درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره» تاریخ: 10 آبان 1396 موضوع جزئی: تفسیر آیه 56 و 55 مصادف با: 12 صفر 1439 سال تحصیلی: 97-96 جلسه: 126 |
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»[1]؛ و [نيز به ياد آوريد] زمانی را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم!»، پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالى كه تماشا مىكرديد.
«ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[2]؛ سپس شما را پس از مرگتان، حيات بخشيديم؛ شايد شكر (نعمت او را) به جا آوريد.
معانی واژگان
«ایمان»
واژه «ایمان» گاهی به وسیله «لام» متعدی میشود و گاهی به وسیله «باء» متعدی میشود و تفاوت این دو در این است که اگر واژه «ایمان» با «لام» متعدی شود در حقیقت بر ایمان صوری و ظاهری دلالت دارد، ولی اگر با «باء» متعدی شود بر ایمان قلبی و واقعی دلالت دارد، کما اینکه خداوند متعال فرموده است: «...إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ...»[3].
بنابراین، استفاده از تعبیر «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ» در آیه مذکور [آیه 55 بقره] از ایمان سطحی و ظاهری بنی اسرائیل حکایت دارد.
«جَهْرَةً»
واژه «جهرة» در لغت به معنای آشکار بودن و عیان بودن است.
این واژه گاهی صفت صوت است و به مسموعات نسبت داده میشود، یعنی قابل شنیدن است و توسط فضای دهان و با کمک دهان، زبان، لبها و دندانها محقق میشود، یعنی همان بازدمی است که از طریق تارهای صوتی تولید میشود. این صوت، گاهی آهسته است که برای دیگران قابل شنیدن نیست که اصطلاحاً به چنین صوتی، صوت اخفاتی گفته میشود، اما گاهی صوت، آشکار و عیان است که برای دیگران قابل شنیدن است که اصطلاحاً به آن، صورت جهری گفته میشود، کما اینکه نمازهایی که انسان میخواند بر دو دستهاند؛ نماز جهری و نماز اخفاتی. امام صادق (ع) فرموده است: «السُّنَّةُ فِي صَلَاةِ النَّهَارِ بِالْإِخْفَاتِ وَ السُّنَّةُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ بِالْإِجْهَارِ»[4]؛ سنت این است که [حمد و سوره] نمازهای روزانه به صورتی اخفاتی خوانده شوند و [حمد و سوره] نمازهای شبانه به صورت جهری خوانده شوند.
در بعضی تعبیرات اینگونه آمده است: «و يقال: صلاةُ النّهار عَجْماء، إنما أراد أنّه لا يُجهرَ فيها بالقراءة»[5]؛ نمازهای روزانه آهسته خوانده میشوند، همانا شخص اراده کرده است که نمازش را با صدا نخواند.
همچنین، گفته شده است: «صَلَاةُ النَّهَارِ عَجْمَاءُ لِأَنَّهُ لَا يُسمَعُ فِيهَا قِرَاءَةٌ»[6]؛ نمازهای روزانه عجمائند زیرا قرائت [حمد و سوره] در آنها شنیده نمیشود.
«عجمة» به معنای گنگ و نامفهوم است. عرب به غیر خودش عجم میگوید چون سخنان غیر عرب برای آنها نامفهوم است.
اما گاهی واژه «جهرة»، جهر صوتی و صفت کلام نیست، بلکه جهر و اخفات به مبصرات نسبت داده میشوند کا گاهی قابل رؤیت با چشمند که رؤیت جهری است و گاهی قابل رؤیت با چشم ظاهری نیستند، بلکه قابل ادراک با بصیرت است که رؤیت اخفاتی نامیده میشود.بنابراین، آنچه با چشم سر قابل دیدن باشد جهر است و آنچه با بصیرت قابل درک است، اخفات است.
بنابراین، کلمه «جهرة» دو متعلق دارد که یکی مسموعات است و دیگری مبصرات است.
