روایت اول: قال مولینا و مقتدینا علی بن موسی الرضا (ع): «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: "عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ"[1] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِيَّهُ (ص) بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ"[2] وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ"[3]»[4].
امام علی بن موسی الرضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد؛ سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا خصلتی که از پروردگارش باید داشته باشد، رازداری است. خداوند متعال فرموده است: « داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است» و اما خصلتی که از پيامبر خدا (ص) باید داشته باشد، ملايمت با مردم است، همانا خداوند متعال پیامبرش را به مدارا کردن با مردم امر کرده است، پس فرموده است: «با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكىها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن)!» و خصلت که از ولىّ خدا و امامش باید داشته باشد، شكيبايى در تنگنا و سختى است، همانا خداوند متعال میفرماید: «[نیکوکاران کسانی هستند که] در برابر محروميتها و بيماريها استقامت به خرج مىدهند».
«فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ»؛ سنّتی که انسان باید از پرودرگارش داشته باشد، این است که کتمان سِرّ داشته باشد و رازدار باشد. هستند کسانی که سِرّ و راز دیگران را به خاطر اختلافی که بین آنها پیش میآید، فاش میکند و به همین خاطر است که در روایات آمده است که انسان نباید همه رازهای زندگیاش را برای دیگران بازگو کند.
«أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ»؛ اما سنّتی که انسان باید از پیامبر خدا داشته باشد، مدارا کردن با مردم است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض»[5]؛ خداوند متعال، من را به مدارا کردن با مردم امر کرده است، همانگونه که من را به انجام واجبات امر کرده است.
دینِ مبینِ اسلام میگوید که انسان باید در جامعه حضور داشته باشد و با مردم رفت و آمد داشته باشد، لکن در ارتباط با مردم، مدارا داشته باشد و سر و صدا راه نیندازد. به این نکته باید توجه شود که اخلاقها با هم متفاوت است و همه یک نوع برخورد ندارند لذا هنر انسان، این است که بتواند در برخوردهای خود با افراد جامعه مدارا کند. البته باید به این نکته توجه شود که مدارا کردن به این معنی نیست که انسان امر به معروف و نهی از منکر نکند زیرا اسلام از مسلمانان خواسته است که امر به معروف و نهی از منکر کنند و انجام این دو فریضه را از وظایف مسلمین دانسته است، لکن باید در امر به معروف کردن و نهی از منکر کردن ضوابط را رعایت کند تا منجر به درگیری نشود.
خداوند متعال به خاطر مدارا کردن پیامبر (ص) با مردم، در موارد متعددی از ایشان تعریف و تمجید کرده است که آیات ذیل نمونههایی از آن مواردند؛
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»[6]؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود...؛
«وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»[7]؛ و تو اخلاق عظيم و برجستهاى دارى!
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...»[8]؛ به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند... .
از آیات مذکور و آیات مشابه آن، فهمیده میشود که برخورد پیامبر اکرم (ص) با جامعه و مردم، برخوردی سازنده بوده است و آن حضرت (ص) با مردم مدارا میکرده است و خشم، غضب، کینه و عداوت که در قاموس انسانهای معمولی هست، در برخوردهای پیامبر (ص) با مردم، وجود نداشته است.
بنابراین، انسانهای مؤمن نیز باید سعی کنند که در این سّنت حسنه از پیامبر (ص) پیروی کنند و در برخوردهای خود با مردم مدارا کنند.
«وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ»؛ اما سنّتی که انسان باید از ولىّ خدا داشته باشد، شكيبايى در تنگنا و سختى است.
اهل بیت (ع) کوه صبر بودهاند، تا جایی که وقتی شخصی به امام مجتبی (ع) دشنام داد آن حضرت (ع) با او مهربانانه برخورد کرد. خداوند متعال فرموده است: «... وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[9]؛... و خشم خود را فرو مىبرند و از خطاى مردم درمىگذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
بعضی از افراد با یک ناراحتی که پیش میآید، ممکن است برای مدّت زیادی با هم قهر کنند و گِله و شکایت کنند، لکن سیره اهل بیت (ع) اینگونه بوده است که حتی با کسانی که به آنها اهانت میکردند با مهربانی برخورد میکردند.
روایت دوم: قال مولینا و مقتدینا الإمام الرضا (ع): «الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ»[10].
امام رضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که پنهان کردن کار خوب، معادل هفتاد حسنه است و آشکار کردن کار بد، سرافکندگی دارد و پنهان کردن کار بد، غفران الهی را در پی دارد، یعنی اگر انسان کار خوبی را که انجام میدهد، پنهان بدارد، خداوند متعال پاداش هفتاد حسنه به او خواهد داد و اگر کار بدش را در مرئی و منظر دیگران انجام بدهد، مطرود خواهد بود و باعث سرافکندگی او خواهد شد و اگر کار بدی را که انجام میدهد، آشکارا انجام ندهد، مشمول غفران الهی خواهد شد.
پسندیده نیست که انسان کار خوبی را انجام میدهد برای دیگران بیان کند مگر اینکه عنوان ثانویهای بر آن مترتّب شود و آن، این باشد که دیگران نسبت به انجام کار خیر ترغیب شوند.
انسانهای گناهکار دو دستهاند؛ دسته اول، کسانی هستند که گناه میکنند و گناهشان را علناً انجام میدهند که این کار باعث میشود که قبح گناه بریزد و دیگران نیز بر ارتکاب گناه جرأت پیدا کنند که اگر گناهکار جزء این دسته باشد، خوار و سرافکنده خواهد شد و دسته دوم، کسانی هستند که گناه میکنند، لکن در خفا و پنهانی گناه میکنند که این انسانها، مشمول آمرزش الهی قرار میگیرند.
[1]. «الجن»:26و27.
[2]. «الأعراف»:199.
[3]. «البقرة»:177.
[4]. محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج1، ص11، ح7.
[5]. محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج2، ص117.
[6]. «الأحزاب»:21.
[7]. «القلم»:2.
[8]. «آل عمران»:159.
[9]. همان:134.
[10]. محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج2، ص428.