تذکر اخلاقی: اسباب نابودی و هلاکت انسان 97/12/08

 

روایت اول: قال مولینا الإمام المجتبی (ع): «هَلَاكُ‏ النَّاسِ‏ فِي‏ ثَلَاثٍ‏ الْكِبْرِ وَ الْحِرْصِ‏ وَ الْحَسَدِ فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيل‏»[1].

آشنایی با دستورات اخلاقی دین و معارف اهل بیت (ع) لازم است چون آشنایی و آگاهی مقدمه عمل است، بسیاری از افرادی که در میدان عمل نیستند به این خاطر است که با وظیفه خود آشنا نیستند؛ هرچند که خیلی از افراد نیز با وظیفه‏شان آشنایند ولی اهل عمل نیستند لذا در فردای قیامت دو خطاب می‏شود، یک خطاب متوجه کسانی است که از روی جهل و نادانی مرتکب گناه شده‏اند که به آنها گفته می‏شود «هلّا تعلّمتَ»؛ چرا یاد نگرفتید، بنابراین، خودِ در جهل ماندن یک گناه است که در پرتو این گناه، گناهان بیشتری از انسان سر می‏زند، یک خطاب نیز متوجه کسانی است که آگاهی داشته‏اند ولی عمل نکرده‏اند که به آنها گفته می‏شود «هلّا عملتَ»؛ چرا عمل نکردی لذا ذکر روایات اهل بیت (ع) برای این است که درجه معرفت و آگاهی ما نسبت به دستورات اخلاقی دین و معارف اهل بیت (ع) بیشتر شود.

امام حسن مجتبی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که سه چیز باعث هلاکت و نابودی انسان می‏شود که عبارت از تکبر، حرص و حسد می‏باشند.

اولین چیزی که باعث نابودی و هلاکت انسان می‏شود تکبر است. تکبر ریشه بسیاری از مفاسد است، کسانی که خود را برتر از دیگران می‏بینند و برای دیگران ارزشی قائل نیستند، خودخواه، خودمحور، خودشیفته و لجوج هستند. اما مجتبی (ع) فرموده است که کبر باعث نابودی دین انسان می‏شود و دین از زندگی انسان‏های متکبر رخت برمی‏بندد زیرا یکی از علامت‏های عبودیت این است که انسان تکبر نورزد و الا صرف رکوع و سجده ظاهری دردی را دوا نمی‏کند و همین تکبر بود که باعث شد که ابلیس مورد لعن الهی قرار بگیرد «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ»[2].

دومین خصلتی که باعث نابودی انسان می‏شود حرص و طمع است. بعضی از افراد طمّاع و حریصند و به حق خود قانع نیستند و اگر از چیزی منع شوند حریص بر انجام آن می‏شوند و می‏گویند حتماً یک چیزی هست که از آن منع شده‏ایم لذا در صدد انجام آن برمی‏آیند لذا امام مجتبی (ع) فرموده است که حرص باعث شد که حضرت آدم (ع) از بهشت اخراج شود. انسان‏هایی که به حق خود قانع نیستند گاهی به جاهای مختلف سرک می‏کشند و این باعث می‏شود که همان جایگاهی را که دارند نیز از دست بدهند.

سومین چیزی که باعث هلاکت انسان می‏شود حسد است. در روایت آمده است: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ‏، كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب»[3]؛ حسد ایمان را از بین می‏برد همان‏گونه که آتش هیزم را از بین می‏برد. امام مجتبی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که حسد سررشته بدی‏ها و سرسلسه بدی‏هاست و قابیل به خاطر حسدی که نسبت به هابیل داشت او را کشت. گفته‏اند که حسد دارای ده جزء است که نُه جزء آن در بین اهل علم است و آنها در یک جزء باقیمانده نیز شریکند.

نکته: حسد با غبطه تفاوت دارد و فرقشان این است که در حسد، شخص دوست دارد که هر آنچه شخص مقابل درد از او گرفته شود و در مقابل خودش آنها را داشته باشد ولی در غبطه، شخص دوست دارد که هر آنچه دیگری دارد او نیز داشته باشد بدون اینکه دوست داشته باشد که داشته‏های شخص مقابل از بین برود لذا غبطه، حَسن ولی حسد، قبیح است.

