درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های ثبوت نجاست                   تاریخ: 20 اسفند 1391

موضوع جزئی: شهادت اجمالی    مصادف با: 27 ربیع الثانی1434 سال: چهارم                                                                                  جلسه:70

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسئله 221: «الشهادة بالإِجمال كافية أيضاً، كما إذا قالا: أحد هذين نجس، فيجب الاجتناب عنهما و أمّا لو شهد أحدهما بالإِجمال و الآخر بالتعيين، كما إذا قال أحدهما: أحد هذين نجس، و قال الآخر: هذا معيّناً نجس، ففي المسألة وجوه: وجوب الاجتناب عنهما، و وجوبه عن المعيّن فقط، و عدم الوجوب أصلا»[1]؛ مرحوم سید در این مسئله، فرعی را عنوان کرده و می‏گوید: همان گونه که شهادت بالتفصیل، نجاست شیء را ثابت می‏کرد، شهادت بالاجمال هم برای اثبات نجاست شیء، کافی است- ما سابقاً بحثی داشتیم تحت عنوان: العلم الاجمالی کالعلم التفصیلی، اکنون بحث در این است که شهادت اجمالی هم مانند شهادت تفصیلی است- کما اینکه اگر دو شاهد بگویند: یکی از این دو ظرف (علی نحو الاجمال) نجس است، در این صورت باید از هر دو ظرف اجتناب شود. اما اگر یکی از دو شاهد شهادت اجمالی داد؛ یعنی گفت یکی از این دو ظرف نجس است اما شاهد دیگر به نحو تعیین شهادت داد؛ مثلاً گفت ظرف سمت راست نجس است، در این صورت مسئله چند وجه دارد: وجه اول: واجب است از هر دو ظرف اجتناب شود، وجه دوم: واجب است از ظرفی که شهادت بر نجاست آن به نحو معین داده شده، اجتناب شود، وجه سوم: اجتناب از هیچ کدام از دو ظرف لازم نیست.

جایی که بیّنه شهادت بالاجمال می‏دهد ترتیب اثر داده می‏شود، البته در جایی که واقعه مورد شهادت یکی باشد مثل اینکه بیّنه به وقوع قطره بولی در یکی از دو ظرف، شهادت دهد اما مشخص نمی‏کنند که بول در کدام یک از دو ظرف واقع شده، در این صورت همان گونه که در فرض علم اجمالی به نجاست یکی از دو ظرف به آن ترتیب اثر می‏دادیم، در اینجا هم که بیّنه بر نجاست یکی از دو ظرف قائم شده (علی نحو الاجمال لا علی نحو التفصیل و التعیین)، شهادت بالاجمال هم همان حکم علم اجمالی را دارد، بنابراین در این فرض باید از هر دو ظرف اجتناب کنیم، کما اینکه اگر واقعه مورد شهادت متعدد باشد اشکالی در وجوب اجتناب از هر دو ظرف نیست؛ مثل اینکه یکی از شاهدین به وقوع قطره خونی و شاهد دیگر به وقوع قطره بولی در یکی از دو ظرف شهادت دهد. وجه اجتناب هم این است که نجاست احدهما (یکی از دو ظرف) ولو با بیّنه ثابت نشده، یعنی هرچند هر دو بیّنه شهادت به وقوع قطره خون یا وقوع قطره بول در یکی از دو ظرف نداده‏اند اما شهادت با عدل واحد در اینجا ثابت شده است؛ زیرا شهادت عدل واحد همان گونه که در احکام پذیرفته شده در موضوعات هم قابل پذیرش است، بلکه حتی می‏توان گفت در اینجا نجاست جامع (اعم از بول یا دم) با بیّنه ثابت شده که در این صورت نیازی به تمسک به خبر عدل واحد هم نخواهد بود، چون بالاخره بیّنه به وقوع نجاست در یکی از دو ظرف شهادت داده‏‏اند و خصوصیت دمیت یا بولیت دخالتی در اصل نجاست ندارد لذا فقط اصل نجاست ثابت می‏شود و بولیت یا دمیت ثابت نمی‏شود.

تنها اشکال در جایی است که بیّنه از حیث اجمال و تعیین با هم اختلاف داشته باشند، یعنی یکی از دو شاهد علی نحو الاجمال به نجاست یکی از دو ظرف شهادت بدهد و شاهد دیگر علی نحو التعیین به نجاست یک ظرف مشخص، شهادت دهد؛ مثلاً یکی از دو شاهد بگوید: قطره خونی در یکی از این دو ظرف افتاد (شهادت علی نحو الاجمال) و دیگری بگوید: قطره خونی در ظرف سمت راست افتاد (شهادت علی نحو التعیین)، در اینجا مرحوم سید می‏فرماید: مسئله چند وجه دارد: اول: وجوب اجتناب از هر دو ظرف، دوم: وجوب اجتناب از ظرفی که شهادت به نجاست آن علی نحو التعیین داده شده، سوم: عدم وجوب اجتناب از هر دو ظرف. مرحوم سید در این جا سه وجه ذکر کرده و نظر خود را بیان نکرده است، عدم اختیار هیچ کدام از این وجوه توسط مرحوم سید، شاید به این خاطر بوده که وجه هر یک از این سه وجه بخصوصه تمام نبوده است.

