علل ماندگاری عاشورا 93/08/10

 

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: علل ماندگاری نهضت کربلا                                                    تاریخ: 93/08/10

  مکان: حسینیه عاشقان ثار الله

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»[1]

موضوع سخن در این مجلس و محفل باشکوه، به مناسبت ایام مصیبت آل­الله و ایام محرم، پیرامون علل ماندگاری نهضت کربلا است. در شب­های گذشته بحثی را مطرح کردیم، تحت این عنوان که اساساً قانون تحول، دگرگونی، فرسوده شدن، فراموش شدن و از رونق افتادن بر سراسر عالم ماده حاکم است. کوه­ها دگرگون و فرسوده می­شوند، شخصیت­ها و حوادث روزگار رنگ می­بازند. لذا اساساً حوادث حتی مکاتب فکری از سه ویژگی برخوردار هستند 1. تولد2. اوج دارند 3. فرود.

یعنی حوادث شکل می­گیرند، در برهه­ای به اوج می­رسند و بعد از مدتی که با چالش مواجه می­شوند و سخنی برای گفتن ندارند، مرحله فرود و انحطاط و به فراموش سپردن آن­ها آغاز می­شود. سؤال اصلی این است که در قبال این ویژگی عالم، یعنی فرسوده و فراموش شدن، چگونه است که بعضی از شخصیت­های تاریخ با گذشت زمان، نام و یاد آن­ها از خاطره­ها نمی رود بلکه هر روز بر رونق آن­ها افزوده می­شود؟ پاسخ این است که این شخصیت­ها یک شخصیت استثنایی تاریخ بشریت هستند؛ شخصیت­های الهی وآسمانی هستند.لذا یک سلسله عوامل دست به دست هم داده­اند تا نه تنها در جامعه شیعه و اسلامی بلکه در جامعه بشریت به عنوان انسان­های جاودانه تاریخ معرفی شده­اند. از آن جمله شخصیت­ها، شخصیت سید و سالار شهیدان وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) است.

از شب اول تا کنون ما سه عامل اساسی ماندگاری نهضت عاشورا اشاره کرده­ایم:1. مشیت و اراده الهی، 2.ویژگی حق طلبی، عدالت خواهی وظلم ستیزی نهضت اباعبدالله (ع)، 3. در رابطه با عامل سوم قرآن دو عنصر کلیدی را در کنار هم قرار می­دهد و می­فرماید:« إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ‏ الرَّحْمنُ‏ وُدا »[2]. انسان­هایی که از عمل صالح و ایمان برخوردار هستند، محبت آن­ها در دل­های مردم جا می­گیرد. حسین ابن علی (ع) محبوب دل­هاست چون حسین (ع) مرد ایمان و عمل صالح است.شب گذشته اشاره شد که بنابه تعبیر علامه طباطبایی، در قرآن ازعمل صالح آن تعریف نشده است. بلکه قرآن مصادیق عمل صالح را بیان کرده است که به نمونه­هایی اشاره کرده­ام. امشب به دو نمونه از مصادیق عمل صالح اشاره می­کنم:

انسان­هایی که در مقابل خدا، خواستی از خود ندارند، تسلیم اراده پروردگار عالم هستند، این افراد برخوردار از عمل صالح هستند و چون برخوردار از عمل صالح اند، محبوب دل­ها هستند و ماندگار هستند. « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون‏»[3] مؤمنان کسانی­اند که برخوردار از عمل صالح هستندو تسلیم در مقابل خدا هستند.«اخبتوا» در این آیه نکته جالبی را اشاره می­کند؛ معنای «اخبتوا» یعنی کسانی که تسلیم اوامر پروردگار و تسلیم خدا هستند. یعنی به وعده­های پروردگار ایمان و اطمینان دارند، لذا این افراد در دنیا و آخرت جاودانه هستند.

