درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: فصل فی الحیض تاریخ: 24 دی 1402 موضوع جزئی: حکم خون مشتبه بین حیض و بکارت مصادف با: 2 رجب 1445 سال تحصیلی: 1403-1402 جلسه: 46 |
خلاصه جلسه گذشته
بحث در بررسی سند روایت محمدبن یعقوب بود. تا کنون دو طریق و سند از اسناد این روایت ذکر و مورد بررسی قرار گرفت.
سند سوم عبارت است از؛
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْكُوفِيِّ.
افراد مذکور در سند سوم در ضمن بررسی سند دوم و اول، بررسی شدند.
سند چهارم عبارت است از؛
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْكُوفِيِّ.
رُواتِ سند مذکور نیز در ضمن اسناد قبلی بررسی شدند و به نظر میرسد که روایت مذکور از نظر سند مشکلی ندارد لذا از این روایت به صحیحه تعبیر میشود.
یکی از افرادی که در اسناد چهارگانه مذکور، آمده است خَلفبن حمّاد الکوفی است. خَلفبن حمّاد در سند هفتاد و هفت روایت قرار گرفته است. نجاشی (ره) او را توثیق کرده است و در شرح حال او فرموده است: «خَلفبن حمادبن ناشربن المسیّب کوفیٌ ثقةٌ سمع موسیبن جعفر علیه السلام»[1].
ابن غضائری (ره) بر خلاف نجاشی (ره)، در رابطه با خلفبن حمّاد فرموده است: «خَلَف بن حمّاد بن ناشر بن لیث کوفیٌ أمرُه مختلطٌ یُعرَفُ حدیثُه تارةً و یُنکَرُ أخری و یَجوز أن یُخَرّج شاهداً»[2]؛ خلف بن حمّاد، کوفی است و امرش مختلط است، گاهی روایات او پذیرفته میشود و گاهی رد میشود و جایز است که او به عنوان مؤیّد شمرده شود.
سؤال: آیا کلامی که از ابن غضائری در رابطه با خلفبن حمّاد صادر شده است با توثیق نجاشی در رابطه با این شخص، معارض است؟ یعنی آیا کلام ابن غضائری در مقابل تعدیل نجاشی، جرح محسوب میشود و در نتیجه، روایت مذکور (روایت محمدبن یعقوب) از حجّیّت میافتد؟
پاسخ: برای روشن شدن مسأله در دو مقام بحث میشود؛
مقام اول، این است که آیا کتاب منسوب به ابن غضائری از ایشان صادر شده است یا از او صادر نشده است؟ منهج رجالی ابن غضائری چگونه ارزیابی میشود؟ آیا منهج او مورد قبول است؟ آیا تضعیفات ایشان مبتنی بر شهادت به ضعف و عدم وثاقت راوی است [کما اینکه تضعیفات نجاشی (ره) و شیخ طوسی (ره) این گونه است و شهادت محسوب میشوند] یا مبتنی بر متن شناسی و استنباطات شخصی او از متن روایت است یعنی خودش شهادت بر ضعف و عدم وثاقت نمیدهد، بلکه از متن روایت استنباط میکند که آن روایت ضعیف است یا صحیح است، به این معنا که از ارزیابیِ متن روایت و استنباطی که از متن روایت داشته است به تضعیف راوی حکم کرده است.
مقام دوم، بررسی تعبیر ابن غضائری در رابطه با خلفبن حمّاد است و اینکه آیا تعبیر ایشان بر تضعیف خلفبن حمّاد دلالت دارد یا اینکه بر تضعیف او دلالت ندارد؟
بررسی مقام اول
مؤلّفِ کتاب منسوب به ابن غضائری که به کتاب ضُعفا معروف است احمدبن حسینبن عبیدالله غضائری است. او با نجاشی (ره) و شیخ طوسی (ره) معاصر بوده است و این سه نفر از شاگردان پدر ابن غضائری میباشند. البته در نَقلی آمده است که در برههای از زمان، نجاشی و شیخ طوسی (ره) شاگرد ابن غضائری بودهاند. طبق آنچه که در مقدمه کتاب فهرست آمده است، شیخ طوسی (ره) گفته است که ابن غضائری در جوانی و قبل از چهل سالگی از دنیا رفته است. همچنین، شیخ طوسی (ره) از بعضی حکایت کرده است که آثار ابن غضائری توسط وُرّاثش از بین رفته است لذا آنچه از آراء رجالیِ ابن غضائری در دسترس قرار دارد حاصل نقلهایی است که سید احمدبن طاووس [برادر سید رضیالدین طاووس معروف به سیدبن طاووس؛ صاحب کتاب لهوف] از ابن غضائری در کتاب حلّ الإشکال فی معرفة الرجال آورده است. پس از احمدبن طاووس، شاگردان او یعنی ابن داوود حلّی (ره) در کتاب رجالی خود و علامه حلّی (ره) در کتاب خلاصة الأقوال نظرات رجالی ابن غضائری را آوردهاند. به عبارتی دیگر بعد از وفات ابن غضائری، یعنی از نیمه قرن پنجم تا نیمه قرن هفتم، ابن طاووس از این کتاب گزارش کرده است، بعداً ملا عبدالله شوشتری در قرن دهم از لابلای کتاب خلاصة الأقوالِ علامه حلی (ره) مطالب مربوط به ابن غضائری را استخراج کرده است و در کتاب نقد الرجال ذکر کرده است لذا نسخهای که امروزه به نام رجال ابن غضائری توسط آقای حسینی جلالی چاپ شده است برگرفته از کتاب ملا عبدالله شوشتری است.