دلیل وجه اول: (وجوب اجتناب از هر دو ظرف)

یکی از بیّنه به نجاست جامع بین دو ظرف، شهادت داده، یعنی نحوه شهادت او «علی نحو الاجمال» این گونه است که می‏گوید یکی از این دو ظرف نجس است و این شهادت شامل هر دو ظرف می‏شود، شاهد دیگر هم به نجاست جامع بین دو ظرف شهادت می‏دهد اما فرد آن را هم مشخص می‏کند؛ به تعبیر روشن‏تر، شاهد دوم در بخشی از شهادت خود که شهادت به نجاست جامع باشد، همراه شاهد اول است ولی در بخش دوم شهادت خود، از شاهد اول جدا می‏شود و به چیزی علاوه به شهادت شاهد اول، شهادت می‏دهد و آن این است که شاهد دوم، ظرفی را که نجس شده معین و مشخص می‏کند در حالی که شاهد اول علی نحو الاجمال به نجاست یکی از دو ظرف، شهادت داده، پس شهادت شاهد دوم با شهادت شاهد اول در اصل نجاست، تفاوتی ندارد، لکن شهادت شاهد دوم علی نحو التعیین و مکمل شهادت شاهد اول است لذا در هر دو صورت (شهادت علی نحو الاجمال و التعیین) باید از هر دو ظرف اجتناب شود. به تعبیر روشن‏تر همان گونه که اگر هر دو شاهد، به نجاست جامع (نجاست یکی از دو ظرف)، شهادت می‏دادند و شهادت هر دو علی نحو الاجمال بود، واجب بود از هر دو ظرف اجتناب شود در صورتی هم که یکی از دو شاهد علی نحو الاجمال شهادت بدهد و دیگری علی نحو التعیین، اجتناب از هر دو ظرف واجب است. مستدل برای استدلالش بر وجوب اجتناب از هر دو ظرف می‏گوید همان گونه که در صورت شهادت هر دو شاهد علی نحو الاجمال، اجتناب از هر دو ظرف واجب است در صورتی هم که یکی از دو شاهد علی نحو الاجمال و دیگری علی نحو التعیین شهادت بر نجاست بدهد، اجتناب از هر دو ظرف لازم است.

اشکال به دلیل وجه اول:

عده‏ای گفته‏اند شهادت به فرد خاص و مشخص، به دو شهادت منحل نمی‏شود تا در نتیجه گفته شود شهادت دوم به دو شهادت منحل می‏شود که یکی شهادت به جامع و دیگری شهادت به خصوص فرد معین باشد، بلکه در جایی که فرد می‏گوید ظرف سمت راست علی نحو التعیین، نجس است در این صورت شهادت جامع در کار نخواهد بود، بلکه این شهادت بالخصوص است که به نجاست ظرف معین شهادت داده شده است. در نتیجه شهادت به دو چیز تعلق پیدا نکرده تا گفته شود این شاهد با شاهد اول مشترک است، در نتیجه این دو شهادت با هم تعارض و تباین دارد. بنابراین شهادت دوم، شهادت به امر خاص و شهادت اول، شهادت به امر کلی است لذا هیچ کدام از این دو شهادت ثابت نمی‏شود چون این دو خبر نسبت به دو امر متغایر است و شهادتین به امر واحد تعلق نگرفته است. بنابراین نجاست در هیچ کدام از این دو ثابت نمی‏شود.     

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص75 و 76.

 

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های ثبوت نجاست      تاریخ: 14 اسفند 1391

موضوع جزئی: حکم علم اجمالی    مصادف با: 21 ربیع الثانی1434

سال: چهارم                                                                                                                جلسه:69

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسئله 220: «إذا شهدا بالنجاسة و اختلف مستندهما‌ كفى في ثبوتها و إن لم تثبت الخصوصية كما إذا قال أحدهما إن هذا الشي‌ء لاقى البول و قال الآخر إنه لاقى الدم لكن لا تثبت النجاسة البوليّة و لا الدميّة، بل القدر المشترك بينهما، لكن هذا إذا لم ينف كلّ منهما قول الآخر، بأن اتفقا على أصل النجاسة، و أمّا إذا نفاه، كما إذا قال أحدهما: إنّه لاقى البول، و قال الآخر: لا بل لاقى الدم، ففي الحكم بالنجاسة إشكال»[1]‌؛ مرحوم سید می‏فرماید: اگر بیّنه به نجاست چیزی شهادت داد، اما مستند این دو شاهد، مختلف بود همین مقدار در ثبوت نجاست کفایت می‏کند هرچند خصوصیت نجاست، به اثبات نمی‏رسد مثل اینکه یکی از بیّنه بگوید این شیء (لباس) با بول ملاقات کرده و دیگری بگوید با خون ملاقات کرده است، در اینجا به نجاست آن شیء حکم می‏شود اما با این شهادت، خصوص نجاست بولیت یا دمیت ثابت نمی‏شود؛ به عبارت دیگر اگر یکی از بیّنه گفت این شیء با بول ملاقات کرده و دیگری بگوید همین شیء با خون ملاقات کرده، در این صورت چون مستند بیّنه فرق می‏کند، خصوص بولیت یا دمیت ثابت نمی‏شود اما اصل نجاست ثابت می‏شود ولی نمی‏توان به طور جزم و یقین گفت که این شیء با بول یا خون ملاقات کرده است و چون خصوص نجاست بول یا خون ثابت نمی‏شود لذا شستن ملاقی با بول که حکم خاصی دارد و باید دو بار شسته شود از این مسئله استفاده نمی‏شود، اما اصل نجاست که مشترک بین خون و بول است ثابت می‏شود.