روایت دوم: عن مولینا الإمام الکاظم (ع): «مَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا ذَهَبَ‏ خَوْفُ‏ الْآخِرَةِ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ وَ مَا أُوتِيَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ لِلدُّنْيَا حُبّاً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْداً وَ ازْدَادَ اللَّهُ عَلَيْهِ غَضَبا»[4].

امام کاظم (ع) در روایت مذکور، فرموده است که هر کس دوستدار و محب دنیا باشد، ترس از آخرت از قلبش خواهد رفت و به بنده‏ای دانشى ندهند كه به دنيادوستى خود بيفزايد مگر آنكه دوريش از خدا فزون‏تر و خشم خدا بر او بيشتر شود.

منظور از دوری از دنیا این نیست که انسان مطلقا دنیا را ترک و گوشه عزلت را انتخاب کند، بلکه منظور این است که انسان خودباخته دنیا و شیفته آن نشود و الا دنیا مزرعه آخرت و دار اولیاء الله است لذا اگر انسان از دنیا به عنوان یک ظرفیت زمانی و مکانی برای آباد کردن آخرت خود استفاده کند نه تنها مذموم نیست، بلکه خیلی هم پسندیده است. اولیاء الهی و بهترین انسان‏ها در همین دنیا زیسته‏اند و از مواهب دنیا نیز بهره‏مند شده‏اند، لکن زرق و برق دنیا آنها را شیفته خود نکرده است. نوشته‏اند که یکی از صوفیان نزد عالمی از علمای کاشان رفت، دید که داخل منزل آن عالم فرش پهن شده است و ظاهراً امکانات منزل ایشان را کامل دید لذا اعتراض کرد و گفت که از شما بعید است که به دنیا توجه کنید، آن عالم فرمود که الآن پاسخ تو را نمی‏دهم و در یک فرصت دیگر پاسخ تو را خواهم داد، آن درویش از منزل ایشان خارج شد و بعد از اینکه مقداری از شهر کاشان دور شد، متوجه شد که کشکولش را جا گذاشته است لذا به کاشان و منزل آن عالم برگشت، آن عالم به او فرمود که اکنون پاسخ تو را می‏دهم و آن، این است که درست که امکاناتی در منزل من وجود دارد، لکن من دلبسته آنها نیستم ولی تو نتوانستی از یک کشکول دل بکنی لذا علاقه تو به آن باعث شد که برگردی تا آن را با خود ببری. بنابراین، دنیا به خودی خودش مشکلی ندارد، بلکه آنچه مذموم اس دلبستگی و شیفتگی دنیاست.

ادامه تفسیر آیه72: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»[5]؛ و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فردى را به قتل رسانديد، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختيد و خداوند آنچه را مخفى مى‌داشتيد، آشكار مى‌سازد.

منظور از تعبیر «والله مخرجٌ ما کنتم تکتمون» این است که خداوند متعال آنچه را شما مخفی می‏داشتید، آشکار می‏سازد.

تعبیر مذکور، بیان‏گر سنت و قاعده الهی است و آن، اینکه گویا آشکار کردن ظلم فاحش و رسوا کردن و مشابه آن یک قانون الهی است. یعنی همان خدایی که ستار العیوب است، برای حفظ انسان‏ها و حمایت جان آنها و تنگ کردن حلقه قتل قاعده‏ای را بیان می‏کند و آن، آشکارکردن جنایتی است که قاتل انجام داده است.

تفسیر آیه73: «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَ يُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[6]؛ سپس گفتيم که قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد! (تا زنده شود و قاتل را معرفى كند.) خداوند اين‏گونه مردگان را زنده مى‌كند و آيات خود را به شما نشان مى‌دهد؛ شايد انديشه كنيد!

در آیات قبل، ماجرای قتلی در قوم بنی‏اسرائیل مطرح شد و قاتل از معرفی خود امتناع ورزید و آنهایی که قاتل را می‏شناختند نیز از معرفی قاتل امتناع کردند لذا برای اینکه داستان روشن شود نزد حضرت موسی (ع) رفتند آن حضرت (ع) به امر خداوند متعال به ذبح گاو مشخصی و با رنگ معیّنی دستور داد. خداوند متعال در آیه مذکور [آیه73] به علت ذبح گاو اشاره کرده است و فرموده است که قسمتی از گاو را بردارید و به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل را معرفی کند.

