باسمه تعالی متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته» موضوع: سومین سالگرد آیت الله مشکینی. عناصر تأثیر گذار در شخصیت انسان تاریخ: 89/04/03 مکان: قم،
|
لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِیالقاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»
قال رسول الله (ص): «مَثَلَ الْعُلَمَاءِ فِي الْأَرْضِ كَمَثَلِ النُّجُومِ فِي السَّمَاءِ يُهْتَدَى بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»[1]
مجلس و محفل باشکوهی است که به مناسبت سومین سالگرد ارتحال عالم عامل، فقیه وارسته، مجاهد خستگی ناپذیر، اسوه تقوا و پارسایی مرحوم آیت الله مشکینی از سوی مجلس خبرگان رهبری، جامعه مدرسین، شورای عالی مدیریت و بیت معظم له، تشکیل یافته است.
در شکلگیری شخصیت افراد عناصر مختلف و گوناگونی تأثیرگذار هستند که هر یک از این عناصر و ویژگیهامیتواند معرف شخصیت فرد باشد. قرآن و روایات نورانی اهل بیت (ع)، مشخصاتی را بیان کردهاند که این مشخصات به عنوان مشخصات انسانهای نمونه و کمال یافته مطرح است. مشخصاتی مانند علم و دانش و ایمان، تقوا و پارسایی، مجاهده و مبارزه در راه خدا و تسلیم بی چون و چرا در برابر فرمان پروردگار عالم.
1.علم:
در رابطه با علم قرآن میفرماید«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات»[2] انسانهای باایمان و برخوردار از علم و دانش در نزد پروردگار عالم دارای درجات و مقامات رفیع هستند؛ یا در زیبا سخن نبی گرامی اسلام (ص) آمده است که « وَ مَنْ أَكْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَكْرَمَنِي وَ مَنْ أَكْرَمَنِي فَقَدْ أَكْرَمَ اللَّهَ وَ مَنْ أَكْرَمَ اللَّهَ فَمَصِيرُهُ إِلَى الْجَنَّة .».[3] کسی که عالمیرا گرامیبدارد،پیغمبر(ص) را گرامیداشته است و اگر کسی پیغمبر (ص) را گرامی بدارد خدا را گرامیداشته است، و اگر کسی خدا را گرامی بدارد مسیر و راه او، بازگشت او به بهشت برین الهی است. نمونه این گونه تعبیرات در روایات ما فراوان است از آن جمله این روایتی که در آغاز سخن به آن اشاره کردم، که نبی اکرم (ص) فرمود: «مَثَلَ الْعُلَمَاءِ فِي الْأَرْضِ كَمَثَلِ النُّجُومِ فِي السَّمَاءِ يُهْتَدَى بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»[4] مثال عالمان در روی زمین مانند ستارگان در آسمان است که در تاریکیهای خشکیها و دریاها،انسان به وسیله نور آنها راه را پیدا میکند و هدایت میشود.
2. ایمان:
خدای متعال در سوره عصر بعد از سوگندی که یاد میکند،انسانها را در معرض ضرر و زیان میبیند؛ چه خسران نسبت به سرمایههای برونی یا درونی، چه مال و مقام و امثال ذلک، چه خسران نسبت به صحت و سلامت و ایمان و عقل، و ثواب و ... «إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[5]خاسرین کسانی هستند که خود و خانواده آنها فردای قیامت با دست خالی محشور میشوند و سرمایهها را از دست دادهاند و بعد قرآن استثنائات را مطرح میکند « الا الذین آمنوا» مگر کسانی که ایمان آورده باشند و مؤمن باشند. چون انسانهای مؤمن دارای ویژگیهای خاصی هستند،مانند احساس مسئولیت میکنند و در مسیر تکامل پیش میروند و متوکل به خدا هستند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون»[6] مؤمنین در مرحله اول که حالت خوف و خشیت نسبت به پروردگار دارند، براساس احساس مسئولیت است و احتمال این را میدهند که شاید ما به وظایف خود،آن گونه که شایسته است عمل نکردهایم. در مرحله دوم تکامل پیدا میکنند و در سایه دینداری زمانی که آیات الهی بر آنها تلاوت میشود،از نظر بعد معنوی روز به روز به سوی رشد و کمال و ترقی حرکت میکنند و در بخش سوم قرآن میفرماید آنها توکل به خدا میکنند.