توضیح مسئله: اگر دو نفر بر نجاست چیزی شهادت دهند و هر دو نفر هم بگویند این شیء با بول ملاقات کرده است در این صورت هم نجاست آن و هم خصوصیت بولیت ثابت می‏شود و حکم شستن ملاقی با بول بر آن بار می‏شود.

فرض دیگر این است که دو نفر بر نجاست چیزی شهادت می‏دهند لکن مستند آن دو فرق می‏کند به این صورت که یکی منشأ نجاست را ملاقات با بول و دیگری منشأ نجاست را خون می‏داند، در این صورت نجاست شیء مورد نظر ثابت ولی خصوصیت بولیت یا دمیت ثابت نمی‏شود.

مرحوم سید در ادامه می‏فرماید: اینکه گفتیم در صورتی که مستند بیّنه متفاوت باشد فقط اصل نجاست ثابت می‏شود نه خصوصیت بولیت یا دمیت، در جایی است که هر کدام از بیّنه، قول بیّنه دیگر را نفی نکند به این معنی که هر دو بر نجاست شیء مورد نظر اتفاق داشته باشند، اما اگر یکی از بیّنه، قول بیّنه دیگر را نفی کند و بگوید این شیء با بول ملاقات کرده و دیگری در مقام نفی قول او برآمد و گفت این شیء با بول ملاقات نکرده بلکه با خون ملاقات کرده است، در این صورت حکم به نجاست شیء مورد نظر اشکال دارد.

سه فرض برای این مسئله متصور است:

فرض اول: مستندِ هر دو بیّنه بر نجاست شیء مورد نظر یکی است، در این صورت علاوه بر نجاست، خصوصیت نجاست هم (بولیت یا دمیت) ثابت می‏شود.

فرض دوم: بیّنه در مستندِ نجاستِ شیء مورد نظر، اختلاف دارند لکن در اصل نجاستِ آن شیء اتفاق دارند و قول یکدیگر را هم نفی نمی‏کنند، در این صورت فقط نجاست، ثابت می‏شود ولی خصوصیت نجاست (بولیت یا دمیت) ثابت نمی‏شود.

فرض سوم: بیّنه در مستندِ نجاستِ شیء مورد نظر، اختلاف دارند لکن در اصل نجاستِ آن شیء اتفاق دارند ولی قول یکدیگر را نفی می‏کنند، در این صورت مرحوم سید می‏فرماید: اصل نجاست شیء مورد نظر محل اشکال است و معلوم نیست اصل نجاست آن نیز ثابت شود.

مسئله‏ای که عرض شد مربوط به جایی است که مستندِ دو شاهد، متفاوت و مختلف باشد چون در جایی که مستند هر دو یکی باشد جای بحث نیست، زیرا در این صورت، هم نجاست و هم خصوصیت نجاست ثابت می‏شود.

سؤال: آیا در این فرض که مستند دو شاهد متفاوت است نجاست ثابت می‏شود یا نه؟

پاسخ: مرحوم سید قائل به تفصیل شده و می‏فرماید: این مسئله دو صورت دارد:

صورت اول: اگر دو شاهد قول یکدیگر را نفی نکنند اصل نجاست ثابت می‏شود، ولی خصوصیت نجاست ثابت نمی‏شود.

صورت دوم: اگر دو شاهد قول یکدیگر را نفی کنند نه اصل نجاست و نه خصوصیت آن ثابت می‏شود.

علت اینکه مرحوم سید قائل به تفصیل شده، تعارض شهادتین است و لذا جایی که شهادتین تعارض می‏کنند حکم به سقوط آن دو شهادت کرده و مبنای ایشان این است که اگر دلالت مطابقی وجود نداشت جایی برای دلالت التزامی باقی نمی‏ماند؛ به عبارت دیگر ممکن است کسی بگوید قبول داریم که یکی از شاهدین می‏گوید این شیء با بول ملاقات کرده و شاهد دیگر می‏گوید با خون ملاقات کرده و دلالت مطابقی نجاست به خصوص بول یا دم، در تعارض شهادتین ساقط می‏شود، اما دلالت التزامی وجود دارد؛ چون در هر حال شیء مورد نظر یا به وسیله خون نجس شده یا بول، لذا اصل نجاست ثابت است.

«مرحوم آخوند» از کسانی است که معتقدند ولو دلالت مطابقی از اعتبار ساقط می‏شود اما مدلول التزامی که اصل نجاست باشد به قوت خودش باقی است ولی «مرحوم سید» معتقد است وقتی مدلول مطابقی از اعتبار ساقط شد، جایی برای مدلول التزامی باقی نمی‏ماند تا قائل به ثبوت اصل نجاست شویم؛ لذا ایشان فرمود: «ففي الحكم بالنجاسة إشكال». به خلاف صورت اول که اصل نجاست ثابت می‏شود؛ چون تعارض شهادتین در کار نیست و هر دو شهادت در مقام اثبات نجاست است و در جایی که هر دو خبر در مقام اثبات چیزی باشند، بین آنها تعارضی وجود ندارد.