مدعیان تسلیم در مقابل خدا سه دسته هستند:

 یک دسته مدعی تسلیم در مقابل خدا هستند اما به محض اینکه اوامر پروردگار عالم با منافع آن­ها در تضاد و تقابل بود، صحنه را ترک می­کنند و می­گویند ما تسلیم و بنده خدا هستیم اما مرز بندگی خدا تا جایی است که منافع شخصی و دنیایی آن­ها مورد تهدید قرار نگیرد. اگر منافع شخصی این افراد مورد تهدید قرار گرفت، از مسجد وحسینیه و شرکت در مجالس دینی خداحافظی می­کنند. لذا این افراد به اندازه­ای تسلیم هستند، که امور دینی، منافع شخصی او را تأمین کند تأمین کند. در جامعه ما این­گونه افراد کم نیستند، به آن­ها می­گوییم آقا چرا نماز نمی­خوانید؟ جواب می­دهند که ما با نمازی که این مشکلات را در زندگی ما ایجاد کرده است کاری نداریم. چرا رنگ مسجد نمی­بینید؟ می­گوید من مشکلات در زندگی زیاد دارم که اگر خدا ما را دوست می­داشت این قدر مشکل برای ما پیدا نمی­شد و با این ادبیات صحنه را ترک می­کند. این افراد در حقیقت در مقابل خدا تسلیم نیستند بلکه تابع منافع خود هستند.

 دسته دوم کسانی هستند که می­گویند ما خواسته و منافع دنیایی داریم اما سبک و سنگین می­کنند یعنی اگر احیاناً منافع آن­ها با اوامر پروردگار در تقابل و تضاد قرار گرفت، می­گویند نمی­شود که ما به منافع خود بچسبیم و اراده حق تعالی را زیر پا بگذاریم، آنجاست که دست از منافع شخصی می­کشند و تسلیم اراده پروردگار می­شوند. آیا انسان همسر و فرزند خود را دوست ندارد؟ امکانات را دوست ندارد؟ حتما همه افراد منافع دنیایی و شخصی دارد اما می گویند یک وظیفه و تکلیف متوجه ما شده است می­گوید همه این ها را رها می­کنم و تکلیف الهی را می­پذیرم. لذا در تقابل منافع شخصی و مصالح الهی، مصالح الهی مقدم است. تا این­جا ما هنوز با عمل صالح حسین ابن علی (ع)فاصله داریم و میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

فرهنگ و مکتب حسین ابن علی (ع) و عاشورائیان، این جمله است: « رِضَى‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏»[4] در این جمله چیزی به عنوان منفعت شخصی مطرح نیست، اول رضایت خداست بعد رضایت اهل بیت. رضایت خدا رضایت ماست نه چون رضایت ما با رضایت خدا در تقابل قرار گرفته است بلکه ما رضایت خدا را بر رضایت خودمان ترجیح داده­ایم. لذا در چند نکته حساس و برجسته در رابطه با عاشورا و کربلا، جملات حسین ابن علی (ع) را خدمت شما عرض نمایم تا بدانید مکتبی که حسین ابن علی (ع) پایه­گذاری کرد و ما امروز می­گوییم که چرا این نهضت ماندگار است به خاطر این است که بحث شخص مطرح نیست. اگر منافع شخصی، روح بشری و منافع انسانی ما مطرح باشد با خدا خیلی فاصله داریم. خداوند می­فرماید: آن­چه که مربوط به خود شماست از بین می­رود و آن­چه که مربوط به خداست می­ماند.جمله حسین ابن علی (ع) در مسیر مدینه تا کربلا، بر تارک تاریخ می­درخشد: «أما و اللّه إني لأرجو أن يكون خيرا ما أراد اللّه بنا قتلنا أم‏ ظفرنا»[5] سید و سالار شهیدان (ع) می­فرماید: امیدوارم این مسیری را که ما در پیش گرفته­ایم و آن­چه خدا برای ما خواسته است به خیر بگذرد و مهم نیست که آیا کشته شویم یا پیروز شویمبلکه آن­چه خدا می­خواهد مهم است. ام سلمه که حسین ابن علی (ع) به او خطاب مادر می­کند، مورد احترام است چرا که همسر رسول الله (ص) است.زمانی که اباعبدالله (ع) از مدینه به سمت کربلا حرکت می­کند، ام سلمه اظهار نگرانی می­کند و می­گوید یا حسین،از اینکه می خواهی از مدینهبه سمت عراق هجرت کنی، ما را نگران و ناراحت نکن. حسین ابن علی (ع) می­فرماید این راهی است که از قبل برای من ترسیم و تعیین شده است، « ا اماه! و انا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما و عدوانا »[6] یعنی راه برای حسین ابن علی (ع) روشن است و حضرت در ادامه می­فرماید: مادر ام سلمه، بدان که من از روی ستم کشته می­شوم و دشمنان سر من را از تن جدا می­کنند، چون خدا خواسته است که در این مسیر به وظیفه و تکلیف عمل کنیم تا هرچه پیش آید. حضرت در مکه خطبه ای آتشین ایراد کردند و فرمودند « خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى‏ وُلْدِ آدَمَ‏ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف‏»[7] مرگ برای فرزندان آدم مانند گردنبند دخترانی است که به گرد­بند خود علاقمند هستند. شوق من نسبت به دیدار پیغمبر (ص) و پدرم امیرالمؤمنین (ع) و بزرگانی که از میان ما رفته­اند مانند شوق یعقوب نسبت به یوسف است و بعد هم در پایان می­فرماید: « رِضَى‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏»[8]