3. عمل صالح:
در جای جای قرآن بر روی عمل صالح تکیه شده است به طوری که در یک جا عمل صالح را معیار محبت میداند و میفرماید اگر میبینید در جامعه انسانی محبوب قرار گرفته است و مردم به او علاقه و محبت نشان میدهند، این در راستای ایمان و عمل صالح اوست، «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[7]و در جای دیگر مسئله ایمان و عمل صالح و مسئله تسلیم بی چون و چرا در مقابل ذات کبریایی حق بودن را باعث فوز و رفتن به بهشت برین میداند، «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون»[8]
کسانی که ادعای ایمان میکنند سه دسته هستند:
دسته اول عدهای هستند که در این دنیا مدعی تسلیم در برابر خدا هستند ولی تا زمانی که با منافع آنها برخورد نکند شعار مؤمن و مسلمان بودن میدهند ولی اگر با منافع آنها برخورد کرد و پای آبروی آنها به میان آمد و لازم بود برای اسلام و انقلاب از آبرو مایه بگذارند، کنار میکشند.
دسته دوم کسانی هستند که ادعای تسلیم در مقابل خدا دارند وطبیعتاً خواستههایی هم دارند ولی افراد بر خلاف دسته اول تا میبینند این خواستهها در مقابل خواست خدا قرار میگیرد،میگویند خواست ما باید تحت الشعاع خواست الهی قرار بگیرد؛ لذاآنها حاضر نیستند در مقابل ذات کبریایی حق ادعای منیت و ادعای شخصیت کنند.
اما دسته سوم میگویند ما در مقابل اراده پروردگار عالم از خود ارادهای نداریم وآن چه خدا و پیامبر او بگوید تسلیم هستیم. دنیا برای آنها معیار نیست و بی ارزش است و دنیا را یک سرای زود گذر میدانند و چشم به آخرت اندوختهاند. «وَمَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْم َشْكُورا».[9] این دسته چشم به آخرت دوختهاند و برای رسیدن به آن جایگاه بلند و معنوی در حالی که ایمان به خدا دارند،، تلاش میکنندو مورد تشکر قرار میگیرند.
4. تقوا و پارسایی:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ».[10] کسانی که برخوردار از تقوا هستند قدرت تشخیص حق و باطل را پیدا میکنند یعنی راه را از چاه تشخیص میدهند. ویژگی دوم انسانهای باتقوا و پارسا این است که اگر هم گناهی انجام دادند، خداوند برای آنهادر دنیا پرده پوشی میکند و معنای دیگر این است که گفتهاند آثار روانی و اجتماعی گناه نسبت به آنها از بین میرود و خداوند فردای قیامت گناهان آنها را مورد عفو و بخشش قرار میدهد.
5. مجاهدت در راه خدا:
«وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ».[11] کسانی که در راه ما جهاد کنند ما راهها بهآنها نشان میدهیم و مسیر را برای آنها هموار میکنیم و خداوند با نیکوکاران است. یعنی کسانی که تنها به خود توجه نمیکنند که خوب زندگی کنند بلکه خیرات و برکات آنها برای جامعه نیز هست و شامل جامعه میشود.
از نظر فقهی آیت الله مشکینی در جایگاه رفیع و بلندی است و محضر شخصیتهایی مانند آیت الله العظمی بروجردی، مرحوم آیت الله محقق داماد، مرحوم حضرت امام (ره) را درک کرده است. آن زمانی که ایشان در کاشمر تبعید بود و رهبر فرزانه انقلاب به عنوان یکی از چهرههای مبارز به دیدن ایشان رفته بودند، یکی از بستگان مرحوم آیت الله مشکینی این جمله را بیان کرد که مقام معظم رهبری آن روز به آیت الله مشکینی این تعبیر را مطرح کرد که آقا شما چرا رساله نمینویسید؟ صلاحیت نوشتن رساله به عنوان یک مرجع تقلید برای شما فراهم است.