در مقابل کلام مرحوم سید دو قول دیگر وجود دارد:

قول اول:

اصل نجاست مطلقا ثابت است کما اینکه ما هم به همین قول معتقدیم و می‏گوییم مدلول التزامی حدوثاً تابع مدلول مطابقی است، اما حجةً تابع مدلول مطابقی نیست و فرقی بین این دو صورت وجود ندارد چه شاهدین قول یکدیگر را نفی کنند و چه قول یکدیگر را نفی نکنند. اما در فرضی که قول یکدیگر را نفی کنند باز هم ما معتقدیم به اینکه اصل نجاست ثابت است چون نفی بولییت بالخصوص یا دمیت بالخصوص قابل قبول است، اما چرا اصل نجاست منتفی شود؟ بنابراین بعد از سقوط هر دو شاهد از اعتبار، اشکالی در حکم به ثبوت اصل نجاست نیست، زیرا در اصول همان گونه که مرحوم آخوند در باب تعادل و تراجیح فرموده، دلیلین متعارضین به دلالت التزامی نفی ثالث می‏کنند با اینکه به واسطه تعارض بین این دو دلیل، به دلالت مطابقی، ساقط می‏شوند چون هر دو یکدیگر را نفی کرده‏اند. اما تنافی بین این دو، مانع از حجیت مدلول التزامی نیست و آن عبارت از جامع (اصل نجاست) است و به تعبیر دیگر دلالت التزامی حدوثاً تابع دلالت مطابقی است اما حجةً تابع دلالت مطابقی نیست؛ پس دلالت التزامی در اصل وجود و صرف انعقاد، تابع دلالت مطابقی است نه در حجیت، لذا دلالت التزامی بر حجیت خود باقی است.

قول دوم:

مرحوم آقای خویی معتقد است در صورتی که شاهدین، قول یکدیگر را نفی کنند، اصل نجاست شیء مورد نظر، ثابت نمی‏شود، چون ایشان دلالت التزامی را حدوثاً و حجةً تابع دلالت مطابقی می‏داند، البته از لابلای کلام مرحوم آقای خویی برداشت می‏شود که ایشان حتی در جایی هم که شاهدین قول یکدیگر را نفی نکنند، قائل به عدم اثبات نجاست هستند و دلیل ایشان این است که می‏گویند مبنای کسانی مثل مرحوم سید که خبر عدل واحد را برای اثبات نجاست کافی نمی‏دانند این است که در صورتی هم که شاهدین قول یکدیگر را نفی نکنند، نجاست ثابت نمی‏شود چون مستند این دو شاهد، مخالف است و هر دو خبر واحد می‏باشد و خبر واحد برای اثبات نجاست چیزی کافی نیست چه این دو خبر واحد یکدیگر را نفی کنند و چه یکدیگر را نفی نکنند.

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص74 و 75.

 

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های ثبوت نجاست                                                   تاریخ: 1 اسفند 1391

موضوع جزئی:اِخبارذوالید                                                                                        مصادف با: 8ربیع الثانی1434

سال:چهارم                                                                                                                جلسه:62

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در راه‏های ثبوت نجاست یا تنجّس یک شیء بود. تا کنون چهار طریق را بیان کردیم؛ یکی علم وجدانی، دوم قیام بیّنه، سوم اِخبار عدل واحد و چهارم اِخبار ذو الید. در جلسه گذشته به ادله‏اثبات کننده حجیت قول ذی الید اشاره کردیم، اولین دلیل حجیت قول ذی الید، سیره قطعیه عقلائیه بود که مورد تأیید و امضاء شارع هم قرار گرفته و گفتیم که مردم در این گونه موارد نسبت به قول ذی الید، ترتیب اثر می‏دهند و حتی ذی الید را تعمیم دادیم و گفتیم ذی الید، یعنی استیلاء و تسلط بر چیزی داشتن که گاهی ید، ید مالکانه و گاهی به اجاره و اعارة و امثال آن محقق می‏شود و حتی کسی هم که غاصب چیزی باشد ذو الید محسوب می‏شود؛ چون بر آن مال تسلط و استیلاء دارد و اِخبار او از نجاست یا طهارت چیزی، مورد اعتماد است.

دلیل دوم بر اعتبار قول ذو الید: علم تفصیلی داریم به اینکه اشیائی که پیرامون ما وجود دارد مثل ذبیحه‏ها، فرش‏ها، ظروف، لباس‏ها و امثال آن نجس می‏شوند و ما علم نداریم که این ظرف‏ها‏، لباس‏ها و امثال آن را آب کشیده‏اند تا از حالت نجاست خارج شده باشد؛ در این صورت دو راه بیشتر نداریم: راه اول این است که در چنین مواردی به استصحاب نجاست تمسک کنیم و راه دوم هم این است که در این گونه موارد به قول ذو الید مبنی بر طهارت یا نجاست چیزی اعتماد کنیم چون اگر اِخبار ذو الید را نپذیریم مستلزم عسر و حرج و اختلال در نظام خواهد بود.

دلیل سوم بر اعتبار قول ذو الید: مرحوم صاحب حدائق بر حجیت قول ذی الید ادعای اجماع کرده و می‏فرماید: «ظاهر الاصحاب، الاتفاق علی قبول قول المالک فی طهارة ثوبه و اِناعه و نحوهما و نجاستهما»[1]، اصحاب، بر پذیرش قول ذی الید در طهارت و نجاست لباس، ظرف و امثال آن اجماع دارند.

