درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی:فصلٌ فی المطهرات تاریخ: 20 شهریور 1395 موضوع جزئی:موارد استحبابِ مسح به تراب یا دیوار مصادف با:8 ذیالحجه1437 سال تحصیلی: 96-95 جلسه: 3 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
در جلسه گذشته عرض کردیم که در هفت مورد رشُّ الماء (آب پاشیدن) مستحب است که روایات مربوط به شش مورد را در جلسه گذشته ذکر کردیم.
مورد هفتم: ملاقات با معبد یهود و نصاری و مجوس اگر انسان بخواهد در آنجا نماز بخواند؛
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ فِي الْبِيَعِ وَ الْكَنَائِسِ وَ بُيُوتِ الْمَجُوسِ، فَقَالَ: «رُشَّ وَ صَلِّ»[1]؛ عبدالله بن سنان در این روایتِ صحیحه از امام صادق (ع) درباره نماز خواندن در مکانهای عبادی یهود و نصاری و بیوت مجوس سؤال کرده است، حضرت (ع) در پاسخ فرموده است که آب بر آن بپاش و سپس نماز بخوان.
البته در این روایت صحیحه، «معبد المجوس» ذکر نشده است بلکه «بیوت المجوس» ذکر شده است.
مرحوم سید (ره) قبلاً در مسأله 213 [«يستحبّ رشّ الماء إذا أراد أن يصلّي في معابد اليهود و النصارى مع الشك في نجاستها، و إن كانت محكومة بالطهارة»[2]] فرموده بود که در فرض شک در نجاست معابد یهود و نصاری، در صورتی که شخص بخواهد در آنجا نماز بخواند مستحب است که بر آن آب بپاشد هرچند که این مکانها نجس نیستند و پاکند. لکن مرحوم آقای خویی (ره) فرموده است که همانطور که در روایت عبدالله بن سنان مشاهده میشود، نصوص خالی از تقیید به صورت شک است یعنی در روایاتی که نسبت به نماز خواندن در معابد یهود و نصاری و بیوت مجوس وارد شده است قید شک مطرح نشده است لذا مقتضای اطلاق روایات این است که «رَش» استحباب دارد هرچند ما به طهارت آن مکان علم داشته باشیم و این استحباب «رَش» آنگونه که در کلمات بعضی از فقها نیز آمده است یک نوع تنزّه و دوری از یهود و نصاراست؛ به این معنی که «رَش الماء» اشعار دارد به اینکه ما یک نوع تنزه و خودنگهداری از یهود و نصارا داریم وگرنه «رش» به تنهایی رافع نجاست نیست بلکه اگر مکان مورد نظر نجس باشد، «رَش» و پاشیدن آب بر آن موجب سرایت نجاست به جاهای دیگر میشود بنابراین، «رش» صرفاً حاکی از این است که ما به دنبال تنزّه و دور نگه داشتن خود از یهود و نصاری هستیم.
موارد استحباب مسح به تراب یا دیوار
مرحوم سید (ره) در ادامه مسأله 392 فرموده است: «و يستحبّ المسح بالتراب أو بالحائط في موارد: كمصافحة الكافر الكتابي بلا رطوبة، و مسّ الكلب و الخنزير بلا رطوبة، و مس الثعلب و الأرنب»[3].
به نظر مرحوم سید (ره) در چند مورد مستحب است که انسان دست خود را به خاک یا دیوار بکشد؛
مورد اول: اگر انسان با کافر کتابی مصافحه کند و رطوبتی نیز در کار نباشد؛
عَنْ خَالِدٍ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَلْقَى الذِّمِّيَّ فَيُصَافِحُنِي، قَالَ: «امْسَحْهَا بِالتُّرَابِ وَ بِالْحَائِطِ»، قُلْتُ: فَالنَّاصِبَ، قَالَ: «اغْسِلْهَا»[4]؛ خالد قلانسی گفته است که به امام صادق (ع) گفتم که من با ذمّی- کافر ذمی در برابر کافر حربی است، کافر ذمی کسانی هستند از اهل کتاب (یعنی مسیحیها، یهودیها و زردشتیها )که در کشور اسلامی و در پناه اسلام زندگی میکنند و با مسلمانان همزيستى مسالمتآميز دارند و بر علیه مسلمانان اقدامی خصمانه انجام نمیدهند. جان و مال و ناموس اين دسته از كفّار، محفوظ است و مسلمانان موظّفند آن را محترم بشمارند. آنها نیز در مقابل، خدماتى به كشور اسلامى ارائه مىكنند، اما اگر همین کفار (اهل کتاب) در کشور اسلامی باشند ولی در ذمه و پناه اسلام نباشند و بنای ستیز و توطئه بر علیه اسلام و مسلمانان داشته باشند ذمّی نیستد و اصطلاحاً به اینها کافر حربی میگویند- ملاقات میکنم، پس او با من مصافحه میکند و دست میدهد، حضرت (ع) فرمود که دستت را به خاک یا دیوار بکش، گفتم که ناصبی چگونه است؟ حضرت (ع) فرمود که اگر ناصبی با تو مصافحه کرد دستت را بشوی.