عاشورا به وجود آمد تا تسلیم بودن در مقابل خدا را این­گونه برای ما تنظیم و تقسیم کند. ادعا نکنیم و شعار ندهیم و حرفی که نمی­توانیم در عمل اثبات کنیم، نزنیم.

پس نکته اول در مورد عمل صالح تسلیم بودن در مقابل خداوند و ترجیح دادن اراده او بر اراده خود است.

نکته دیگر ماندگاری نهضت عاشورا اخلاص؛ اخلاص سه کلاس دارد و حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص قرار دارد.

 بعضی اهل اخلاص هستند و با خدا معامله می­کنند که اشکالی هم ندارد؛ به عنوان مثال می­گوید خدایا من مال و جان خود را در راه تو می­دهم و بهشت تو را می­خواهم. « إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنينَ‏ أَنْفُسَهُمْ‏ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏»[9] عده­ای با خدا معامله می­کنند و مال و جان خود را می­دهند تا در مقابل، بهشت برین الهی نصیب آن­ها شود که البته مقام اولیای الهی بالاتر از این هست. در کلمات نورانی امیرالمؤمنین (ع) آمده است:« مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ‏ نَارِكَ‏ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ رَأَيْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏»[10] به خاطر ترس از دوزخ و طمع در بهشت تو را عبادت نمی­کنم بلکه تو را اهل عبادت یافته­ام و تو را عبادت می­کنم.

دسته دوم، جان و بدن خود را یک طرفه به خدا می­بخشند و به دنبال معامله با خدا نیستند. موسی ابن عمران (ع) جمله­ای دارد: « هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ‏ الْخُشُوعَ‏ وَ مِنْ‏ بَدَنِكَ‏ الْخُضُوعَ‏ وَ مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْل‏»[11] به حضرت موسی می­فرماید که خشوع قلب، خضوع بدن را به من ببخش، اشک چشم خود را در شب تاریک به من ببخش. این جا دیگر معامله نیست بلکه یک طرفه است. پس اخلاص کلاس دوم هبه و بخشش یک طرفه است.

 اخلاص کلاس سوم بذل است و حسین (ع) اهل بذل است، « اللَّهُمَ‏ ارْزُقْنِي‏ شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ‏ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏»[12] سؤال می­شود که فرق بین هبه و بذل چیست؟ محققان می­گویند هبه دو نکته دارد نکته اول این است که زمانی که انسان می­خواهد چیزی را هبه کند، می­گوید کم و زیاد نباشد و برای خودم بماند یا نماند؛ در هبه ارزش برای طرف مقابل خیلی مهم است،.اما بذل این است که آن­چه دارد یک جا می­دهد و به فکر کوچک و بزرگ بودن آن چه می­دهد نیست. حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص و اهل بذل است، «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن»[13] این­ها عناصر اصلی و کلیدی بود در رابطه با رمز ماندگاری حادثه عاشورا بود. پس تعجب نکنید که هنوز محرم نیامده است پرچم­های سیاه در معابر عمومی و خیابان­ها نصب شده­اند و عزاداران و بانیان حسینیه­ها خود را آماده می­کنند و گاهی از این سال تا سال دیگر خود را آماده می­کنند.

