حضرت آیت الله حسینی بوشهری«دامت برکاته» استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در ابتدای درس اخلاق و تفسیر خود با بیان نکات اخلاقی فرمودند: قال رسول الله (ص): «مَا مِنْ يَوْمٍ يَمْضِي عَنَّا إِلَّا وَ يَضْحَكُ أَرْبَعٌ عَلَى أَرْبَعٍ» قِيلَ: وَ مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «يَضْحَكُ الْأَجَلُ عَلَى الْأَمَلِ وَ الْقَضَاءُ عَلَى الْقَدَرِ وَ التَّقْدِيرُ عَلَى التَّدْبِيرِ وَ الْقَسْمُ عَلَى الْحِرْصِ»[1].
رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که هیچ روزی بر ما نمیگذرد مگر این که چهار چیز بر چهار چیز دیگر میخندند، سؤال شد که یا رسول الله (ص) آن ها کدامند، آن حضرت (ص) فرمود که مرگ به آرزو میخندد، قضا به قَدَر و تقدیر به تدبیر و روزیِ قسمت شده بر شخص حریص میخندد.
طبق روایت مذکور، چهار چیز بر چهار چیز میخندند؛
اول، خنده مرگ بر آرزو
انسان یک مرگ قطعی در پیش دارد که روزی سراغ او خواهد آمد و راه فراری از آن نیست. انسان در طول زندگی خود یک سلسله آرزوهایی دارد که گاهی برای آن آرزوها کلی برنامه ریزی میکند، لکن از این غافل است که ممکن است که هر آیینه مرگ سراغش بیاید و به آروزهایش دست نیابد. رسول اکرم (ص) در روایت مذکور، فرموده است که وقتی مرگ به آرزوهای انسان نگاه میکند، خندهاش میگیرد و به تعبیری، میگوید که این انسان که از چند لحظه بعدش خبر ندارد چرا برای آرزوهای خود برنامهریزی کرده است؟ دلیل خنده مرگ این است که انسانی که زنده ماندنش به دست خودش و در اختیارش نیست چرا برای آیندهای که نمیداند، زنده خواهد بود یا نه، برنامه میریزد و خود را درگیر آرزوهای طولانی میکند؟ پس مرگ بر این آرزوها میخندد. البته باید توجه شود که منظور این روایت و امثال آن، این نیست که انسان هیچ برنامهای برای آینده خود نداشته باشد. در روایت آمده است: «اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا»[2]، یعنی انسان باید در زندگی دنیوی خود طوری زندگی کند که گویا برای همیشه میخواهد زندگی کند و این گونه نباشد که برای آینده خود برنامهریزی نداشته باشد. امام علی (ع) فرموده است: «الْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِينَ عَرَفُوا مَا أَمَامَهُم»[3]؛ مومنان، کسانی هستند که آنچه پیش رویشان هست را میشناسند، یعنی آیندهنگرند.
پس بین روایت مورد بحث (روایت حضرت رسول اکرم (ص)) و برنامهریزی انسان برای آیندهاش منافاتی نیست، یعنی خندیدن مرگ بر آروزها و آمال به این معنا نیست که انسان نباید برای آیندهاش برنامه داشته باشد، بلکه منظور از خنده مرگ به آروزها که در این روایت به آن اشاره شده است، این است که انسان نباید نسبت به مرگش بیتفاوت باشد و سرگرم شدن به آمال و آرزوها نباید او را از یاد مرگ غافل کند و لذا اگر انسان برای آینده خود برنامهریزی میکند، نگاه او نگاهِ خداباورانه باشد و به جنبههای آخرتی نیز توجه داشته باشد، پس انسان باید هر برنامهریزی که دارد در جهت رسیدن به آخرت باشد تا اگر مرگ او را مهلت نداد، به خاطر نیّت خیری که داشته است، پاداش به او تعلق بگیرد.
دوم، خنده قضا بر قدرتِ آدمی
قضای الهی به قدرت و توانمندیهای انسان میخندد چون وقتی قضای الهی آمد، قدرت و توانمندیهای انسان جایگاهی ندارد و امکانات و قدرت انسان هر مقدار هم که زیاد باشد، نمیتواند در مقابل قضای الهی بایستد.
سوم، خنده تقدیر بر تدبیر
برنامهریزی و تدبیر انسان نمیتواند، مقدّراتی که خداوند برای او رَقَم میزند را تغییر دهد لذا تقدیر الهی به تدبیر انسان میخندد زیرا انسان با دوراندیشی که دارد یک سری امور را تدبیر میکند، لکن خداوند متعال چیز دیگری را برای او مقدر میکند لذا تقدیر به تدبیرِ انسان میخندد. جملهای مشهور شده که اگر چه سند قابل اعتنایی برای آن در بین احادیث یافت نشد، اما میتواند مضمون صحیحی داشته باشد و آن، این است: «یابن آدم تقدیری یضحک من تدبیرک»؛ یعنی ای فرزند آدم تقدیر من به تدبیر تو میخندد و این، کنایه از غلبه خواست الهی بر خواست بنده است.
نقل شده است که در دوران دفاع مقدس، شخصی در کرج زندگی میکرد، با خود گفت که بهترین کار این است که برویم و کنار کوهی از کوههای اطراف کرج ساکن شویم که از بمباران و حمله هوایی در امان باشیم، گفتهاند که بعد از اینکه ایشان کوچ کرد، هواپیمایی که برای بمباران کرج آمده بود، یکی از موشکهای خود را در همان منطقه که آن بنده خدا اقامت کرده بود، انداخت و او از دنیا رفت.
چهارم، خنده قَسم بر حرص
روزیِ انسان به دست خداوند متعال است و خداوند متعال برای هر کسی، رزق و روزیِ مشخصی را تعیین کرده است و انسان، هرچه قدر هم که حریص باشد، به بیش از روزیای که برای او مشخص شده است، دست نخواهد یافت. در روایات زیادی وارد شده است که آن روزیای که برای انسان مقدر شده است به او میرسد و نیازی نیست که برای بیشتر از آن حرص بخورد.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا