تذکر اخلاقی علامات متقین 97/07/04

 

روایت اول: قال مولینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «إِنَّ لِأَهْلِ التَّقْوَى عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا؛ صِدْقَ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ وَ قِلَّةَ الْفَخْرِ وَ الْبُخْلِ‏ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْمُؤَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ سَعَةَ الْحِلْمِ وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ فِيمَا يُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏، طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب»[1].

امام علی (ع) در روایت مذکور، علاماتی را برای تقوی بیان کرده است و فرموده است که انسان‎های با تقوی علاماتی دارند که به واسطه آن علامات شناخته می‎شوند که آن علامات عبارتند از راستگویی، اداء امانت، وفاء به عهد، عدم فخرفروشی و بخل، صله رحم، ترحّم بر ضعفا، فرمانبرداری نکردن از زنان، بذل معروف، حسن خلق، سعه صدر و پیروی از علم و دانش در آنچه که مقرب به سوی خداوند باشد.

یکی از علامات متقین این است که راستگویند و هیچ‎گاه دروغ نمی‎گویند؛ هرچند که به ضررشان باشد لذا انسان مسلمان باید سعی کند که از دروغ گفتن پرهیز کند و در زندگی خانوادگی و اجتماعی خود جز راست را نگوید.

مورد دوم، اداء امانت است. چند معنا برای اداء امانت متصور است؛ مصداق بارزش همین امانتداری متعارف و معمول است که اگر چیزی از شخصی نزد فرد امانت گذاشته شده باشد، هر وقت که صاحب آن شیء، آن را طلب کرد، به او برگردانده شود. یک معنای دیگر که برای اداء امانت متصور است این است که انسان اگر مسؤولیتی را پذیرفت باید از عهده آن مسؤولیت به نحو أحسن برآید و کوتاهی نکند.

مورد سوم، وفاء به عهد است. انسان باید نسبت به عهد و قرارهایی که با دیگران می‎گذارد پایبند باشد و متعهّد باشد و اگر به کسی قولی می‎دهد، به آن عمل کند. نقل شده است که رسول گرامی اسلام (ص) در قبل از بعثت با کسی قرار گذاشتند که گوسنفدان را به چراگاه ببرند، پیامبر (ص) زودتر به محل قرار رسید، گوسفندان را نگه داشت تا آن شخص برسد، وقتی آن شخص آمد، گفت که چرا نرفته‎ای، حضرت (ص) فرمود که من با تو قرار گذاشتم که با هم چراگاه برویم و لذا صبر کردم تا تو برسی. بنابراین، باید سعی کنیم که به قول و قراری که با دیگران می‎گذاریم پایبند باشیم.

مورد چهارم، عدم فخر فروشی و بخل است. تعبیر قلّة الفخر و البخل به این معنا نیست که اگر شخص کمی فخر فروشی کند یا کمی بخل ورزد اشکالی ندارد، بلکه فخر فروشی و بخل، کمش هم بد است.

مورد پنجم، صله رحم است. گاهی مشاهده می‎شود که شخص بر سر یک موضوع جزئی با پدرش، برادرش، خواهرش و اقوام و خویشانش قطع ارتباط کرده است؛ در حالی که شخص با تقوا صله رحم می‎کند و ارتباط خود را با خویشان قطع نمی‎کند.

مورد ششم، ترحّم بر ضعیفان است. انسان باید به ضعفا ترحم داشته باشد؛ هرچند با احترام و محبت کردن به او این ترحم را نشان بدهد.

مورد هفتم، اینکه کمتر از زنان فرمان‎برداری داشته باشد. منظور این است که زن سالاری در خانه خوب نیست و نباید این‎گونه باشد که در هر حال مطیع زن باشد؛ چه امر زن به حق باشد و چه به ناحق باشد.

مورد هشتم، اینکه از بذل کار خوب و معروف دریغ نورزد.

مورد نهم، حُسن خلق است. انسان باید خوش رفتار و خوش اخلاق باشد و این خوش اخلاقی را هم در محیط خانه و با زن و فرزند داشته باشد و هم در محیط خارج از خانه و با همسایگان، همکاران و دیگر مردم کوچه و بازار داشته باشد.

مورد دهم، سعه صدر است. انسان با تقوا از تحمل بالایی برخوردار است و سینه فراخ دارد.