دلیل چهارم بر اعتبار قول ذی الید: روایات

روایت اول:عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «لَوْ لَمْ يَجُزْ هَذَا لَمْ يَقُمْ لِلْمُسْلِمِينَ سُوقٌ»[2]؛ اگر به قول ذو الید ترتیب اثر ندهیم برای مسلمین بازاری باقی نخواهد ماند.

روایت دوم: عن عبدالله بن بُکیر قال: «سئلت ابا عبدالله (ع) عن رجلاعار رجلاً ثوباً فصلّی فیه و هو لایصلّی فیه؟ قال: لایعمله، قال: قلت فإن اَعلَمَه؟ قال: یعیده»[3]، راوی سؤال می‏کند: اگر کسی لباسش را به کسی عاریه داد و شخصی که لباس را عاریه گرفته، در آن لباس نماز خواند در حالی که خود معیر (عاریه دهنده) در آن لباس نماز نخوانده است آیا لازم است معیر به مستعیر(عاریه گیرنده) بگوید من در این لباس نماز نمی‏خوانم؟ امام (ع) فرمودند: نباید به او بگوید، راوی می‏گوید: اگر به او بگوید حکم چیست؟ امام (ع) فرمودند: باید نمازش را اعاده کند. این روایت دال بر این است که چون معیر، ذو الید است قول او پذیرفته می‏شود. ظاهر قول راوی که می‏گوید «و هو لایصلی فیه» این است که شخص معیر به خاطر نجاست، در لباس نماز نمی‏خواند لذا این روایت دلالت دارد بر اینکه اِخبار معیر نسبت به نجاست ثوب مستعار،حجت است به گونه‏ای که اگر خبر از نجاست آن بدهد بر مستعیر واجب است که نمازش را اعاده کند.

روایاتی هم در رابطه با بیع ادهان (روغن‏ها) وارد شده که امام (ع) امر می‏کند به اینکه طهارت و نجاست آن را به مشتری اعلام کنید که اگر نجس است مشتری آن را در جهت دیگری؛ مثلاً به عنوان سوخت چراغ استفاده کند آن گونه که مرحوم شیخ در مکاسب به آن اشاره کردند، اینکه امام (ع) می‏فرماید: بایع در هنگام فروش روغن متنجس باید نجاست آن را به مشتری اعلام کند (لزوم اعلام از طرف بایع) نشان دهنده این است که قول ذو الید و اخبار او نسبت به تنجّس مبیع حجّت است و بر مشتری لازم است به این قول ترتیب اثر دهد.

مرحوم سید می‏فرماید: «و لا اعتبار بمطلق الظن و إن كان قويا فالدهن و اللبن و الجبن المأخوذ من أهل البوادي محكوم بالطهارة و إن حصل الظن بنجاستها بل قد يقال بعدم رجحان الاحتياط بالاجتناب عنها»[4]؛ اعتباری برای مطلق ظن نیست ولو اینکه ظن قوی باشد، بنابراین روغن، شیر و پنیر که از عشایر و چادر نشینان گرفته می‏شود پاک است. مقصود مرحوم سید از مطلق ظن که فرمودند ما اعتباری برای آن قائل نیستیم، ظنی است که به مرحله اطمینان نرسیده باشد؛ زیرا اگر ظنی به مرحله اطمینان برسد به آن اطلاق ظن نمی‏شود بلکه علم عادی عرفی عقلائی می‏باشد و طبعاً بحثی در حجیت آن نیست و لذا ظن مورد نظر مرحوم سید، ظنی است که به مرتبه اطمینان نرسیده باشد و الا اگر به مرتبه اطمینان برسد در حجیت آن تردیدی نیست. اما چون دلیلی بر حجیت ظنی که به مرحله اطمینان نرسد، نداریم به اصل رجوع می‏شود و اصل این است که «الشّک فی الحجیّة، کافٍ فی عدم الحجّیة»؛ یعنی اگر جایی در حجیت،شک کردید بناء را بر عدم حجیت بگذارید مگر در جایی که ظن خاص باشد. بنابراین مرجع ما در مورد ظن به نجاست، اگر مسبوق به حالت سابقه نجاست نباشد، استصحاب طهارت است و الا به قاعده طهارت رجوع می‏کنیم.

اما از ظاهر فرمایش مرحوم شیخ طوسی و مرحوم حلبی استفاده می‏شود که مطلق ظن را در باب نجاسات حجت می‏دانند.

مرحوم شیخ طوسی می‏فرماید: «لاتجوز الصلوة فی ثوبٍ قد اصابته نجاسةٌ مع العلم بذلک او غَلبة الظن»[5]؛ ایشان عبارت «غلبة الظن» را که همان ظن مطلق باشد، عِدل علم قرار داده است.

حلبی هم می‏فرماید: «فمن صلّی و علی بدنه او ثوبه نجاسةٌ تقدّم العلم بها او الظّن لحال الصّلوة من غیر اعتبارٍ فالصّلوة فاسدة یلزم اعادتها علی کل حال»[6]؛ اگر کسی نماز خواند و در بدن یا لباس او نجاستی بود که قبلاً علم به آن نجاست داشته و یا در حال نماز ظن به نجاست داشت، نماز او باطل است و لازم است که آن نماز را اعاده کند. منظور از ظن غیر معتبر که ایشان به آن اشاره کرده همان ظن مطلق است.