حتی بنده مطلع هستم که عدهای از دوستان و شاگردان رسالهای برای ایشان تنظیم کرده بودند ولی هر کار کردند نتوانستند ایشان را راضی کنند که زیربار مسئله مرجعیت برود. تعبیر ایشان این بود که مراجع و شخصیتهای علمی حضور دارند و نیاز نیست من در عرصه مرجعیت ورود پیدا کنم.از نظر بعد مبارزاتی حضرت آیت الله مشکینی، از زمانی که حضرت امام شروع به مبارزه کردند و وارد میدان مبارزه شدند، ایشان جزء شخصیتهای بزرگواری است که همیشه در کنار امام بودند و مرجعیت امام را امضا کردند.ایشان مدتها در زندان قم، زندانی شدند، دستگیر شدند، تبعید شدند و چندین ماه متواری بودند و یک بار به ماهان کرمان تبعید شدند؛ ولی شخصیتهایی که خدا را باور کردند و وظیفه شناس هستند، نه از دشمن میترسند و نه باکی به دل راه میدهند. قبل از پیروزی انقلاب در ماهان کرمان اقامه نماز جمعه میکردندولی دستگاه جبار طاغوت تحمل نمیکند و ایشان را به گلپایگان ایشان را تبعید میکند. این انسانمیتوانست در حوزه بماند و سخنی نگوید و به درس و بحث بپردازد چون از نظر علمیبه عنوان استاد درجه اول حوزه بودند و کتاب مکاسب را تدریس میکرد.درس تفسیر و اخلاق ایشان غوغا بود، آن روزهایی که قبل از ظهر ایشان درس اخلاق میگفت تا به این جملات میرسید که سید مرتضی کجاست، شیخ مفید کجاست، همین جملات را خیلی ساده بر زبان جاری میکرد ولی چون از عمق جان برمیخاست فضای مسجد اعظم را متحول میکرد و طلاب ما گریه میکردند و اشک میریختند و تا هفته دیگر منتظر میماندند تا این استاد و معلم اخلاق بر کرسی درس اخلاق بنشیند و دوباره موعظه و نصیحت کند.لذا مقام معظم رهبری در تعبیری بعد از رحلت ایشان میفرماید ریاست مجلس خبرگان برای این شخصیت اعتبار نبود بلکه ایشان اعتبار مجلس خبرگان بود.
یکی از شخصیتهایی که در این مجلس بود، میفرمود من شصت سال با این انسان بودمو به این باور رسیدم که این شخصیت از روزی که وارد حوزه علمیه قم شد، از نظر اخلاق، رفتار و فروتنی تا روزهای آخری که در میان ما بود، کوچک ترین تغییری درایشان ایجاد نشد.
به این سرمایهها حوزههای ما امروز نیاز دارند، طلاب ما بیش از هر چیز نیاز دارند در کنار درس خواندن، متخلق به اخلاق اسلامی شوند.لذا طلاب ما باید این شخصیتها را به عنوان اسوه و الگوی خود قرار دهند.علما و شخصیتهای تأثیرگذار ما در هر جا هستند باید مسئله وحدت و همدلی و ذکر و یاد خدا را در جامعه ما گسترش دهند. خدای ناخواسته نکند فضایی در حوزه و کشور ایجاد شود که بعد، از دست ما کاری ساخته نشود. مردم به روحانیت نگاه میکنند و باورهای اعتقادی خود را از ما میگیرند. هر حرکتی که ما انجام بدهیم تأثیرگذار در فکر و فرهنگ جامعه است. اگر روحانیت میخواهد الگو باشد و الگو بماند باید این ویژگیها را رعایت کند. رسول گرامی اسلام (ص) میفرماید حوارین حضرت عیسی (ع) از حضرت عیسی (ع) سؤال کردند ما همنشین چه کسانی شویم؟ عیسی ابن مریم (ع) فرمود: «َمَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ».[12] زمانی که به چهره او نگاه میکنید به یاد خدا بیفتید، هنگامیکه کنار او می نشینید از محضر او استفاده کنید و به رفتار او که نگاه میکنید شما را مشتاق آخرت کند. آیت الله مشکینی چنین شخصیتی بود؛ در هر جا حضور پیدا میکرد مورد احترام و تکریم بود و لذا مقام معظم رهبری با تکریم از ایشان یاد کردند. در یکی از جلسات خبرگان که بعد از ارتحال این فقیه وارسته در محضر رهبری تشکیل شده بود ایشان فرمود آیت الله مشکینی مصداق کلام امیرالمؤمنین است که میفرماید: « فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُع».[13] متقین اهل فضل هستند، منطق آنها درست است و زمان شناس هستند. گاهی از اوقات ایشان یک کفش پاره میپوشید و زمانی که به تهران برای دیدار رهبر رفته بودند به ایشان اصرار کردند که کفش خود را عوض کنند. ایشان فرموده بود همین برای من مناسب است و آن جا رهبری دستور داده بودند که کفش دیگری در اختیار ایشان قرار بگیرد.