مورد یازدهم، این است که انسان با تقوای به دنبال دانش و کسب علم است و از علمی که در مسیر تقرب به خداوند متعال باشد، پیروی می‎کند.

امیرالمؤنین امام علی (ع) در پایان فرموده است که خوشا به حال این افرادی که این علامات را دارند که چقدر خوش فرجام و خوش عاقبتند.

تفسیر آیه 62: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[2]؛ كسانى كه [به پيامبر اسلام (ص)] ايمان آورده‌اند و كسانى كه به آئين يهود گرويدند [پیروان حضرت موسی (ع)] و نصارى [پیروان حضرت عیسی (ع)] و صابئان ‌[پيروان حضرت يحيى (ع)‌]، هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هيچگونه ترس و اندوهى براى آنها نيست [هر كدام از پيروان اديان الهى، كه در عصر و زمان خود، بر طبق وظايف و فرمان دين عمل كرده‌اند، مأجور و رستگارند].

فرق بین خوف و حزن این است که خوف مربوط به آینده است و حُزن مربوط به چیزی است که شخص در گذشته انجام داده است.

خداوند متعال در آیه مذکور، از چهار دسته نام برده است و فرموده است که صرف پیروی از پیامبر اسلام (ص)، پیروی از حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع) و حضرت یحیی (ع) کافی نیست، بلکه پاداش الهی به کسانی تعلق می‎گیرد که به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند و عمل صالح انجام بدهند لذا اگر شخص به خدا و روز قیامت ایمان نداشته باشد و عملش صالح نباشد به صرف گفتن اینکه من پیرو یکی از پیامبران چهارگانه مذکور می‏باشم او را مشمول پاداش الهی نخواهد کرد. این آیه شریفه بیان‎گر این است که آنچه ارزش دارد واقعیت‎ها و حقیقت‎هاست نه ادعاه و صرف ادعا ارزشی ندارد لذا پاداش بر اساس واقعیت به انسان تعلق می‎گیرد و ادعای صرف پاداشی در پی نخواهد داشت.

نظیر آیه شریفه مذکور، در دو سوره نیز آمده است؛

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[3]؛ آنها كه ايمان آورده‌اند و يهود و صابئان و مسيحيان هرگاه به خداوند يگانه و روز جزا ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهِيدٌ»[4]؛ مسلّماً كسانى كه ايمان آورده‌اند و يهود و صابئان ‌[ستاره‌پرستان‌] و نصارى و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنان روز قيامت داورى مى‌كند (و حق را از باطل جدا مى‌سازد؛) خداوند بر هر چيز گواه (و از همه چيز آگاه) است.

سؤال: علت طرح آیه مورد بحث [آیه 62 سوره بقره] از سوی خداوند متعال چیست؟

پاسخ: مفسرین گفته‎اند که یهود و نصاری گاهی به خود می‎بالیدند و خود را امت برتر فرض می‎کردند، گاهی نیز در بین مسلمانان زمزمه‎هایی به گوش می‎رسد که ما امت پیامبر آخرالزمان هستیم و بر دیگران برتریم و فخر فروشی می‎کردند و دین خود را به رُخ می‎کشیدند لذا خداوند متعال فرموده است که صرف ادعا پاداش الهی را در پی نخواهد داشت، بلکه باید به خدا و روز قیامت ایمان بیاورید و عملتان را اصلاح کنید تا مشمول پاداش الهی گردید و به قول معروف: در عمل کار برآید، به سخن‎رانی [سخن‎دانی] نیست. پس آیه مذکور، در مقابل فخر فروشی مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و صابئان نازل شده است.

آیه مذکور، با کلمه «إنّ» شروع شده است و «إنّ» به معنای تحقق و قطعیت است و اساساً جملات خبری که در قرآن آمده است همراه با شک و تردید نیستند، بلکه خداوند متعال با جملات خبریه در صدد بیان امر قطعی و انتقال یک مطلب قطعی به مخاطب است و در آیه مورد بحث [آیه 62 سوره بقره] نیز خداوند متعال در صدد بیان یک مطلب قطعی است و آن، اینکه مدعیان اسلام، یهودیت، مسیحیت و صابئیت به صرف ادعا مشمول پاداش الهی نخواهند شد، بلکه علاوه بر ادعا باید به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند و عملشان را اصلاح کنند تا پاداش الهی شامل حال آنها شود و این یک امر قطعی و مسلم است و تردیدی در آن نیست.

