حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»، طی سخنانی در کلاس درس اخلاق خود با بیان روایتی از امام صادق علیه السلام که فرمودند:عن مولانا و مقتدانا الامام الصادق(ع): «مَنْ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ ذُلِ الْمَعْصِيَةِ إِلَى عِزِّ التَّقْوَى أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ، وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِيرَةٍ، وَ آنَسَهُ بِلَا بَشَر»[1]بیان کردند: گاهی اولیای الهی از ناحیه خدا گویا ماموریت دارند برای توجه، یکی از اساتید جملهای گفته بود: میفرمود علامه طباطبایی(رض) یک روز آمد در حجره دیدن من و تا آمد و نشست گفت در این اطاق غیبت شده، چنان مبهوط شدم که این عالم از کجا این جمله را گفت؟ گفتم آقا بله قبل از اینکه شما بیایید 2-3 نفر بودند اینها دور هم جمع شده بودند و مشغول غیبت بودند، میگوید جملهای به من گفت که برای من تکان دهنده بود، گفت که حجرهای که این شکلی باشد توفیق آور نیست، اطاقت را عوض کن، دیگر در این اطاق تو به جایی نمیرسی. پس اخرجه الله گاهی اینگونه است یعنی خدای متعال وسیلهای درست میکند که آدم راه و مسیر را پیدا کند و در آن مسیر درست قرار بگیرد. « أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ ذُلِ الْمَعْصِيَةِ » از ذلت گناه و معصیت خدا انسان را بیرون بیاورد کجا قرار بدهد « إِلَى عِزِّ التَّقْوَى »، به عزت تقوا برساند، پاک و پاکیزه، ما در زندگی خیلی افراد داشتیم که در یک مرحله از عمرشان در آلودگی و گناه، اما یک مرتبه بیدار شدند، الم یعلم بأن الله یری، آیا این آدم نمیبیند که خدا میبیند و به او توجه دارد؛ « أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ »[2]؛ فضیل بن عیاض جریانش مفصل است، میگوید با همین آیهای که کسی برای فضیل خواند، فضیل دزد سرگردنه، هر موقعی میخواستند کسی را بترسانند میگفتند این راه را نروید فضیل ممکن است سر گردنه باشد، فضیل با همین آیه « أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ » آیا وقت آن نرسیده است که در مقابل خدا خاشع باشند، گفت چرا وقتش رسیده است، همان لحظه دیگر لحظه بیرون آمدن از ذل معاصی بود به عز تقوی، رفت استاد شد و شاگرد تربیت کرد، حالات او بعد به این مراحل و کمالات رسید بیش از آن حالات دزدی اوست، آن دیگر فراموش شد، آنچه برجسته شد همین ویژگی استاد بودن او و عارف بودن او و امثال ذلک. خوب حالا آدمی که به اینجا رسید چی نصیبش میشود؟ برکات این. « أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ، وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِيرَةٍ، وَ آنَسَهُ بِلَا بَشَر »، آدمی که از باتلاق گناه بیرون آمده و به عزت تقوا نائل آمده یکی اینکه خدا بدون اینکه مال داشته باشد به او روحیه بینیازی میدهد، چون عدهای دوستان تمام مال و اموال دنیا را هم که داشته باشند روحیه بینیازی در وجودشان نیست، دائم احساس میکنند هل من مزید، هل امطلعت مثل الجهنم، هل امطلعت فقول هل من مزید، گاهی جهنمی هستند بعضیها یعنی روحیه و خصلتشان هنوز کامل نشده ولی اینجا میگوید « أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ »، بدون اینکه طرف پولی، بانکی، زندگی مادی آن شکلی داشته باشد چون هنر این است که انسان از نظر روحی حالت غنا پیدا کند، اینها که عزت نفس دارند به همه رو نمیزنند به هیچ کس رو نمیزنند با اوج قناعت زندگی میکنند اینها همان « أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ » هستند، بیش از آنها که پول دارند احساس عزت میکنند؛ 2. « وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِيرَةٍ »، معمولاً آدمها به قوم و قبیلهشان مینازند، میگویند این همه قبیله و طایفه داریم ولی میگوید اگر کسی از باتلاق گناه درآمد و در فضای تقوا قرار گرفت خدا آنچنان او را عزیز میکند در جامعه، عزت میدهد، بلا عشیرة بدون اینکه بگویند این طایفه پشتیبانش است، آن طایفه پشتیبانش است، برادرانش این شکلی هستند اصلاً این حرفها مطرح نیست، « وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِيرَةٍ » بدون اینکه قبیلهای تاثیر داشته باشد در جامعه آبرومند است، این هم نکته دوم اینها برکات بیرون آمدن از باتلاق است، اینها برکات رها شدن از رذائل است و آمدن به سمت فضائل، « وَ آنَسَهُ بِلَا بَشَر »، یعنی خدا یک حالت انس و همکاری به او میدهد بدون اینکه کسی به ظاهر کنار او باشد به عنوان انیس و همدم، بدون اینکه همدمی داشته باشد خدای متعال کانما برای او همدم و مونس و یار قرار میدهد، لذا این روایت، معنایش این است که مسیرمان باید توجه به خدا باشد