بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین.
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما روزهداران، سحرخیزان و بندگان خدا، برادران و خواهران ایمانی ما، دیشب وعده دادم روزهها و شبهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را اختصاص بدهیم به بررسی دغدغهها و نگرانیهای نبی گرامی اسلام، اساساً نگرانی جایی مطرح میشود که آسیبی متوجه کسی باشد، ما در زندگی روزمره خودمان همیشه نسبت به بعضی از مسائل نگران هستیم، شما فرزندتان برای تحصیل در دانشگاه به تهران میفرستید مرتب پدر نگران است، مادر نگران است، نگرانی از این باب که نکند فرزند ما در مسیر زندگیاش دچار بیاحتیاطی شود و مشکلی برای خود او و ما ایجاد بشود. نکند با دوستان نابابی طرح دوستی بریزد و اخلاق و رفتار او تغییر پیدا کند، اینها نگرانیهایی است که کم و بیش در زندگی من و شما وجود دارد، دیشب عرض کردم وجود مقدس حضرت موسی بن عمران هم موقعی که میخواهد به میقات برود حضرت موسی نگران است که چه اتفاقی بعد از او خواهد افتاد لذا خطاب میکند به برادرش هارون با این جمله، تو جانشین من باش «وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين»[1] مواظب باش راه مفسدین را تبعیت نکنی. خوب جا داشت که حضرت موسی نگران باشد، چون موقعی که برگشت دید مردم گوسالهپرست شدند، این نگرانیها در زندگی من و شما هم وجود دارد، یا در جریان حضرت ابراهیم(ع) فرزندانش را نصیحت میکند و میگوید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ»[2] من از دینتان نگران نیستم، خدای متعال شما را موحد آفریده من نگران این هستم که فرجام کارتان، فرجام نادرستی باشد، تعبیری که قرآن از زبان او نقل میکند این است: «فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون»[3] من نگران این هستم که پایان راه مسلم و مسلمان وتسلیم امر حق نباشید و با این حالت از دنیا بروید. نبی گرامی اسلام هم در زندگی نسبت به یکسری از امور دغدغههایی دارد. کسی است به نام انس بن مالک تعبیر جالبی دارد، میگوید که رفتم پیغمبر را با این حالت دیدم: «نَائِمٌ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ» دیدم پیغمبر روی حصیری خوابیده که روی بدن پیغمبر این حصیر اثرگذاشته. دیدهاید گاهی از اوقات ما روی فرش زبری میخوابیم و بعد که از خواب بیدار میشویم میبینیم آثار زبری آن فرش روی بدن ما هست، مالک میگوید این حالت را من در رابطه با پیغمبر دیدم و بعد پیغمبر خطاب میکند به انس بن مالک این جمله را میفرماید: «اعْلَمْ أَنَّهُ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلِي» انس بدان که مرگ من نزدیک شده است ولی من از مرگ نمیترسم، «وَ طَالَ شَوْقِي إِلَى لِقَاءِ رَبِّي» من همواره مشتاق ملاقات پروردگارم هستم و «إِلَى لِقَاءِ إِخْوَانِيَ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلِي» همانطور که ملاقات خداوند را دوست دارم و مشتاق هستم ملاقات پیامبران قبل از خودم را هم دوست دارم، بنابراین از مرگ نمیترسم چون مرگ برای من دو لقاء به ارمغان میآورد، یکی دیدار خداوند و دیگری دیدار انبیاء الهی. حالا جمله بعدی حضرت این است: «ثُمَّ قَالَ لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنَ الْمَوْتِ» انس بدان که من الان یک حالتی دارم که هیچ چیز مثل مرگ در نزد من محبوبتر نیست، «ثُمَّ بَكَى» بعد پیغمبر گریه کرد این جریان، جریان جالبی است، اشک ریخت، میگوید من سوال کردم «لِمَ تَبْكِي» یا رسول الله اصلاً گریه تو برای چیست؟ حضرت فرمود گریه من برای این چند مشکلی است که در جامعه وجود دارد یا بعد از من وجود پیدا خواهد کرد، «الْأَهْوَاء الْمُخْتَلِفَةُ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ حُبُّ الْمَالِ وَ الشَّرَفِ وَ إِظْهَارُ الْبِدْعَة»[4] این چهار مسئله، مسئله کلیدی است که مایة نگرانی من است، پیروی از هوای نفس اگر در جامعه گسترش پیدا کند، نکته دیگر قطع رحم به جای صله رحم و نکته دو دلبستگی به دنیا و ریاستطلبی و نکته چهارم کارهایی که بوی بدعت از آن میآید و رواج بدعت در یک جامعه اسلامی. این را انشاءالله در شب آینده توضیح بیشتری خواهم داد. امشب شب بیستم ماه مبارک رمضان است، شبی است که آثار آن زهر شمشیر ابن ملجم بر بدن امیرالمؤمنین ظاهر شده و فرزندان حضرت در کنار بستر آن حضرت اشک میریزند، منتظر هستند پزشکی که آمده به آنها چه خبری میدهد ولی با کمال ناباوری شنیدند که پزشک خطاب به امیرالمومنین میکند، علی وصیتهایت را انجام بده، یعنی امیدی به زنده ماندن تو نیست، خدایا به عظمت امیرالمومنین، عظمتی که در پیشگاه تو دارد تو را سوگند میدهیم در این شبها، در این روزهای ماه مبارک رمضان ما را مشمول رحمت واسعه خودت قرار بده.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.