آیت الله خویی (ره) و آقا بزرگ تهرانی (ره) انتساب کتاب مذکور به ابن غضائری را قبول ندارند. سختگیری زیاد و تضعیفات ابن غضائری معروف است تا جایی که بعضی گفتهاند: «السالم من رجال الحدیث مَن سَلِم منه»[3]؛ از رجال حدیث، کسی سالم مانده است که از دست ابن غضائری سالم مانده باشد.
بنابراین، تضعیفات زیادِ ابن غضائری سبب شده است که کتاب منتسب به او را رد کنند. آقا بزرگ تهرانی (ره) گفته است که نوشتن چنین کتابی از دشمنان تشیّع برمیآید و ابن غضائری چنین کتابی را ننوشته است، یعنی دشمنان شیعه مطالبی را در هم آمیختهاند و خواستهاند که چهره بزرگان و رُوات شیعه را مخدوش کنند و لذا این مطالب را به نام ابن غضائری مطرح کردهاند.
در حدود دویست سال نامی از کتاب ابن غضائری مطرح نبوده است، اما اینکه سید احمدبن طاووس این کتاب را به ابن غضائری نسبت داده است و علامه حلّی (ره) و ابن داود حلّی (ره) نیز نظرات ابن غضائری را در کتب خود آوردهاند حاکی از این است که آن مطالب از ابن غضائری بوده است و نقل این بزرگواران با اینکه این مطالب از ابن غضائری نباشد سازگاری ندارد. جالب این است که بعضی از مطالب موجود در رجال ابن غضائری دقیقاً در رجال نجاشی نیز آمده است و این مؤید این است که مطالبی که در کتاب ابن غضائری آمده است به خودِ ابن غضائری مربوط است زیرا نجاشی تصریح کرده است که این مطلب را از ابن غضائری نقل میکنم، در صورتی که اگر گفته شود که این کتاب، جعل دشمنان شیعه است با کلام نجاشی سازگار نیست مگر اینکه گفته شود که نجاشی آن مطالبی را که خیلی ضعیف نبوده است آورده است، ولی به هر حال تصریح میکند که این مطلب را از ابن غضائری نقل میکنم لذا این خود، مؤیّد این است که کتاب ابن غضائری موجود بوده است.
همچنین، اینکه شیخ طوسی (ره) گفته است که کتابهای ابن غضائری توسط ورّاثش از بین رفته است در قالب حکایت از بعضی افراد است و به صورت قطعی و یقینی این را نگفته است. بنابراین، بعید نیست که کتاب ابن غضائری واقعاً به ایشان منسوب باشد.
اما بر فرض اینکه این کتاب به ابن غضائری منسوب باشد، منهج ایشان چگونه بوده است؟ آیا وقتی کسی را تضعیف میکند، تضعیف او مبتنی بر شهادت است یا مبتنی بر استنباط شخصی خود اوست؟
متأسفانه تضعیفات ابن غضائری نوعاً مبتنی بر اجتهادات و استنباطات شخصی اوست، یعنی متون روایات را دیده است و بر اساس آنها روای را تضعیف یا توثیق کرده است، مثلاً اگر به این نتیجه میرسیده که متن روایت با مبانی اعتقادی و کلامی که نزد خودش مسلّم است، همخوانی ندارد آن راوی را تضعیف میکرده است لذا از این جهت تضعیفات ابن غضائری قابل تأمل است.
بنابراین، کتاب ابن غضائری متعلّق به خود اوست، لکن منهج او ما را به تأمل وامیدارد که روایاتی که او تضعیف کرده است را نمیتوان به طور قطعی ضعیف دانست. آیت الله العظمی زنجانی (حفظه الله تعالی) نیز همین مطلب را قائل است و فرموده است که چون مَنهج ابن غضائری بر اساس استنباط و اجتهاد خودش بوده است به تضعیفات ایشان ترتیب اثر داده نمیشود.
بررسی مقام دوم
ابن غضائری در رابطه با خلفبن حمّاد گفته است: «خَلَف بن حمّاد بن ناشر بن لیث کوفیٌ أمرُه مختلطٌ یُعرَفُ حدیثُه تارةً و یُنکَرُ أخری و یَجوز أن یُخَرّج شاهداً»[4].
سؤال این است که آیا تعبیر مذکور که ابن غضائری در رابطه با خلفبن حمّاد بکار برده است را میتوان به پای تضعیف خلفبن حمّاد نوشت و در نتیجه آن، روایت مورد بحث (روایت محمدبن یعقوب) را از درجه اعتبار ساقط کرد یا نمیتوان چنین کاری کرد؟
پاسخ از سؤال مذکور، انشاءالله، در جلسه آینده بیان خواهد شد.
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. نجاشی، ابوالحسن، احمدبن علی، رجال النجاشی، ص152.
[2]. ابن غضائری، احمدبن حسین، الرجال (ابن غضائری)، ص56.
[3]. نوری، حسینبن محمد تقی، مستدرک الوسائل، ج19، ص66.
[4]. ابن غضائری، احمدبن حسین، الرجال (ابن غضائری)، ص56.