سؤال: ممکن است کسی بگوید مجرای اصول عملیه در مورد شک است نه در مورد ظن و چرا شما در ما نحن فیه به ظن ترتیب اثر نمی‏دهید و می‏گویید باید به اصول عملیه مراجعه کرد و یا استصحاب را جاری کرد و یا به قاعده طهارت رجوع کرد؟

پاسخ: منظور از شک در باب اصول عملیه شک در مقابل علم است و مادون علم، شک است اعم از آنکه ظن، شک و یا وهم باشد. پس منظور از شک در باب اصول عملیه، شک مصطلح (مساوی الطرفین) نیست بلکه شک در مقابل علم است.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. حدائق الناظرة، ج5، ص252.

[2]. وسائل الشیعة، ج18، ص215، کتاب القضاء، باب 25 فی کیفیة الحکم و احکام الدعوی، ح3.

[3]. همان، ج3، ص488، باب 47 من ابواب النجاسات، ح3.

[4]. العروة الوثقی، ج1، ص73.

[5]. النهایة و نُکَتُها، ج1، ص325.

[6]. الکافی فی الفقه، ص140.

                     

درس خارج   فقه   حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های   ثبوت نجاست                                                   تاریخ: 13 اسفند 1391

موضوع جزئی: حکم علم اجمالی                                                                                مصادف با: 20 ربیع الثانی1434 سال: چهارم                                                                                                                  جلسه:68

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسئله218: «لا يعتبر في البينة ذكر مستند الشهادة ‌نعم لو ذكرا مستندها و علم عدم صحته لم يحكم بالنجاسة»[1]؛ سخن در راه‏های اثبات نجاست یا تنجّس یک شیء بود، عرض کردیم یکی از راه‏های اثبات نجاست، بیّنه است. سؤال این است که آیا دو شاهدی که بر نجاست یا طهارت یک شیء شهادت می‏دهند لازم است مستند شهادتشان را هم بیان کنند یا نفس اینکه بر نجاست یا طهارت چیزی شهادت دادند در اثبات نجاست یا طهارت کافی است؟ مرحوم سید می‏فرماید: نیازی به مستند برای شهادت نیست، البته اگر بیّنه، مستند شهادتش را بیان کند و ما پس از استماع مستند بدانیم که این مستند، درست نیست در این صورت نمی‏توان به صرف شهادتِ شاهدین، حکم به نجاست چیزی کرد؛ چون شهادت مبتنی بر این مستند است و فرض این است که مستند ارائه شده، نزد ما معتبر نیست، در نتیجه نمی‏توان به نجاست شیء مورد نظر حکم کرد.

این مسئله دارای دو فرض است: فرض اول: بیّنه بر نجاست چیزی قائم شده و مستند بینه و شهادت هم ذکر شده است. فرض دوم: بیّنه قائم شده ولی مستند ندارد. حال سؤال این است که وظیفه ما در این دو فرض چیست؟ در فرض اول که بیّنه قائم شده و مستند آن هم بیان شده اگر به خطای مستندِ ارائه شده علم نداشته باشیم، از رهگذر آنچه که به عنوان مدرک برای بیّنه قرار داده شده، قطعاً به حجیّت بیّنه حکم می‏شود و نجاست برای ما ثابت می‏شود، اما اگر به خطای مستند بیّنه علم پیدا کردیم نجاست برای ما ثابت نمی‏شود؛ اعم از اینکه خطای بِیّنه و شاهدان در رابطه با موضوع یا در رابطه با حکم باشد، یعنی تلقی بیّنه این باشد که چون این شیء با شیء دیگر ملاقات کرده پس نجس است، در اینجا هم اِخبار به نجاست است و هم اِخبار به سبب نجاست که اصطلاحاً از آن تعبیر به مستند می‏شود، یعنی گفته می‏شود این شیء نجس است و مستند ما برای این سخن این است که چون با فلان شیء ملاقات کرده پس نجس شده است، در این صورت بیّنه از موضوعی خبر می‏دهند که «نجاست شیء» باشد و مستندی را هم برای این نجاست بیان می‏کنند؛ مثلاً به نجاست ظرف آبی شهادت می‏دهند و مستند آنها هم این است که خونی در آن ظرف افتاده است ولی ما علم پیدا می‏کنیم به این که مستندِ ارائه شده صحیح نیست لذا نمی‏توان حکم به نجاست ظرف آب کرد. گاهی هم در رابطه با حکم سخن می‏گویند؛ مثلاً می‏گویند حکم فلان چیز، حرمت است؛ مانند اینکه بگویند این لباس نجاست است چون با عرق جنب از حرام ملاقات کرده و حال اینکه ما مبنائاً این سخن را که عرق جنب از حرام، نجس باشد، قبول نداریم، در نتیجه مستند ارائه شده توسط شاهدین، معتبر نیست بنابراین ملاقات، صورت گرفته، ولی ما معتقد به نجاست عرق جنب از حرام نیستیم که با ملاقاتِ لباس با آن عرق، به نجاست لباس، حکم شود، پس در این صورت ما حکماً این مستند را قبول نداریم، یعنی ما یقین داریم که این حکم درست نیست لذا نمی‏توان به صرف قیام بیّنه، به نجاست لباس، حکم کرد. پس اگر بیّنه و شاهدین، مستندی برای نجاست ذکر نکردند، به صرف شهادت و اقامه بیّنه، به نجاست شیء مورد نظر، حکم می‏شود ولی اگر مستندی بر کلام خود بیان کردند و عدم صحت آن مستند برای ما روشن شد در این صورت نمی‏توان به صرف اقامه بیّنه، به نجاست شیء مورد نظر حکم کرد.