زمانی که لازم است در جبهه حضور پیدا کند، حضور پیدا میکند، زمانی که لازم به نوشتن کتاب است وارد عرصه میشود. ایشان عرب زبان نیست ولی در عین حال که کتاب به زبان عربی مینویسد یک نثر ساده و زیبا دارد و متناسب با نیاز جامعه کتاب مینویسد. ایشان در اواخر شروع کرده بود به نوشتن تفسیر روان برای نسل جوان و ایشان میفرمود مطالب را باید به گونهای مطرح کرد که نسل جوان جامعه بداند و راه خود را بداند. اگر نسل جوان با معارف قرآن آشنا شد، مسئله دوستی و محبت نسبت به دیگران فراموش میشود و در دام دشمن قرار نمیگیرد، جوانی که پای تفسیر قرآن و کلمات نورانی اهل بیت (ع) نشست، این انسان سراغ بیگانه نمیگیرد.
ایشان آن چنان به مردم توجه داشتند که همیشه در خطبههای نماز جمعه به مسئولین سفارش میکردند که به مردم رسیدگی کنند.
از همه مهمتر تهجد و شب زنده داری ایشان است. کسانی که با ایشان همراه بودند میگفتند از فاصله خانه تا جامعه مدرسین که می آمدیم، ایشان در ماشین یا مشغول قرائت قرآن بودند و یا گاهی از اوقات، نماز نافلهای را قرائت میکردند و اگر از فاصله دورتری میخواستیم برویم مقید بود که قرآن در ماشین باشد. برادران عزیز پاسدار میگفتند در مسیر قم ـ تهران، ایشان فرمود ماشین را نگه دارید. از ماشین پیاده شد و کنار جاده به سجده رفت و دوباره برگشت. از ایشان سؤال کردیم که چه اتفاقی افتاده است؟ فرمود این جا قرآن خوانده شد و سجده واجب قرآن بود، لذا من از ماشین پیاده شدم و سجده واجب قرآن را به جا آوردم و برگشتم.
حوزه ما باید چنین شخصیت هایی را دل خود رشد دهد که هم برای حوزویان و هم برای دیگران الگو باشد.
ذکر مصیبت
آن روزی که حضرت آیت الله مشکینی تشییع شدند، جمعیتی انبوه آمده بودند ولی روز عاشورا در کربلا چه خبر بود؟ مگر حسین (ع) فرزند فاطمه (س) نبود؟ مگر حسین (ع) عالم نبود؟ مگر حسین (ع) خود را معرفی نکرد؟ امام سجاد (ع)میگوید شب عاشورا دیدم پدرم میگوید:
یا دهر اف لک من خلیلی کم لک بالاشراق والاصیلی.
امام سجاد (ع)میگوید من یقین کردم که پدرم فردا به شهادت میرسد، بعض خود را نگه داشتم که زینب (س) متوجه نشود ولی یک مرتبه زینب (س) آمد و گفت بأبی انت و امی... . زینب (س) غش میکند. حسین (ع) آب به صورت زینب (ع)میریزد، روز عاشورا زینب (ع) بالای تل زینبیه آمد، دید دور حسین (ع) را محاصره کردند یکی تیر میزند، یکی شمشیر به دست دارد. زینب (س) صدا زد عقب بروید تا برادرم را ببینم، زمانی که حسین (ع) صدای زینب (س) را شنید خطاب کرد: ارجعی الی الفساق. خواهرم نمیخواهم در میان نامحرمان باشی، به خیمه گاه برگرد. یک مرتبه صدای هلهله لشکر کوفیان بلند شد، زینب (س) نگاه کرد دید سر برادر بر بالای نیزه.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. منية المريد، ص104؛ بحار الأنوار، ج2، ص25.
[2]. «المجادلة»: 11.
[3]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص38.
[4]. منیة المرید، ص 104.
[5]. «الزمر: 15»؛ «الشوری»: 45.
[6]. «الأنفال»: 2.
[7]. «المریم»: 96.
[8]. «هود»: 23.
[9]. «الأسرا»: 19.
[10]. «الأنفال»: 29.
[11]. «العنکبوت»: 69.
[12]. کافی، ج1، ص39.
[13]. الأمالي( للصدوق)، ص570.