نکته چهارم نکته مهمی است، گاهی عده­ای سؤال می­کنند چرا در طول تاریخ بعد از حادثه عاشورا کسانی کهبه ظاهر ادبیات آن­ها با ادبیات حسین ابن علی (ع) یکی نیست، از حسین ابن علی (ع) با عظمت یاد می­کنند؟ چرا گاندی و دانشمند فرانسویاز حسین (ع) با عظمت یاد می­کند؟یکی از علل ماندگاری حادثه عاشورا این است که حسین ابن علی (ع) احیاگر فطرت بشریت است. فطرت بشریت را خدای متعال در نهاد همه انسان­ها به بدیعت گذاشته است.فطرت خداباوری، گرایش و تمایل به ارزش­ها، فطرت آزادگی و آزادی این­ها همه فطرت بشریت است و اروپایی، افریقایی، آسیایی، شیعه و مسلمان، بودایی ومسیحی نمی­شناسد و هر چه بر آن بشر صدق می­کند فطرت و روح خدا جویی در آن است. اما گاهی موانع موانع اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی پیش می­آید یا حکومت­های جور، جلوی بروز این فطرت را می­گیرند.  حسین ابن علی (ع) آمد تا این خاکسترها و غبارهای گرفته شده روی فطرت را کنار بزند. لذا گاندی بعد از مراجعه به فطرتش می­بیند ادبیات او با ادبیات حسین (ع) از نظر فطرت یکی است. حسین ابن علی (ع) کار پیامبر گونه کرد؛یعنی پیامبران آمده­اند که نعمت­های فراموش شده الهی را یادآوری کنند، به بشریت بگویند که فطرت خداجویی در وجود شماست و چرا آن را فراموش کرده­اید؟ لذاحسین ابن علی (ع) با آن شیوه مدیریت و رهبری­اش در صحنه عاشورا،این زنگارها را کنار زد.پس کار حسین (ع) کار پیامبران است و احیای فطرت بشری است؛ لذا زمانی که حسین ابن علی (ع) سخن می­گوید، گویا از فطرت همه انسان­ها سخن می­گوید «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ‏ دِينٌ‏ وَ لَا تَخَافُونَ‏ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا»[14] روز عاشورا زمانی که به خیمه­گاه حسین ابن علی (ع) حمله می­کنند و حسین ابن علی (ع) در آن شرایط خاصی که نمی­تواند از خیمه­گاه دفاع کند، می­فرماید« إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ‏ دِينٌ‏ وَ لَا تَخَافُونَ‏ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا »[15] اگر دین ندارید، آزاده باشد. یعنی به فطرت بشری خود مراجعه کنید و با این کار اتمام حجت بر شیعه کرده است.

عامل پنجم، رهبری امام معصوم (ع) است. انقلاب خودمان را به عنوان یک نمونه و یک شعاع از وجود حسین ابن علی (ع) و عظمت اسلام و قرآن و امام را نگاه کنید. خیلی از افراد آمدند در مقابل دستگاه طاغوت موضع گرفتند و حرف زدند اما جاذبه ایجاد نکردند. آن روزی که امام دست به نهضت زد، به ایشان گفتند که یاران و اصحاب شما کجا هستند؟ فرمود کسانی که در گهواره­ها هستند و در دامن مادرانشان شیر می­خورند یاران آینده من هستند. یک انسانی که یک عمر را با پاکی گذرانده است، زمانی که در مقابل قلدر و دیکتاتور زمان فریاد می­زند جاذبه ایجاد می­کند. لذا می­بینیم کشاورز، دانشجو، استاد دانشگاه، بازاری، علماء و بزرگان و شخصیت های در طراز اجتهاد و مرجعیت، به خاطر ویژگی رهبر قیام پا به میدان می­گذارند و برخی از آنان به شهادت می­رسند.

وجود مقدس اباعبدالله (ع) عنصری و شخصیتی معصوم است. اگر ما حسین ابن علی (ع) را از کربلا کم کنیم، قمربنی هاشم (ع) خورشید است. اگر حسین ابن علی (ع) را مِنها کنیم، علی اکبر (ع) خورشید است.قاسم ابن الحسن، حبیب ابن مظاهر، و امثال این­ها خورشیدند ولی زمانی که خورشید حسین (ع) ظاهر می­شود عباس و علی اکبر و قاسم (ع) در مقابل خورشید، قمر می­شوند، گرچه خودشان به تنهایی شمس هستند، لذا امر به معروف و نهی از منکر حسین ابن علی (ع) با دیگران فرق می­کند. زمانی که بشریت به این برنامه نگاه می­کند در مقابل عظمت حسین ابن علی (ع) سر تعظیم فرود می­آورد. لذا نهضت جاودانه ماند و شخصیت­هایی که وارد این نهضت شدند  به جاودانگی این نهضت کمک کردند.