اما در فرضی که بیّنه بر نجاست شیئی قائم شود و آن بیّنه مستندی هم نداشته باشد، قطعاً بیّنه در این فرض، حجیت دارد، البته این در صورتی است که ما علم داشته باشیم به اینکه بیّنه با آنچه نزد ماست متفق است؛ یعنی شاهدین، مقلّد همان کسی هستند که ما هم مقلّد او هستیم و اختلافی در اجتهاد و تقلید با هم نداریم ولی اگر ما مشخصاً بدانیم که مثلاً شاهدین بر خلاف نظر ما، عرق جنب از حرام را نجس می‏دانند در این صورت به صرف اقامه بیّنه و عدم اقامه مستندِ آن، بیّنه پذیرفته نمی‏شود. همچنین اشکالی در عدم حجیت بیّنه نیست در صورتی که ما اجتهاداً یا تقلیداً علم به اختلاف با شاهدین داشته باشیم. اما اگر علم به حال نداریم و نمی‏دانیم که آیا اجتهاداً یا تقلیداً با نظر بیّنه اتفاق داریم یا اختلاف؟ در این صورت از کلام مرحوم سید استفاده می‏شود که بیّنه در این فرض هم حجت است. ولی مرحوم علامه فرموده در این صورت که ما علم به حال نداریم، بیّنه حجت نیست؛ چون احراز نشده که اِخبار بیّنه نسبت به ملاقات، نزد ما مؤثر است چون اِخبار از نجاست بدون اینکه مستند آن ذکر شود خالی از دو صورت نیست؛ اول اینکه خبر بیّنه یک خبر کبروی است که فلان شیء نجس است مثل اینکه بگوید بول، دم، منی و امثال آن نجس است و اگر اینها با چیزی ملاقات کنند آن را هم نجس می‏کند. دوم اینکه اِخبار بیّنه موردی و صغروی است و به تعبیر روشن‏تر انطباق کبری بر صغری است، مثلاً می‏گوید این لباس با بول ملاقات کرده لذا نجس است. عرض می‏کنیم فرض اول مربوط به بیّنه نیست و بیّنه حق ندارد که در این عرصه ورود پیدا کند و مثلاً بگوید: بول، دم، منی و امثال آن نجس است؛ چون اینها یا مربوط به مفتی و یا مربوط به راوی حدیث است و وظیفه بیّنه نیست که این موارد را مشخص کند، بلکه بیّنه باید صغرویاً مسئله را مورد بررسی قرار دهد. اما اگر صغرویاً در مقام تطبیق بر آمد و بگوید: لباس با بول ملاقات کرد، مرحوم علامه می‏فرماید: در این صورت هم اگر بیّنه مستندی را بیان نکند، نجاست ثابت نمی‏شود چون احتمال طهارت وجود دارد، زیرا ممکن است خطا کرده باشد. لذا اثری برای این ملاقات وجود ندارد. ولی مرحوم سید و جمع کثیری در جایی که ما علم به حال نداشته باشیم (معلوم نباشد که ما با نظر بیّنه اجتهاداً یا تقلیداً اتفاق نظر داریم یا اختلاف) به حجیّت بیّنه حکم کرده‏اند.

خلاصه این که اِخبار بیّنه بر دو قسم است؛ یک قسم دارای مستند است و قسم دیگر بدون مستند؛ جایی که اِخبار بینه مستند دارد اگر ما علم به صحت آن داشته باشیم، مشکلی وجود ندارد. اما اگر علم به عدم صحت بیّنه داشته باشیم، بیّنه حجیت ندارد. جایی هم که بیّنه مستندی برای اِخبار خود بیان نکند، بیّنه حجت است در صورتی که ما علم داشته باشیم به اینکه بین شاهد و بین مشهودٌ عنده اتفاق نظر وجود دارد اما اگر علم به حال نداشته باشیم نظر مرحوم سید این بود که بیّنه حجت است چون علم به خلاف بیّنه نداریم ولی مرحوم علامه می‏فرماید: در این صورت هم که علم به حال نداریم، بیّنه حجیت ندارد چون احتمال خطای شاهد در اینجا وجود دارد.

