فصل فی‎الإستنجاء 95/11/18

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: فصل فی‎الإستنجاء                                                                              تاریخ: 18 بهمن 1395

موضوع جزئی: کیفیت تطهیر مخرج غائط                                                       مصادف با: 8 جمادی‎الاول 1438

سال تحصیلی: 96- 95                                                                                            جلسه: 58

                                                                                                

     «الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مرحوم سید (ره) در ادامه مباحث مربوط به تطهیر مخرج غائط، نوشته است: «و يعتبر فيه الطهارة»[1].

به نظر مرحوم سید (ره)، چیزهایی که به وسیله آنها استنجاء می‎شود، باید پاک باشند [؛ مثلاً سنگی که به وسیله آن مخرج غائط تطهیر می‎شود، باید پاک باشد].

دلیل حکم مذکور، این است که هدف از استنجاء این است که قذارت و نجاستِ موجود زایل شود لذا چیزی می‎تواند رافع نجاست باشد که خود آن، پاک باشد چون اگر خود آن شیء نجس یا متنجِّس باشد و رطوبت داشته باشد، با استنجاء به وسیله آن، نجاست آن به مخرج غائط سرایت خواهد کرد که در این صورت، تطهیر مخرج غائط  فقط به وسیله آب ممکن خواهد بود چون استنجاء به سنگ و امثال آن، فقط می‎تواند غائط که از مخرج خارج شده است را برطرف و زایل کند و نجاست غیر غائط را پاک نمی‎کند لذا در صورتی که خود آن سنگ، نجس یا متنجِّس و مرطوب باشد و به وسیله آن، استنجاء صورت گیرد، نجاست آن به مخرج غائط سرایت خواهد کرد و چون نجاست غیر غائط به مخرج سرایت کرده است، فقط باید به وسیله آب شسته شود تا طهارت حاصل شود.

حال اگر خود آن شیء که به وسیله آن استنجاء می‎شود، نجس یا متنجِّس و خشک باشد، عده‎ای گفته‎اند که استنجاء با آن شیء جایز است، لکن عرض می‎شود که اگر استنجاء به وسیله شیء متنجِّسی که خشک است، صورت گیرد و هنگام استنجاء به مخرج غائط اصابت کند، باعث مرطوب شدن آن و اصابت نجاست آن شیء به مخرج خواهد شد که در این صورت نیز مخرج غائط باید با آب شسته شود تا تطهیر شود.

بنابراین، دلیل اصلی این است که در صورتی که استنجاء مخرج غائط به وسیله شیئی صورت گیرد که خود آن شیء، نجس یا متنجِّس است، چون هنگام استنجاء، نجاست دیگری غیر از نجاست غائط به مخرج اصابت خواهد کرد، آن نجاست فقط باید به وسیله آب برطرف شود.

ادله دیگری نیز در رابطه با اشتراط طهارت شیئی که استنجاء با آن صورت می‎گیرد، وارد شده است.

آیت الله حکیم (ره) فرموده است: «كأنه لأن قاعدة: أن الفاقد لا يعطي، الارتكازية توجب انصراف الإطلاقات إلى الطاهر»[2].

آیت الله حکیم (ره) فرموده است که قاعده «فاقد شیء نمی‎تواند معطی شیء باشد»، ارتکازیه است و این قاعده موجب انصراف اطلاقات به شیء پاک می‎شود، یعنی چیزی میتواند پاک کننده باشد که خودش پاک باشد لذا شیئی که به وسیله آن استنجاء می‎شود، باید پاک باشد تا موجب حصول طهارت گردد.

دلیل دیگر، اجماع است و گفته‎اند که بر این مسأله اجماع وجود دارد که در استنجاء مخرج غائط، تمسّح به اجسامی که پاک نیستند، مجزی نیست. اما با توجه به اینکه معلوم نیست که مستند این اجماع چیست و آیا مستند این اجماع اطلاقات یا روایات است یا مستند آن، قاعده ارتکازیه و امثال آن است، نمی‎توان به این اجماع تکیه کرد.

