سوره بقره 92/11/02

 

درس تفسیر حضرت آیة الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: سوره بقرهتاریخ: 2 بهمن 1392

موضوع جزئی: تفسیر آیه 26مصادف با: 20 ربیع الاول 1434سال:چهارمجلسه:48

 

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

 

ادامه تفسیر آیه 26:«إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ»[3]

بحث به اینجا رسید؛ در مورد مفهوم حیا و جایگاه حیااینطور در روایات آمده است که حیا از سپاه عقل است و انسانهای که حیا دارند ایمان دارند. اهل لغت در مورد کلمه حیا می‌گویند: «الحیاء: الانقباض و الانزجار عن شیءٍ مخافته الملامه»که حیا به معنایی خودداری و دوری کردن از کاری به دلیل ملامت و سرزنش.

راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود می‏گوید: «الحیاء: انقباض النفس عن الاقباحه و ترک». حیا خودداری کردن نفس از زشتی‌ها است و ترک زشتی است.

حیا بر دو قسمت است است:حیا ممدوح و حیا مذموم؛ حیا ممدوح حیائی پسندیده، بجا وبحقیاست. انسان نگران از سرزنش دیگران است و نگران عواقب اعمال خود است. لذا با توان خود سعی می‌کند کوتاهی نکند و کارهای مربوطه را انجام دهد. مثلاً در مسائل اخلاقی حیا می‌کند کاری را انجام دهد که مورد توبیخ و خشم پروردگارش قرار گیرد؛ هوای نفس انسان را به سمت و سویی می‌کشاند، لذا در خیابان که راه می‌رود حیا می‌کند که به هر جایی نگاه کند و ببیند توجه‏اش به این است که نکند تمایل شهوانی از من صادر شود و خداوند متعال من را توبیخ کند. یا در مسائل اجتماعی و مالی حیا دارد مثلا دستش را به هر مالی دراز نمی‌کند شرم می‌کند که این مال صاحب دارد. سخن بدون مدرک و سند نمی‌گوید، حیا می‌کند پرده‏دری کند و آبرویی دیگران را ببرد و در مقام داوری غیر عادلانه داوری نمی‌کند و یک نوع شرم از حضرت باری تعالی است و در نتیجه این شرم می‌شود. 

واماحیا مذموم؛ گاهی غصه غیر این است و انسان دارای انحرافاتی می‌شود مثلا چند دوست ناباب او را دعوت به کار خلاف و زشتی می‌کند و حیا می‌کند دعوت دوست را نپذیرد این حیا و شرم است اما حیا مذوموم است. خودداری است اما شرم و حیاء ناپسند.

«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً»کلمه «مَثَلاً»در آیه شریفه صفت مشبهه است که به معناییچیزی است که به مثلیّت متصف می‌شود و تماثل در آن است. اما گاهی مَثَل کلامی است و گاهی مَثَل به معنایی الگو است:

مَثَل کلامی همین کلامی است که در آیه می‏فرماید«مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً»موقعی که شنوده می‌خواهی کسی با عمق بیشتری کلام را درک کند مثال می‏زند و اصطلاحاً می‏گویند مَثَل کلامی.

و گاهی مَثَل به عنوان الگو و نمونه و اسوه مطرح می‏شود «فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرينَ»[4]و آنها را پيشگامان(در عذاب) و عبرتى براى ديگران قرار داديم. این جنبه الگو است.«إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني‏ إِسْرائيلَ»[5]مسيح فقط بنده‏اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و او را نمونه و الگويى براى بنى اسرائيل قرار داديم.

در آیه شریفه مراد مَثَل کلامی مورد نظر استنه مثل الگویی؛ دلیل بر اینکه منظور از «مَثَلاً» در آیه شریفه، مَثَل کلامی است این است که هر چند می‌توان یک مورچه و مگس مثل و الگو باشد و در اینجا مقصود الگو بودن نیست، مثلاً از یک مورچه استقامت و تلاش را می‌توان درک کرد چون همت مورچه بلند است آنقدر می‌رود تا به قلّه برسد.

و لذباب فی الجرح مُمَدّ ید                       تنال ما قصرت  عنه ید الاسدی

یعنی کاری که یک شیر از انجام آن ناتوان است از یک پشه بر می‌آید.

لذا در نهایت باید گفت که منظور از «مَثَلاً» در اینجا همان مثل کلامی است نه مثل الگویی.

«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا» در مورد حرف «ما» در اینجا دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: زائده باشد و برای تأکید باشد و حرف مَا مفهوم مثل را تأکید می‌کند.

احتمال دوم:ما للابهام و مای ابهامیّه باشد؛ یعنی یک مثل نامشخص است که با کلمه مَا بَعُوضَةً که عطف بیان برای ما ابهامیّه است بیان می‏شود و منظور فَمَا فَوْقَهَا که به معنی آنچه بالاتر از آن است اما منظور این نیست که پشه یک مثال است و مافوق پشه منظور مگس باشد بلکه منظور این است خداوند حیا نمی‌کند از پشه و یا پست‏تر و کوچک‏تر از پشه مثال بزند چون اگر به معنایی بالاتر بگیریم آن خصوصیت بلاغی از بین می‏رود. و کلمه بَعُوضَةً از بعض گرفته شده.

دو برخورد متفاوت با مثال‏های خداوند و قرآن وجود دارد:یک نوع بخورد این است گه عده‌ای از رهگذر قرآن هدایت می‏شوند و نوع دیگر برخورد با قرآن کسانی هستند که به ظلالت می‌رسند. لذا طبق آیات قرآن، قرآن برای عده‌ای نعمت است و برای عده‌ای نقمت است:

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[6]و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى‏كنيم؛ و ستمگران را جز خسران(و زيان) نمى‏افزايد.

عده‌ای با تلاوت قرآن رشد می‌کنند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[7]مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان مي‌گردد؛ و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى‏شود، ايمانشان فزونتر مى‏گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. الكافي، ج‏2، ص237.

[2]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏2، ص30.

[3]. بقره/26.

[4].زخرف/56.

[5].زخرف/59.

[6]. اسراء/82.

[7].انفال/2.

Please publish modules in offcanvas position.