حضرت آیت الله حسینی بوشهری«دامت برکاته» استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در ابتدای درس اخلاق و تفسیر خود با بیان نکات اخلاقی فرمودند:قال مولینا ومقتدینا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع): «إِنَّ حَقِيقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَ إِنَّ حَقِيقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ»[1].
امام المُتّقین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که حقيقت خوشبختى اين است كه شخص، عمل خود را با سعادت به پايان برساند و حقيقت بدبختى اين است كه شخص، عمل خود را با بدبختى و شقاوت به پايان برساند.
انسانها در طول دوران زندگی خود، یعنی از تولد تا وفات به چهار دسته تقسیم میشوند؛
دسته اول، انبیاء و اولیاء الهی هستند که از آغاز زندگی خود، ایمان، پارسایی و تقوا پیشه میکنند و تا پایان زندگی خود همین روش را ادامه میدهند و پلههای کمال را طی میکنند؛
دسته دوم، أشرار میباشند؛ انسانهایی که از آغاز زندگی که تکلیف متوجه آنها میشود تا پایان عمرشان شرّ محض هستند و خیرشان به مردم نمیرسد و در طول زندگی خود هیچگاه نتوانستهاند رضایت الهی را جلب کنند و روز به روز سقوطشان بیشتر میشود؛
دسته سوم، کسانی هستند که بخشی از زندگی آنها ارزشمند است و آن، بخشی است که اوامر الهی را انجام داده و نواهی الهی را ترک کردهاند، هم کرامت انسانی خود را حفظ کردهاند، هم به جامعه خدمت کردهاند و هم نزد خداوند متعال محبوباند، لکن در گذر زندگی، شیطان بر آنها غلبه کرده و آنها را از راه راست منحرف میکند و دچار حبط عمل میشوند و پایان کارشان ختم به شر میگردد؛
دسته چهارم، کسانی هستند که نخست از اوامر الهی تمرّد کرده و نواهی الهی را مرتکب شدهاند و عمل آنها عمل اهل آتش بوده است، لکن در ادامه زندگی توفیق الهی شامل حالشان میشود و عاقبت کارشان به خیر ختم میگردد و با عاقبت خوش از دنیا میروند که نمونه این افراد در طول تاریخ زیاد است. رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «إنّ العَبدَ لَيعْمَلُ عَملَ أهْلِ الجَنّةِ فيما يَرى النّاسُ و إنّهُ لَمِنْ أهْلِ النّارِ و إنَّهُ لَيعْمَلُ عَمَلَ النّارِ فيما يَرى النّاسُ و إنَّهُ لَمِنْ أهْلِ الجَنّةِ و إنَّما الأعْمالُ بالخَواتيمِ»[2]؛ همانا بنده [گاه] عملى انجام میدهد كه در نظر مردم، كار اهل بهشت است، در حالى كه او از دوزخيان است و [گاه] كارهايى انجام میدهد كه در نگاه مردم، كار دوزخيان است، در حالى كه او بهشتى است و همانا اعمال به عاقبت آنهاست.
عمر انسان از لحظات تشکیل میشود و انسان باید سعی کند که آن لحظه آخر عمرش به خوبی تمام شود و ختم به خیر شود که اگر آن لحظه آخر به خیر بگذرد، اهل بهشت خواهد بود و خوش به حال کسانی که در حال انجام کارِ خیر و عملی که موجب خشنودی خداوند متعال است از دنیا برود.
حافظ گفته است:
«حکم مستوری و مستی، همه بر خاتمت است کس ندانست که آخر به چه حالت برود»
بنابراین، انسان باید در صدد جلب رضایت پروردگار باشد و از خداوند بخواهد تا عاقبت به خیر از دنیا برود، کما اینکه در ادعیه وارد شده است که انسان از خداوند، عاقبت به خیری را طلب کند و عرضه بدارد: «اللهم اجعل عَواقِبَ امورنا خیراً».
نقل شده است که در ایام عزاداری ماه محرم، وقتی دسته عزاداری به منزل مرحوم آیت الله بروجردی (ه) وارد شد، شخصی از ایشان درخواست کرد که دعا کند، ایشان گفت که خدایا عاقبت همه ما را ختم به خیر گرداند.
امام صادق (ع) فرموده است: «مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ، اسْتَمْكَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِهِ»[3]؛ هر كس در باطنش موعظه کنندهای، پنده دهندهای و باز دارندهای ندارد و همراهى ندارد كه او را هدايت كند، بىگمان دشمن خود [، یعنی شیطان] را بر گردن خویش مسلّط کرده است.
خداوند متعال فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[4]؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آن گونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر، حفظ كنيد!)
رسول اکرم (ص) فرموده است: «إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيراً طَهَّرهُ قَبلَ مَوتِهِ»، قيلَ: و ما طَهورُ العَبدِ؟ قالَ: «عَملٌ صالِحٌ يُلْهِمُهُ إيّاهُ حتّى يَقْبِضَهُ علَيهِ»[5]؛ هرگاه خداوند خير بندهاى را بخواهد، او را پيش از مرگش پاك مىگرداند، گفته شد: چه چيز بنده را پاك مىكند؟ آن حضرت (ص) فرمود: انجام عمل شايستهاى که خداوند آن را به او الهام مىفرمايد و آنگاه جانش را مىستاند.
پس حقيقت خوشبختى اين است كه انسان، عمل خود را با سعادت پايان بَرَد و حقيقت بدبختى اين است كه شخص، عمل خود را با بدبختى و شقاوت به پايان رساند.
[1]. شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص5.
[2]. کنز العمّال، ص590.
[3]. شیخ صدوق، الأمالی، ص441.
[4]. «آل عمران»:102.
[5]. ابوالقاسم، پاینده، نهج الفصاحة، ص183.