در آیه مورد بحث [آیه 55 بقره]، «جهرة» وصف برای مسموع نیست، بلکه وصف برای مبصر است، یعنی بنیاسرائیل گفتند که ای موسی ما به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خداوند متعال را با چشم خود به صورت آشکارا ببینیم. لذا خداوند متعال برای آنکه به بنیاسرائیل بفهماند که آنها ناتوان از دیدن خداوند میباشند، یکی از مخلوقات خود را که صاعقه [رعد و برق] باشد به آنها نشان داد که آن صاعقه به کوه برخورد کرد و زلزلهای نیز همراه آن رُخ داد و بنیاسرائیل تاب دیدن آن را نداشتند و چنان وحشتزده شدند که خوف و وحشت مردند و خداوند به این نحو به آنها فهماند که چشم شما تاب دیدن صاعقه که مخلوق من است را ندارد، ناتوانتر از آن است که خود من را ببیند.
داستان مردن و از بین رفتن بنیاسرائیل به هفتاد نفری مربوط است که به نمایندگی از بنیاسرائیل همراه حضرت موسی (ع) به میقات رفته بودند و حضرت موسی (ع) واسطه شد نه اینکه خودش میخواست خدا را ببیند لذا حضرت موسی (ع) به نمایندگی از آن هفتاد نفر عرض کرد خدایا خودت را به من نشان بده تا اینها تو را ببینند.
خداوند متعال فرموده است: «وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»[7]؛ و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد و چون به هوش آمد، عرض كرد: «خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!
«صاعقه»
«صاعقه» از ریشه «صعق» به معنای مردن است. گاهی نیز به معنای بیهوش شدن است «و الصَّعِق: المَغشِيُ عليه. صُعِقَ صَعْقاً: غُشِيَ عليه من صوتٍ يَسمَعُهُ أو حِسٍّ أو نحوه و صَعِق صَعَقا: مات»[8].
واژه «صعق» اگر به معنای مرگ باشد بعد از آن واژه موت و حیات میآید، ولی اگر به معنای بیهوشی باشد واژه «أفاقة» یعنی بهوش آمدن بعد از آن میآید.
آنچه در قرآن و روایات آمده است این است که بعد از جریان صاعقه، آن هفتاد نفری که همراه حضرت موسی (ع) بودند، مردند لذا خداوند متعال کلمه «بعث» را مطرح کرده است و فرموده است: «ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ...»[9]. اما حضرت موسی (ع) بعد از صاعقه نمرد و فقط بیهوش شد و به خاطر همین خداوند فرموده است: «...خَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ...»[10] و «أفاق» در جایی که «صعق» به معنای بیهوشی باشد، به کار میرود.
بعد از اینکه حضرت موسی (ع) به هوش آمد و دید که آن هفتاد نفری که همراه او آمده بودند، مردهاند، عرض کرد که خدایا اینها به نمایندگی از بنیاسرائیل آمده بودند و اکنون همه اینها مردهاند، خدایا من از جانب اینها توبه و استغفار میکنم، آیا به خاطر اینکه عدهای سفیه و نادان درخواستی نابخردانه داشتهاند، میخواهی همه ما را هلاک کنی «...أَ تُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا...»[11]. خدایا اینها را زنده کن چرا که اگر زنده نشوند، بنیاسرائیل من را متهم خواهند کرد لذا در تفاسیر آمده است که بعد از اینکه حضرت موسی (ع) از ناحیه بنیاسرائیل استغفار و توبه کرد، خداوند متعال آن هفتاد نفر را که مرده بودند، زنده کرد.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. «البقرة»: 55.
[2]. همان: 56.
[3]. «النساء»: 59.
[4]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج6، کتاب الصلاة، ابواب القراءة فی الصلاة، باب22، ص77، ح2.
[5]. احمد بن فارس [ابن فارس]، معجم مقاييس اللغة، ج4، ص240.
[6]. احمد بن محمد، فیّومی، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص395.
[7]. «الأعراف»: 143.
[8]. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج1، ص129.
[9]. «البقرة»: 56.
[10].«الأعراف»: 143.
[11]. همان: 155.