درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: فصلٌ فی المطهّرات تاریخ: 5 اردیبهشت 1395 موضوع جزئی: العاشر من المطهرات، زوال عین النجاسة أو المتنجِّس مصادف با: 16 رجب 1437 سال تحصیلی:95-94 جلسه: 66 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
مسأله 386: «إذا شك في كون شيء من الباطن أو الظاهريحكم ببقائه على النجاسة بعد زوال العين على الوجه الأول من الوجهين و يبني على طهارته على الوجه الثاني لأن الشك عليه يرجع إلى الشك في أصل التنجس»[1].
به نظر مرحوم سید (ره) اگر در اینکه عضوی از باطن یا ظاهر بدن است شک شود [حتی بعد از زوال عین نجاست] به بقای نجاست حکم میشود و این در صورتی است که اساس کار ما، وجه اول [باطن بدن انسان و ظاهر بدن حیوانات، به مجرد ملاقات با نجاست، متنجّس میشوند] باشد. اما بر اساس وجه دوم [ملاقات باطن بدن انسان و ظاهر بدن حیوانات با نجاست، موجب تنجّس آنها نمیشود] به طهارت حکم میشود زیرا منشأ شک این است که آیا اساساً باطنِ بدن متنجِّس شده است یا خیر، که در اینجا اصل عدم تنجس جاری میشود.
بر اساس مسأله مذکور اگر اساس کار، وجه اول [باطن بدن انسان و ظاهر بدن حیوانات، به مجرد ملاقات با نجاست، متنجّس میشوند] باشد، در صورتی که علم حاصل شود که باطن، با نجاست ملاقات کرده است، بعد از زوال عین نجاست به طهارت حکم میشود، اما چون در مانحنفیه بین باطن و ظاهر شک شده است [یعنی معلوم نیست که عضو مورد نظر از ظاهر بدن است یا از باطن بدن محسوب میشود] لذا حتی اگر عین نجاست نیز زایل شود، باز هم به بقای نجاست حکم میشود زیرا نسبت به حدوث نجاست، یقین است لکن در ارتفاع نجاست شک است بنابراین، نجاست سابق استصحاب میشود و به بقای نجاست حکم میشود.
اما اگر اساس کار، وجه دوم [ملاقات باطن بدن انسان و ظاهر بدن حیوانات با نجاست، موجب تنجّس آنها نمیشود] باشد و شک بین ظاهر و باطن ایجاد شود، به طهارت حکم میشود زیرا در این صورت منشأ شک به اصل تنجّس مرتبط است، یعنی آیا اساساً آن محل، متنجّس شده است یا متنجِّس نشده است و چون بر اساس وجه دوم، باطن بدن انسان با ملاقات با نجاست، نجس نمیشود لذا به قاعده طهارت رجوع میشود و به طهارت حکم میشود.
مسأله 387
«مطبق الشفتين من الباطن و كذا مطبق الجفنين فالمناط في الظاهر فيهما ما يظهر منهما بعد التطبيق»[2].
به نظر مرحوم سید (ره)، مطبق الشفتین [محل قرار گرفتن دو لب روی یکدیگر] و مطبق الجفنین [محل قرار گرفتن دو پلک روی یکدیگر یا همان محل بسته شدن پلکها] از باطن بدن انسان محسوب میشوند و آنچه که نسبت به ظاهرِ مطبق الشفتین و مطبق الجفنین ملاک میباشد این است که بعد از بسته شدن لبها و بسته شدن پلکها، آنچه که بیرون میماند و قابل مشاهده است، به عنوان ظاهر محسوب میشود.
مسأله مذکور از دو مقام قابل بررسی است؛
مقام اول
بحث در مقام اول [در رابطه با حکم مطبق الشفتین و مطبق الجفنین]، در طهارت حَدَثیه [مانند وضو و غسل ارتماسی] است. در تاین صورت اگر مطبق الشفتین و مطبق الجفنین به عنوان ظاهر بدن شناخته شوند باید در هنگام وضو گرفتن و غسل کردن، شسته شوند اما اگر به عنوان باطن محسوب شوند، در هنگام وضو و غسل نیازی به شستن آنها نیست.
