درویشی [چیزی که درویشان روی دوش می‎اندازند] خود را در خانه مرحوم نراقی جا گذاشته است؛ لذا به خانه مرحوم نراقی برگشت و سراغ کشکول خود را گرفت. مرحوم نراقی به او عرض کرد که برای یک کشکول چند کیلومتر راه رفته را بازگشته‎ای؛ لذا تفاوت تو با من این است که تو دلبسته به این کشکول هستی ولی من به فرش‎ها دلبسته نیستم.

اسلام با مال، ثروت و زندگی خوب مخالف نیست، بلکه اسلام با وابستگی به دنیا مخالف است. در حالات مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) آمده است که ایشان کتابی نوشته بود و هنوز چاپ نشده بود لذا ایشان این کتاب را در طاقچه گذاشته بودند. اواخر عمر و زمانی که تقریباً تصور می‎کردند حالت از دنیا رفتن است، به فرزند بزرگ خود [مرحوم حاج شیخ علی] گفتند که  این کتاب را از روی طاقچه بردار و به اتاق دیگر ببر. فرزند ایشان کتاب را برداشت و به اتاق دیگر برد. بعد از مدتی حال شیخ عباس قمی(ره)  بهتر شد و حالات مرگ از بین رفت. پسر بزرگ او از ایشان سؤال کرد که چرا آن روز گفتید کتاب را جابه‎جا کنم و به اتاق دیگر ببرم؟ حاج شیخ عباس قمی(ره) عرض کرد من یقین داشتم که اکنون عزرائیل مرا قبض روح می‎کند و یقین داشتم که از دنیا می‎روم؛ لذا خواستم آن لحظه‎ای که از دنیا می‎روم، علاقه‎ای نسبت به آن‎چه که در دنیا است نداشته باشم. از آن‎جایی که سال‎ها برای آن کتاب زحمت کشیده بود، مرتباً این فکر به ذهن من می‎آمد که من در حال مرگ هستم ولی این کتاب هنوز چاپ نشده است. لذا گفتم کتاب را دور کن تا زمانی که خواستم خدا را ملاقات کنم ذره‎ای علاقه به دنیا نداشته باشم.

شخصیت حضرت خدیجه(س)

همان طور که در مردان امیرالمؤمنین(ع) اولین کسی بود که به اسلام ایمان آورد، حضرت خدیجه(س) نیز در بین زنان اولین کسی بودند که به اسلام ایمان آوردند. ایشان در تمام سختی‎ها و به خصوص در شعب ابیطالب، در کنار پیامبر ماندند؛ در حالی که با آن ثروتی که داشتند می‎توانست خیلی کارها را انجام دهد ولی همه آن‎ها را به پیامبر(ص) بخشید. لذا رسول گرامی اسلام(ص) بعد از وفات ایشان، اگر احیاناً گوسفندی را ذبح می‎کردند، می‎فرمود: اول بخشی از این گوسفند را به دوستان خدیجه(س) بدهید. روزی بعد از وفات حضرت خدیجه(س)، عایشه به پیامبر(ص) ایراد و اشکال گرفت و گفت: «چرا اینقدر به یاد خدیجه گریه می‎کنی؟ عجوزه‎ای را از دست داده‎ای [تعبیر عایشه] در حالی که من هستم». پیغمبر(ص) فرمودند بین تو خدیجه(س) خیلی فرق است؛ زیرا آن روزی که همه مرا تکذیب کردند او مرا تصدیق کرد، آن روزی که همه کفر ورزیدند او به من ایمان آورد، آن روزی که همه به من پشت کردند او مال و امکانات در اختیار من قرار داد. هم‎چنین بقیه همسران من عقیم‎اند و تنها همسری که برای من فرزند به دنیا آورد خدیجه(س) بود.

آن روزی که حضرت خدیجه(س) از دنیا رفت، فاطمه(س) 5 ساله بود. زمانی که پیغمبر(ص) حضرت خدیجه(س) را دفن کرد، هنگام برگشتن حضرت فاطمه(س) دوان دوان جلوی پیغمبر(ص) آمد و عرض کرد «یا ابتاه أین امی»؛ پدر، ماردم کجاست؟ پیغمبر(ص) خیلی متاثر شدند. در این هنگام جبرئیل بر پیغمبر(ص) نازل شد و خطاب کرد «یا رسول الله، خدای بزرگ سلام فاطمه(س) را می‎رساند و این سلام را به فاطمه ابلاغ کن». فاطمه(س) هم پاسخ سلام را داد.

فاطمه‎جان(ص) آن لحظه‎ای که مادر شما از دنیا رفت پهلو شکسته نبود، بازوان او ورم کرده نبود و تازیانه نخورده بود و سیلی به صورت نخورده بود؛ اما دل‎ها بسوزد برای تو، نمی‎دانم مصیبت‎هایی که بر تو گذشت با علی(ع) چه کرد. آن لحظه‎ای که علی(ع) می‎خواست بدن مطهر فاطمه(س) را غسل بدهد، دیدند علی(ع) سر به دیوار گذاشته است. اسماء می‎گوید علی(ع) چرا دست از غسل برداشتی؟ حضرت فرمود مگر بازوی کبود شده و ورم کرده زهرا(س) را نمی‎بینی؟



[1] . ق:16.

[2] . بحارالانوار، ج74، باب2، ص20.

[3] . الکافی، ج1، ص97.

[4] . مستدرک الوسائل، ج11، باب 7، ص196.

Please publish modules in offcanvas position.