هرچند روایت مذکور، مطلق است و قیدی نسبت به رطوبت و عدم رطوبت در آن نیامده است اما گفته شده است که به قرینه سایر روایاتی که در این زمینه وجود دارد این روایت (روایت قلانسی) نیز بر صورت عدم رطوبت حمل شده است.
مورد دوم: اگر انسان، سگ و خوک را مس کند در حالی که رطوبتی نباشد؛
مورد سوم: اگر انسان، روباه و خرگوش را مس کند.
مرحوم آقای خویی (ره) فرموده است: «هذا و إن اشتهر في كلام جملة منهم- كما نقله صاحب الحدائق «قده»- إلحاقا لهما بسابقهما ما عن الشيخ في المبسوط استحبابه في كل نجاسة يابسة أصابت البدن، و عن ابن حمزة إيجابه في مس الكلب و الخنزير و أخويهما بل هو ظاهر الطوسي «قده» في نهايته بزيادة الثعلب و الأرنب و الفأرة، و الوزغة و كذا المفيد «قده» بإسقاط الأرنب و الثعلب إلا أنه لم يقم دليل على استحباب ذلك فضلا عن وجوبه فالحكم باستحباب التمسح حينئذ يستند إلى فتوى الأصحاب و لا بأس به بناء على التسامح في أدلة السنن إلا أنه على ذلك لا وجه للاقتصار على ما ذكره الماتن «قده» بل لا بد من إضافة الفأرة و الوزغة بل كل نجاسة يابسة لوجود الفتوى باستحباب التمسح في مسها»[5]؛ در کلام عدهای از بزرگان این تعبیرات مشهور شده است کما اینکه صاحب حدائق (ره) آن را نقل کرده است، شیخ طوسی (ره) در مبسوط فرموده است که در هر نجاست یابسهای که بدن به آن اصابت کند این استحباب کشیدن بر خاک و دیوار وجود دارد. ابن حمزه (ره) در مس کلب و خنزیر و ثعلب و ارنب حکم به وجوب کرده است و گفته است که کشیدن دستی که اینها را مس کند به خاک یا دیوار واجب است و شیخ طوسی (ره) در نهایه روباه و موش و قورباغه را نیز اضافه کرده است و علاوه بر کلب و خنزیر گفته است که اینها نیز همان حکم سگ و خوک را دارند [یعنی دستی که اینها را مس کند واجب است که به خاک یا دیوار کشیده شود]، شیخ مفید (ره) ارنب و ثعلب را جدا کرده است و بعد گفته است که نسبت به سگ و خوک نیز دلیلی بر استحباب نداریم چه رسد به اینکه حکم به وجوب شود.
بنابراین، استحبابی که در اینجا مطرح شده است صرفاً مبتنی بر فتوای اصحاب است و دلیلی غیر از فتوای اصحاب ندارد. بنابراین وجهی ندارد که مرحوم سید (ره) به موارد مذکور اکتفا کند بلکه حال که فتوای اصحاب، مستند حکم به استحباب کشیدن دست بر خاک و دیوار [در فرض مس سگ و خوک و روباه و خرگوش] قرار گرفته است این فتوا موش و قورباغه را نیز شامل میشود بلکه ضابطه کلی این است که این استحباب هر نجاست یابسهای که به بدن اصابت کند را شامل میشود چون فتوا وجود دارد مبنی بر اینکه تمسّح (دست کشیدن) به تراب یا دیوار در صورتی که بدن به نجاست یابس و خشک اصابت کند مستحب است.
فصل في طرق ثبوت التطهير
«فصل [في طرق ثبوت التطهير] إذا عُلم نجاسةُ شيء يُحكَم ببقائها ما لم يثبت تطهيرُه و طريق الثبوت أُمور: الأوّل: العلم الوجداني. الثاني: شهادة العدلين بالتطهير أو بسبب الطهارة و إن لم يكن مطهِّراً عندهما أو عند أحدهما، كما إذا أخبرا بنزول المطر على الماء النجس بمقدار لا يكفي عندهما في التطهير مع كونه كافياً عنده، أو أخبرا بغسل الشيء بما يعتقدان أنّه مضاف و هو عالم بأنّه ماء مطلق و هكذا»[6].
مرحوم سید (ره) فرموده است که اگر نسبت به نجاست چیزی علم باشد تا زمانی که تطهیر آن ثابت نشده است به نجاست آن حکم میشود [اگر تطهیر آن ثابت نشده باشد همان نجاست سابق استصحاب میشود و به نجاست حکم میشود ولی اگر ثابت شود که تطهیر شده است به نجاست آن حکم نمیشود].