ذکر مصیبت

امشب پدران و مادران شهیدان که در این جلسه هستند و فرزندان برومند آن­ها در راه اسلام به شهادت رسیده­اند، توجه کنند که بر حسین و زینب در روز عاشورا به خاطر شهادت علی اکبر چه گذشت.

حسین ابن علی نگاه کرد، دید تمام اصحاب به شهادت رسیده­اند و فقط جوانان بنی هاشم مانده­اند. جوانان بنی هاشم تا این صحنه را دیدند مثل دوران دفاع مقدس و شب عملیات، بچه­ها دست دور گردن یکدیگر می­انداختند و خداحافظی می­کردند که کدام زودتر به شهادت برسند. در تاریخ است که بعضی از جوانان بنی هاشم دست دور گردن یکدیگر می­انداختند و با هم خداحافظی می­کردند. علی اکبر خدمت پدر آمد ، هر کدام از اصحاب که خدمت اباعبدالله می­رسیدند و اذن می­خواستند حضرت یک توقف می­کرد اما درباره علی اکبر دارد که «فستأذن اباه فأذن له» به محض اینکه علی اکبر از پدر اجازه میدان خواست بی درنگ اباعبدالله به او اجازه داد و لباس رزم را بر تن فرزند جوانش کرد. زمانی که علی اکبر روانه میدان شد اباعبدالله خیره خیره پشت سر فرزندش نگاه کرد. می­فرماید « فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْه‏»[16] خدایا تو شاهد باش که هم سیمای پیغمبر دارد، هم سخن گفتنش سخن گفتن پیغمبر است و هم اخلاق او شبیه پیغمبر است. بعد اباعبدالله ادامه می­دهد که خدایا تو شاهد هستی که هر زمان دل ما برای پیغمبر تنگ می­شد به چهره زیبای علی نگاه می­کردیم. علی اکبر روانه میدان شد، دو بار علی اکبر در روز عاشورا به میدان رفته است. بار اول رفت تعدادی از دشمنان را کشت و برگشت  بابا تشنگی مرا از پا درآورد. این فرزند خبر دارد که در خیمه­گاه آب نیست اما چرا به بابا می­گوید از تشنگی نزدیک است که از پا درآیم؟ چون بچه علاقه دارد درد دل خود را با پدر مطرح کند. زمانی که نزد اباعبدالله آمد حضرت فرمود فرزندم زبانت را بده، اینجا دو نقل است یک نقل است که حضرت دهان را باز کرد و فرمود زبان خود را در دهان من بگذار، اباعبدالله می­خواهد به فرزندش بگوید فرزندم دهان من از زبان تو خشک­تر است. نقل دیگر می­گوید که عقیقی در دست حضرت بود و آن را در دهان علی گذاشت و فرمود برو با دشمنان بجنگ و از دست جدت رسول الله سیراب خواهی شد. برای بار دوم که علی اکبر روانه میدان شد زینب کبری کنار خیمه ایستاده و نگاه می­کند.زینب می­گوید مرتب برادرم نگاه به چهره علی می­کرد و می­فرمود « لاحول و لاقوة الا بالله» ناگهان زینب می­فرماید یک دفعه رنگ چهره برادرم تغییر کرد گفتم حسین جان چه شد فرمود علی را کشتند، اباعبدالله حرکت کرد آمد بالین سر علی اکبر، سر علی را به زانو گذاشت دید آرام نمی­گیرد، سر علی را روی قلبش گذاشت دید آرام نمی­گیرد صورت به صورت علی گذاشت.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. «مریم»: 96.

[3]. «هود»: 23.

[4]. بحار الأنوار، ج‏44، ص367.

[5]. وقعة الطف، ص174.

[6]. بحار، ج45، ص89.

[7]. لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، ص110.

[8]. بحار الأنوار، ج‏44، ص367.

[9]. «التوبة»: 111.

[10]. نهج الحق و كشف الصدق، ص248.

[11]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص357.

[12]. فرازی از زیارت عاشورا.

[13]. همان.

[14]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص50.

[15]. همان.

[16]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص113.

Please publish modules in offcanvas position.