شرح دعای مکارم الاخلاق94/04/20

 

شرح دعای مکارم الاخلاق

حضرت آیت الله حسینی بوشهری(دامت برکاته)

موضوع: مراتب و درجات عُجب                                                تاریخ: 94/04/20

مرکز خدمات حوزه های علمیه                                                  مصادف با 24 رمضان1436

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ»

«خدایا، عبادت مرا با عجب فاسد و بی‎ثمر مگردان»

مقدمه: در جلسات گذشته راجع عجب در عبادت و اینکه عجب چگونه باعث تباه شدن اعمال می‎شود، مطالبی بیان شد. در جلسه امروز راجع به مراتب و درجات عُجب مطالبی بیان خواهد شد.

مراتب و درجات عُجب

 در بیان مراتب و درجات عجب در روایتی از امام رضا(ع) آمده است «ِ الْعُجْبِ الَّذِي يُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ وَ يَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ»[1]؛ حضرت در این روایت فرموده است عجب دارای مراتب و درجاتی است [البته حضرت همه درجات عجب را در این روایت مطرح نکرده است] که اولین مورد اول آن این است که عمل بد و ناپسند شخص برای او خوب و نیکو جلوه کند و او گمان می‎کند که کار خوب و شایسته‎ای انجام داده است و با این کار خود بر خدا منت می‌گذارد، در صورتی که خداوند بر بندگان منت گذاشته و آنان را به اسلام و راه مسیر درست هدایت کرده است. مرتبه دیگر عجب این است که شخص کار خوب و عبادت خود را بزرگ به حساب بیاورد و نسبت به آن حالت غرور پیدا کند. لذا باید مراقب بود که در عبادات خود دچار عجب نشویم. زیرا ما عبادات را انجام می‎دهیم و زحمات آن را بر دوش می‎کشیم اما اگر اشکالی در آن وجود داشته باشد، تمام زحمات ما از بین می‎رود.

در حالات مرحوم وحید بهبهانی(ره) آمده است ایشان در بهبهان نماز جماعت می‎خواندند. روزی بعد از نماز جماعت، کلانتر و مأمور نظمیه به ایشان گفت این جمعیت انبوه که امروز نماز خود را به شما اقامه کردند، به دستور من به این‎جا آمده‎اند. جناب وحید بهبهانی(ره) بعد از نماز به منزل رفت و وسایل خود را جمع کرد و گفت در این شهر دیگر جای ماندن من نیست و عتبات رفتند و در آن‎جا استاد کل شدند. در آن روزگار بین ایشان و صاحب حدائق(ره) جریان رقابت و اخباری گری بود. وحید بهبهانی(ره) اعلام کرد که نماز خواندن پشت سر صاحب حدائق جایز نیست. برای صاحب حدائق خبر آوردند که ایشان فتوا داده است نماز خواندن پشت سر شما درست نیست. ایشان گفت امروز عَلم اسلام وحید بهبهانی است؛ لذا برای تقویت عَلم اسلام همه باید پشت سر وحید بهبهانی نماز بخوانیم، زیرا او به وظیفه خود عمل کرده است و من هم باید به وظیفه خود عمل کند. اگر اینگونه روحیات در جامعه دینی ما باشند، تقوا در جامعه ماندگار می‎شود.

در حالات مرحوم میرزا علی آقا شیرازی(ره) آمده است زمانی که ایشان از  اصفهان به قم می‎آمدند، بزرگان و علما مقید بودند که ایشان را برای منبر دعوت کنند، زیرا ایشان نفس پاکی داشتند و «سخنی که از دل برآید بر دل نِشیند». ایشان در اصفهان در مدرسه صدر، اقامه نماز جماعت می‎کردند، بعد از مدتی به ایشان خبر دادند که صف نماز جماعت شما به گونه‎ای است که مساجد اطراف خلوت شده است و تنها امام جماعت و دو یا سه نفر در مساجد باقی مانده‎اند. ایشان اعلام کرد من دیگر در نماز ی که پای آبروی دیگران در میان است شرکت نمی‎کنم و نماز جماعت را در مدرسه صدر تعطیل کردند.