مرحوم سید (ره) در ادامه به راههای ثبوت و استکشاف تطهیر اشاره کرده است؛
اول: علم وجدانی [زیرا حجیت علم، ذاتی است و نیازی به جعل جاعل ندارد و به تعبیر بزرگان علم وجدانی، أقوی الحجج (قویترین حجتها) در مقابل بینه، خبر واحد و امثال آن است].
دوم: شهادتن عدلین (بیّنه)به تطهیر یا سبب تطهیر [یعنی مثلاً آب متنجِّسی بوده است و بینه شهادت دادهاند که باران بر این آب متنجِّس باریده است یا اینکه شهادت دادهاند به اینکه آب کُر به این آب متنجِّس اضافه شده است که به تطهیر آب متنجِّس شهادت ندادهاند بلکه به سبب تطهیر شهادت دادهاند] هرچند که سبب تطهیر در نزد هیچ کدام از بینه یا نزد یکی از آنها، مطهِّر نباشد [؛ مثلاً آب باران را مطهِّر نمیدانند] مثل زمانی که از باریدن آب باران بر آب متنجِّس خبر بدهند که از نظر آنها (بیّنه) باریدن این مقدار برای تطهیرِ متنجِّس کافی نیست با اینکه این مقدار نزد دیگران برای حصول تطهیر کافی است یا اینکه بینه به شستن متنجِّس با آبی که معتقدند آن آب، مضاف است خبر بدهند؛ در حالی که شخصی که خودش توجه دارد میگوید که این آب، مضاف نیست [لذا بر اساس علم خودش عمل میکند].
سؤال: آیا شهادت عدلین [چه نسبت به شهادت به مسبب که عبارت از تطهیر است و چه نسبت به سبب تطهیر] حجت است؟
پاسخ: شهادت عدلین حجت است و فرقی نمیکند که بینه بر ثبوت خود تطهیر که مسبب است قائم شده باشد و یا بینه بر ثبوت سببِ تطهیر [؛ مثل باریدن باران بر متنجِّس] قائم شده باشد. مرحوم سید (ره) در اینجا دلیل اقامه نکرده است لکن مرحوم آقای حکیم (ره) و بزرگان دیگر دلیل اقامه کردهاند و دلیلشان این است که در بحث «میاه» (آبها) و ثبوت نجاست، به قیام بینه استدلال شد و فرقی بین مانحنفیه و بحث «میاه» نیست لذا اگر در بحث «میاه» قیام بینه میتوانست نجاست را ثابت کند در مانحنفیه نیز بینه حجت است و میتوان به آن استناد کرد، پس دلیل این بزرگان، اطلاق ادله حجیت بینه است یعنی اگر بینه حجت باشد در همه جا حجت است مگر جایی که به دلیل خارج شده باشد مثل باب زنا که گفتهاند شهادت عدلین حجت نیست بلکه برای ثبوت زنا به شهادت چهار عادل نیاز است یا در باب رؤیت هلال که بنا بر قولی، شهادت عدلین حجت نیست.
کلام مرحوم آقای خویی (ره) مبنی بر عدم حجیت بیّنه
مرحوم آقای خویی (ره) کلام خود را در قالب یک سؤال طرح کرده است و گفته است که آیا در جایی که چیزی سابقاً متنجِّس بوده است بیّنه میتواند نجاست آن را ثابت کند یا اینکه بیّنه نمیتواند نجاست آن را ثابت کند؟
ایشان فرموده است که برای اثبات نجاستِ چیزی که سابقاً متنجِّس بوده است نمیتوان به بینه استناد کرد و به بیّنه ترتیب اثر داده نمیشود.
ایشان فرموده است که فرق بین ثبوت نجاست [که با بیّنه قابل اثبات است] با ثبوت تطهیر [که با بیّنه قابل اثبات نیست] این است که ثبوت نجاست، امری محسوس است اما تطهیر، امری محسوس نیست بلکه یک امر حدسی است لذا قیام بیّنه برای ثبوت تطهیر در حقیقت به ثبوت سبب تطهیر بازگشت میکند، یعنی نهایت چیزی که بیّنه میتوانند شهادت بدهند این است که به سبب تطهیر [مثل شهادت به باریدن باران بر متنجِّس و شهادت به وصل کُر به متنجِّس] شهادت بدهند اما نمیتوانند نسبت به حصول تطهیرِ شهادت بدهند و با بیّنه نمیتوان تطهیر را ثابت کرد.
بحث جلسه آینده: تفصیل و توضیح کلام مرحوم آقای خویی (ره) انشاء الله در جلسه آینده بیان خواهد شد.
«الحمدلله رب العالمین».
[1]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج5، کتاب الطهارة، ابواب مکان المصلی، باب13، ص138، ح2.
[2]. سید محمد کاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص73.
[3]. سید محمد کاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص150.
[4]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، کتاب الطهارة، ابواب النجاسات، باب14، ص420، ح4.
[5]. آیت الله خویی (ره)، التنقيح في شرح العروة الوثقى، الطهارة3، ص281.
[6]. سید محمد کاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص150.