اولین گروهی که در آیه مذکور به آنان اشاره شده است، مسلمانان و مؤمنان می‎باشند. مسلمانان پیروان حضرت رسول اکرم (ص) می‎باشند که در آیه مذکور، با وصف مؤمنین از آنها یاد شده است.

نسبت بین اسلام و ایمان، عموم و خصوص مطلق است زیرا هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[5]؛ عربهاى باديه‌نشين گفتند که ايمان آورده‌ايم، بگو: «شما ايمان نياورده‌ايد، ولى بگوييد اسلام آورده‌ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزى از پاداش كارهاى شما را فروگذار نمى‌كند، خداوند، آمرزنده مهربان است.

واژه «آمنوا» از ریشه ایمان است و انسان مؤمن کسی است که قلباً و لساناً به خداوند ایمان آورده است و در مقام عمل نیز به دستورات الهی پایبند است.

دومین گروهی که در آیه مورد بحث [آیه 62 سوره بقره] به آنها اشاره شده است، یهودیان است که با تعبیر «هادوا» از آنها یاد شده است.

در رابطه با واژه «هادوا» دو احتمال متصور است:

احتمال اول، اینکه عده‎ای گفته‎اند که واژه «هادوا» عربی است و از ریشه «هود» به سکون «واو» به معنای رجوع و بازگشت است و «والذین هادوا» یعنی کسانی که از اعمال زشت خود به سوی خداوند برگشته‎اند و توبه کرده‎اند که مصداق بارز این افراد، پیروان حضرت موسی (ع) بودند که گوساله پرست شدند و از دستور حضرت موسی (ع) سرپیچی کردند که در آیات سابق به داستان آنها اشاره شد ولی برگشتند و توبه کردند؛ «...إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ...»[6]؛ ما به سوی تو بازگشت کرده‎ایم...

احتمال دوم که در کلمات معصومین (ع) بیشتر آمده است، این است که واژه «هادوا» ریشه عربی ندارد، بلکه اسمی است که از آن فعل ساخته شده است بنابراین، فعل «یهود» از اسم «یهودا» [یکی از فرزندان حضرت یعقوب (ع)] گرفته شده است. پس «هادوا» فعل نیست و از فعل گرفته نشده است، بلکه از اسم گرفته شده است، همان‎گونه که واژه «تفرعن» از «فرعون» که اسم است، گرفته شده است.

سومین گروهی که در آیه مورد بحث [آیه 62 سوره بقره] به آنها اشاره شده است، مسیحیان هستند که پیروان حضرت عیسی (ع) می‎باشند و با تعبیر «نصاری» از آنها یاد شده است.

دو احتمال در رابطه با واژه «نصاری» وجود دارد:

احتمال اول، اینکه واژه «نصاری» از واژه «نصرة» گرفته شده است؛ به این بیان که هنگامی که حضرت عیسی (ع) از مردم سؤال کرد که چه کسی من را یاری می‎کند؟ «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»[7]؛ هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر (و مخالفت) كرد، گفت: «كيست كه ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) گردد؟» حواريان‌ [شاگردانِ مخصوصِ او] گفتند: ما ياوران خداييم؛ به خدا ايمان آورديم؛ و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده‌ايم.

احتمال دوم، اینکه واژه «نصاری» به زادگاه حضرت عیسی بن مریم (ع) که شهره ناصره است، منتسب است و به این خاطر به پیروان حضرت عیسی (ع) نصاری گفته‎اند و تعبیر «عیسای ناصری»، یعنی عیسایی که محل تولدش شهر ناصره است نیز در بعضی از تعبیرات آمده است که این احتمال را تأیید می‎کند. پس نصرانی یعنی کسی که به عیسایی که زادگاهش شهر ناصره است، منسوب است.

چهارمین گروه که در آیه مورد بحث [آیه 62 سوره بقره] به آنان اشاره شده است، صابئان هستند که بحث در رابطه با این گروه ان‎شاءالله در جلسه آینده مطرح خواهد شد.

«الحمد لله رب العالمین»



[1]. شیخ صدوق، الخصال، ج‏2، ص483، ح56.

[2]. «البقرة»:60.

[3]. «المائدة»: 69.

[4]. «الحج»: 17.

[5]. «الحجرات»: 14.

[6]. «الأعراف»: 156.

[7]. «آل عمران»: 52.

Please publish modules in offcanvas position.