دلیل دیگر از طرف آیت الله خویی (ره) مطرح شده است و آن، این است که ایشان گفته است که تعبیر وارد شده در صحیحه زراره، حاکی از این است که چیزی که به وسیله آن استنجاء می‎شود، باید پاک باشد:

«صَحِیحَةُ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع)؛ قَالَ: "لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ وَ يُجْزِيكَ مِنَ الِاسْتِنْجَاءِ ثَلَاثَةُ أَحْجَارٍ بِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّةُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ أَمَّا الْبَوْلُ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ غَسْلِهِ"[3]. 

و تقريب الاستدلال بها أن الطهور أعم من الطهارة الحدثية و الخبثية بقرينة ذكر الاستنجاء من الغائط و البول. نعم، لو لا ذلك أمكن دعوى أن الطهور ظاهره الطهارة الحدثية فحسب و الطهور على ما قدمناه في أوائل الكتاب هو ما يكون طاهرا في نفسه و مطهرا لغيره و حيث أنه شرط في الصلاة فلا مناص من أن يكون المستعمل في كل من الطهارة الحدثية و الخبثية طاهرا في نفسه و مطهرا لغيره لأنه لو لم يكن مطهرا لغيره أو لم يكن طاهرا في نفسه لم يصدق عليه الطهور و يترتب عليه بطلان الصلاة»[4].

آیت الله خویی (ره) فرموده است که «طهور» که در روایت مذکور، به کار رفته است، اعم از طهارت حدثیه و خبثیه است، یعنی «طهور» فقط به وضو که طهارت حدثیه است، برنمی‎گردد، بلکه به قرینه ذکر «استنجاء از غائط و بول» در روایت مذکور، طهارت خبثیه را نیز شامل می‎شود. طهور نیز چیزی است که فی‎نفسه طاهر و پاک است و پاک کننده غیر خودش است و چون طهارت، از شروط نماز است، پس چاره‎ای جز این نیست که آنچه در طهارت حدثیه و خبثیه به کار می‎رود، باید فی‎نفسه طاهر و مطهِّر غیر خودش باشد، زیرا اگر مطهِّر لغیره و طاهر فی‎نفسه نباشد، طهور بر آن صدق نخواهد کرد.

بنابراین، نمی‎توان به اطلاقات نصوص تمسک کرد و گفت که چون کلمه «ثلاثة أحجار»، در روایات به صورت مطلق ذکر شده است، حَجر نجس را نیز شامل می‎شود و استنجاء با أشیاء نجس نیز جایز است.

البته بعضی گفته‎اند که اگر چیزی که با آن استنجاء می‎شود، نجس و خشک باشد و مخرج غائط نیز خشک باشد [، یعنی غائط به نحوی باشد که موجب رطوبت مخرج و سرایت رطوبت به شیئی که با آن استنجاء می‎شود، نگردد]، در این صورت، استنجاء با آن شیء متنجِّس اشکالی نخواهد داشت، لکن عرض می‎شود که ادله مذکور، اطلاق دارد و همه موارد را شامل می‎شود؛ چه شیئی که با آن استنجاء می‎شود، متنجِّس و خشک باشد و مخرج نیز خشک باشد و چه مخرج، مرطوب باشد. بنابراین، ملاک این است که آنچه با آن استنجاء می‎شود، باید پاک باشد و فرقی بین خشک و مرطوب بودن آن شیء و همچنین، خشک و مرطوب بودن مخرج نیست.

مرحوم سید (ره) در ادامه، نوشته است: «و لا يشترط البكارة، فلا يجزئ النجس و يجزئ المتنجّس بعد غسله و لو مسح بالنجس أو المتنجّس لم يطهر بعد ذلك إلّا بالماء، إلّا إذا لم يكن لاقى البشرة بل لاقى عين النجاسة»[5].