مسئله عجب و خودبینی منحصر به عبادت نیست و در زمینه‎های دیگر زندگی ما ممکن است وجود داشته باشد. به عنوان مثال ممکن است اشخاصی در مسئله‎ای کارشناس و یا هل علم باشند و دچار عجب شوند و به دیگران به دیده حقیر نگاه کنند. انسان‎هایی که دچار عجب هستند رشد نمی‎کنند؛ لذا اگر خدایی ناخواسته عالِمی دچار عجب شود از نظر علمی رشد نمی‎کند. زیرا خود را بالاتر از دیگران می‎داند و لذا حاضر نیست در مقابل بزرگان دیگر زانوی ادب بر زمین زند و از محضر آنان استفاده کند. افرادی که دچار عجب شده‎اند خود را بی‎نیاز از  مشورت با دیگران می‎دانند و در نتیجه دچار هلاکت می‎شوند. زیرا هنگامی که به تنهایی دست به کاری می‎زنند نمی‎توانند تمام ابعاد مسئله را ببینند. در روایتی از امیرمؤمنان(ع)  آمده است «إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِيلٌ عَلَى ضَعْفِ عَقْلِهِ»[2] انسان‎هایی که دچار خودشیفتگی هستند، از نظر عقل دچار ضعف هستند. انسان‎هایی که عاقل هستند با دیگران مشورت می‎کنند و از عقل آنان نیز استفاده می‎کنند؛ در روایات نیز به این مسئله اشاره شده است که «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»[3] . ولی در مقابل انسان‎هایی که دچار عجب هستند با دیگران مشورت نمی‎کنند و تنها از خود عقل استفاده می‎کنند و تک عقل هم ناقص است. در روایتی از نبی گرامی اسلام(ص) آمده است « ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ»[4] سه صفت ناپسند موجب هلاکت انسان می‎شود: بخل، پیروی از هوی نفس و عجب.

یکی از کسانی که با پیروی از هوی نفس به هلاکت رسید عمرسعد بود. حضرت ایشان را نصیحت کرد و به فرمود هر چه می‎خواهی من به تو خواهم داد ولی برگرد و دست خود را به خون فرزند پیغمبر آلوده نکن. ولی عمر سعد هوی نفس و دنیا را بر آخرت ترجیح داد و در کربلا آن همه جنایت را مرتکب شد. عمرسعد در بعدازظهر تاسوعا به لشکریان خود خطاب می‎کند «یا خیر ...ارکبی.... ». زینب کبری(س) خدمت برادر می‎آید و می‎گوید ای برادر دشمن می‎خواهد به خیمه‎ها حمله کند. حضرت به قمربنی هاشم(ع) گفت برو و امشب را برای ما مهلت بگیر. حضرت شب تا صبح مشغول راز و نیاز و مناجات بود. در شب عاشورا به قمربنی هاشم(ع) و یاران خود فرمود که شما با خانواده خود بروید، آن‎ها با من کار دارند، ولی حسین(ع) یاران باوفایی مثل حبیب ابن مظاهر و مسلم این اوسجه دارد. مسلم ابن اوسجه می‎گوید اگر هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم دست از شما برنمی‎دارم. زمانی که حضرت علی اکبر(ع) روانه میدان شد، حضرت مأیوسانه از پشت سر به او نگاه کرد و گفت خدایا من جوانی را به میدان فرستادم « أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک»[5]. آن لحظه‎ای که علی اکبر(ع) بابا را صدا زد حسین(ع) خود را بالای سر علی اکبر(ع) رساند. در تاریخ آمده است زمانی که حضرت از گودال قتلگاه برنگشت، حضرت زینب(س) دوان دوان خود را به برادر رساند که اگر زینب نیامده بود حسین(ع) بالای سر علی اکبر(ع) جان داده بود.



[1] . الکافی، ج2، ص313.

[2] . همان، ج1، ص27.

[3] . وسائل الشیعه، ج12، باب21، ص40.

[4] . همان، ج1، باب23، ص102.

[5] . بحارالانوار، ج45، باب37، ص42.

Please publish modules in offcanvas position.