بنای کتاب خداوند [قرآن] بر بیان همه جزئیات نیست لذا در آیه شریفه مورد بحث به خصوصیات آن قسمتی از گاو مذبوح که به بدن مقتول زده شده، اشاره نشده است و در روایات به آن اشاره شده است که در بعضی روایات آمده است که منظور، دم گاو بوده است، در بعضی از روایات دیگر آمده است که منظور، سُم گاو بوده است و در بعضی از روایات نیز آمده است که منظور، ران گاو و... بوده است. کما اینکه کلیات بسیاری از احکام، مثل نماز در قرآن آمده است، ولی جزئیات آن در قرآن نیامده است و تفسیر و جزئیات نماز در روایات آمده است و شاید دلیل عدم بیان جزئیات این باشد که گاهی مصلحت در ابهام‏گویی است تا نگاه خواننده و شنونده بیشتر جلب شود. در بعضی از روایات آمده است «وَ أَبْهِمُوا مَا أَبْهَمَ‏ اللَّه»[7]؛ آنچه را خداوند متعال مبهم گذاشته است، مبهم بگذارید. امیرالمؤمنین امام علی (ع) فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَدَّ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ فَرَضَ فَرَائِضَ فَلَا تَنْقُصُوهَا وَ سَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ لَمْ يَسْكُتْ عَنْهَا نِسْيَاناً لَهَا فَلَا تُكَلَّفُوهَا رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لَكُمْ فَاقْبَلُوهَا»[8]؛ خداوند متعال حد و حدوی را مشخص کرده است، پس از آنها تجاوز نکنید و واجباتی را واجب کرده اس، پس آنها را کم نگذارید و از بعضی از چیزها سکوت کرده است و این سکوت از روی نسیان و فراموشی نبوده است، پس خود را به زحمت نیندازید، این سکوت، رحمتی از جانب خداوند بر شماست، پس آن را بپذیرید [و پرس و جو نکنید].

امر به ذبح گاو شاید به این جهت بوده است که صرف قربانی کردن پسنیده است و قربانی کردن در خیلی از موارد راهگشا است. بزرگان نیز توصیه کرده‏اند که برای حوادث و مسائل مهم، خون بریزید و قربانی کنید. در روایات نیز وارد شده است که یکی از اعمال پسندیده قربانی کردن است، امام صادق (ع) فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِرَاقَةَ الدِّمَاءِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِغَاثَةَ اللَّهْفَانِ»[9]؛ خداوند متعال ریختن خون و طعام دادن به مستمند و دادرسی از بیچارگان را دوست دارد.

و شاید به این جهت بوده است که چون گاو محبوب بنی‏اسرائیل بود و از آنجا که خداوند فرموده است که از آنچه که دوست دارید، انفاق کنید [«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...»[10]] و چون بنی‏اسرائیل در سرزمین مصر زندگی می‏کردند و مصریان آن روز به گاو علاقه زیادی داشتند [به خصوص بعد از داستان گوساله سامری] لذا خداوند امر به ذبح گاو کرد. جهت دیگری که به ذهن می‏آید این است از گاو تقدّس زدایی شود چون که بنی‏اسرائیل گاو را عنصری مقدس می‏دانستند و خداوند متعال برای اینکه از گاو تقدّس زدایی کند، به ذبح گاو امر کرد.

بنابراین، امر به ذبح گاو یا به خاطر پسندیده بودن قربانی، یا به خاطر محبوبیت گاو نزد بنی‏اسرائیل [که اشاره به این دارد که اگر خواستید انفاق کنید باید از آنچه نزد شما محبوب است، انفاق کنید] و یا به خاطر تقدّس زدایی از گاو بودن است.

«الحمد لله رب العالمین»



[1]. علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بيروت)،ج‏75، ص111.  

[2]. «الحجر»:34و35.  

[3]. کلینی، الكافي (ط - دار الحديث)، ج‏3، ص746.

[4]. تحف العقول، ص399.

[5]. «البقرة»:72.

[6]. همان:73.

[7]. شیخ طوسی، تهذيب الأحكام، ج‏7،ص273.

[8]. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص75.

[9]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج24، کتاب الأطعمة و الأشربة، ابواب آداب المائدة، باب26، ص290، ح12.

[10]. «آل عمران»:92.

Please publish modules in offcanvas position.