دلیل مطلب مذکور این است که در وضو و غسل، شستن صورت لازم است. از طرفی به «صورت»، «وجه» نیز گفته میشود و «وجه» شامل قسمتهایی است که بعد از روبهرو و مواجهه شدن با شخص، قابل مشاهده است؛ در حالی که مطبق الشفتین و مطبق الجفنین از روبهرو قابل مشاهده نیستند. روایاتی نیز در این زمینه وارد شده است؛
عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ؛ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ (ع): «إِذَا ارْتَمَسَ الْجُنُبُ فِي الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ مِنْ غُسْلِهِ»[3].
حلبی گفته است که از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود که اگر شخص جنب، غسل ارتماسی انجام بدهد، این از غسلش کفایت میکند.
روایت حلبی بر عدم وجوب شستن مطبق الشفتین و مطبق الجفنین دلالت میکند زیرا در هنگام غسل ارتماسی، شخص دهان و چشم خود را باز نمیکند. بنابراین، از اینکه شخص در هنگام غسل، چشم و دهان خود را باز نمیکند فهمیده میشود که مطبق الشفتین و مطبق الجفنین از باطن بدن محسوب میشوند لذا شستن آنها در هنگام غسل لازم نیست و الا اگر از ظاهر بدن محسوب میشدند باید شستن آنها در هنگام غسل لازم میبود در صورتی که این گونه نیست.
مقام دوم
بحث در مقام دوم [در رابطه با حکم مطبق الشفتین و مطبق الجفنین]، در طهارت خَبَثیه است. در این صورت اگر مطبق الشفتین و مطبق الجفنین به عنوان ظاهر بدن محسوب شوند، حتی بعد از زوال عین نجاست، همچنان بر نجاست خود باقی میباشند و باید شسته شوند، اما اگر مطبق الشفتین و مطبق الجفنین به عنوان باطن بدن محسوب شوند، بعد از زوال عین نجاست، به طهارت آنها حکم میشود. روایاتی نیز در این زمینه وارد شده است؛
روایت اول: عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ؛ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) رَجُلٌ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَبَصَقَ فَأَصَابَ ثَوْبِي مِنْ بُصَاقِهِ؛ قَالَ (ع): «لَيْسَ بِشَيْءٍ»[4].
ابن ابی دیلم گفته است که به امام صادق (ع) عرض کردم که شخصی است که شرب خمر میکند، پس آب دهانش به لباس من اصابت کرد [تکلیف من چیست؟]؛ حضرت (ع) فرمود که اشکالی ندارد.
روایت دوم: عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى الْحَنَّاطِ؛ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الرَّجُلِ يَشْرَبُ الْخَمْرَ ثُمَّ يَمُجُّهُ مِنْ فِيهِ فَيُصِيبُ ثَوْبِي؛ فَقَالَ (ع): «لَا بَأْسَ»[5].
حسین بن موسی گفته از امام صادق (ع) درباره آب دهان شاربالخمر سؤال کردم که اگر به لباسم اصابت کند چه حکمی دارد؟ حضرت (ع) فرمود که اشکالی ندارد.
گفته شده است که دو روایت مذکور بر طهارت آب دهان شاربالخمر دلالت دارد؛ در حالی که آب دهان با مطبق الشفتین ملاقات دارد و مطبق الشفتین به واسطه ملاقات با خمر، متنجّس شده است لذا چون به طهارت آب دهان شاربالخمر حکم شده است مشخص میشود که مطبق الشفتین نیز از باطن بدن انسان محسوب میشود و به مجرد برطرف شدن عین نجاست، به طهارت آن حکم میشود. به علاوه هنگامی که شاربالخمر آب دهان خود را بیرون میاندازد با مطبق الشفتین ملاقات میکند و به طهارت آب دهان او حکم میشود؛ در حالی که اگر مطبق الشفتین جزء ظاهر بدن بود، باید به نجاست آب دهانش حکم میشد؛ در صورتی که چنین نیست و به طهارت آب دهان چنین شخصی حکم شده است. بنابراین، بر اساس دو روایت مذکور، مطبق الشفتین جزء باطن بدن محسوب میشود و به مجرد بر طرف شدن عین نجاست، به طهارت آن حکم میشود.
روایت سوم: عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ؛ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ رَجُلٍ يَسِيلُ مِنْ أَنْفِهِ الدَّمُ هَلْ عَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ بَاطِنَهُ يَعْنِي جَوْفَ الْأَنْفِ؛ فَقَالَ (ع): «إِنَّمَا عَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ مَا ظَهَرَ مِنْهُ»[6].
«الحمد لله رب العالمین»