به نظر مرحوم سید (ره)، بِکر بودن شیئی که با آن استنجاء می‎شود، شرط نیست [، یعنی شرط نیست که آن شیء دست نخورده باشد]. بنابراین، اگر شیئی که با آن استنجاء می‎شود، نجس باشد، مجزی نیست و استنجاء با شیء متنجِس در صورتی مجزی است که نخست شسته شود و بعد به وسیله آن، استنجاء شود، ولی اگر مخرج غائط را به وسیله شیء نجس یا متنجِّس مسح کند، طهارت جز به وسیله آب، حاصل نخواهد شد [چون نجاست دیگری از خارج به موضع غائط اصابت کرده است که آن نجاست فقط با آب قابل تطهیر است] مگر اینکه آن شیء نجس یا متنجِّس با پوست بدن [در مخرج غائط] ملاقات نکرده باشد، بلکه فقط با عین نجاست ملاقات کرده باشد [که در این صورت نیازی به شستن با آب نخواهد بود].

در رابطه با بکارت دو معنا متصور است:

معنای اول، اینکه قبلاً از شیء مورد نظر برای استنجاء استفاده نشده باشد؛ اعم از اینکه آن شیء بعد از استنجاء شسته شود یا شسته نشود، بلکه همین که آن شیء یک بار برای استنجاء استفاه شد، صدق می‎کند که گفته شود که آن شیء بکارت خود را از دست داده است؛ همان‎طور که در روایت ذیل نیز کلمه «أبکار» در این معنا به کار رفته است:

عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)؛ قَالَ: «جَرَتِ السُّنَّةُ فِي الِاسْتِنْجَاءِ بِثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ أَبْكَارٍ وَ يُتْبَعُ بِالْمَاءِ»[6].

معنای دوم، این است که ما یتمسّح به [آنچه که با آن استنجاء می‎شود] باید پاک باشد و اگر متنجِّس باشد، نمی‎توان با آن استنجاء کرد. پس بکارت یعنی اینکه شیئی که با آن استنجاء می‎شود، در زمان استنجاء، پاک باشد لذا اگر با سنگ پاک استنجاء شود و متنجِّس گردد، برای بار دوم نمی‎توان با آن استنجاء کرد مگر اینکه شسته شود.

نظر مرحوم سید (ره) با معنای دوم از بکارت سازگار است، یعنی منظور از عدم اشتراط بکارت در کلام مرحوم سید (ره) این است که بکارت به معنای اینکه اصلاً از شیء مورد نظر استفاده نشده باشد، شرط نیست لذا اگر شیئی قبلاً برای استنجاء مورد استفاده قرار گرفته باشد و بعداً شسته شده باشد، استنجاء با آن اشکال ندارد.

بنابراین، معنای دوم از بکارت مورد نظر است و معنای اول، نمی‎تواند مراد باشد زیرا اولاً روایت مذکور، مرسله است و ثانیاً در ذیل روایت، عبارت «يُتْبَعُ بِالْمَاءِ»، آمده است که حاکی از این است که بعد از اینکه مخرج به وسیله سه سنگ، تطهیر شد، با آب نیز شسته شود؛ در حالی که شستن با آب جنبه وجوبی ندارد و از این فهمیده می‎شود که «أحجار أبکار» نیز جنبه وجوبی ندارد.

بنابراین، مقصود از «أبکار»، این نیست که اصلاً آن سنگ‎هایی که با آنها استنجاء می‎شود، استفاده نشده باشند، بلکه منظور این است که آن سنگ‎ها در هنگام استنجاء، متنجِّس نباشند؛ هرچند که استفاده شده باشند.

«والحمدلله رب العالمین»



[1]. سید محمدکاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص173.   

[2]. سيد محسن، طباطبايی حكيم، مستمسک العروة الوثقی، ج2، ص218.

[3]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج1، کتاب الطهارة، ابواب احکام الخلوة، باب9، ص315، ح1.

[4]. سید ابوالقاسم، موسوی خویی، التنقيح في شرح العروة الوثقى، ج3، ص413.‌

[5]. سید محمدکاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص173.

[6]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج1، کتاب الطهارة، ابواب احکام الخلوة، باب30، ص349، ح4.

Please publish modules in offcanvas position.