مسئله 219: «إذا لم يشهدا بالنجاسة بل بموجبها كفى ‌و إن لم يكن موجبا عندهما أو عند أحدهما فلو قالا إن هذا الثوب لاقى عرق المجنب من حرام أو ماء الغسالة كفى عند من يقول بنجاستهما و إن لم يكن مذهبهما النجاسة‌»[2]؛ مرحوم سید می‏فرماید: اگر بیّنه بر نجاست چیزی شهادت ندهد بلکه بر موجِب نجاست شهادت دهد، برای اثبات نجاست، کفایت می‏کند ولو اینکه آنچه موجب نجاست است نزد هر دو شاهد یا یکی از آنها موجِب اثبات نجاست نباشد؛ مثلاً خود بیّنه که به ملاقات لباس با عرق جنب از حرام شهادت داده‏اند، قائل به نجاست عرق جنب از حرام نیستند ولی این شهادت، برای اثبات نجاست نزد کسی که معتقد به نجاست عرق جنب از حرام است کفایت می‏کند. سپس مرحوم سید می‏فرماید: اگر بیّنه گفتند ما دیدیم که این لباس با عرق جنب از حرام یا با غساله حمام ملاقات کرد، این شهادت برای کسی که قائل به نجاست عرق جنب از حرام و نجاست غساله حمام می‏باشد کافی است هرچند خود شاهدین، قائل به نجاست عرق جنب از حرام و نجاست غساله حمام نباشند.

حکم این مسئله هم خود به خود از حکم مسئله قبل روشن می‏شود چون گفتیم ملاک در ثبوت نجاست به وسیله بیّنه، مربوط به جایی است که نزد مشهودٌ عنده ثابت باشد، یعنی همان گونه که در مسئله قبل گفتیم باید بین بیّنه و مشهودٌ عنده اتفاق نظر باشد در ما نحن فیه هم درست است که اتفاقی بین بیّنه و مشهودٌ عنده وجود ندارد ولی همین که با شهادت بیّنه، نجاست شیء مورد نظر برای مشهودٌ عنده، احراز شد، کفایت می‏کند.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص74.

[2]. همان.

                     

درس خارج   فقه   حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های   ثبوت نجاست                                                    تاریخ: 12 اسفند 1391

موضوع جزئی: حکم علم اجمالی                                                                                مصادف با: 19 ربیع الثانی1434 سال: چهارم                                                                                                                  جلسه:67

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در حکم علم اجمالی بود، گفتیم علم اجمالی حکم علم تفصیلی را دارد و اگر انسان علم به نجاست یکی از دو شیء پیدا کرد باید از هر دو اجتناب کند و اگر یکی از آن دو از محل ابتلاء خارج شد لازم نیست از دیگری هم که محل ابتلاء می‏باشد اجتناب کند. در جلسه گذشته در رابطه با جایگاه علم اجمالی که مبنای نظر عرف و عقلاء بر ترتیب اثر دادن به آن است، مطالبی را عرض کردیم، اختلاف نظری باقی ماند که اجمال آن را عرض کردیم و تفصیل آن را امروز خدمت دوستان عزیز، عرض می‏کنیم.

مرحوم آیت الله خویی مسئله را به شکل دیگری تصویر کرده و محل ابتلاء بودن یا نبودن شیء را، ملاک در تنجیز یا عدم تنجیز علم اجمالی به حساب نمی‏آورد، بلکه نظر ایشان این است که کجا مقدور مکلف و کجا مقدور نمی‏باشد و به تعبیر دیگر حتی اگر جایی محل ابتلاء انسان نباشد- مثل کسانی که در چین زندگی می‏کنند، نسبت به ظرفی که در مکه وجود دارد که یکی از اطراف علم اجمالی است که ممکن است گفته شود ظرفی که در مکه وجود دارد محل ابتلاء شخصی که در چین می‏باشد- ایشان می‏فرماید: چون ابتلاء به آن عقلاً مقدور است بنابراین علم اجمالی به تنجز خود باقی است و نمی‏توان گفت علم اجمالی منجز نیست، به تعبیر روشن‏تر، ایشان می‏فرماید: شرط ابتلاء یا عدم ابتلاء در تنجز و عدم تنجز علم اجمالی، به شرط «قدرت» بازگشت می‏کند و ما دلیلی نداریم که محل «ابتلاء بودن»، شرط برای تنجز علم اجمالی است بلکه جز شرط «قدرت» چیز دیگری نمی‏تواند شرط برای تنجز علم اجمالی باشد مگر اینکه خروج از محل ابتلاء به خاطر عدم قدرت بر دسترسی به آن شیء باشد که اگر ما بتوانیم عدم ابتلاء را در علم اجمالی به عدم قدرت برگردانیم در تنجز و عدم تنجز علم اجمالی دخیل خواهد بود و الا عدم ابتلاء موجب عدم تنجز علم اجمالی نخواهد بود. مثل اینکه اگر کسی علم اجمالی بر وقوع قطره خونی بر دستش یا بر بال پرنده‏ای که پریده است، داشت در این صورت اجتناب از طرف دیگر لازم نیست؛ چون در این صورت دسترسی پیدا کردن به پرنده‏ای که پریده است مقدور نیست لذا اجتناب از طرف دیگر هم که محل ابتلاء است لازم نیست.

اما ما می‏گوییم شرطی که مرحوم آقای خویی فرمودند (ابتلاء و عدم ابتلاء، در تنجز و عدم تنجز علم اجمالی دخالتی ندارد و آنچه در تنجز علم اجمالی دخیل است قدرت و عدم قدرت است و اگر عدم ابتلاء هم به عدم قدرت برگشت موجب عدم تنجز علم اجمالی خواهد شد) صحیح نیست، چون فلسفه عدم توجه تکلیف در صورتی که محل ابتلاء نباشد، استهجان تکلیف است به این بیان که در جایی که محل ابتلاء نباشد تکلیف، مستهجن است و با شأن مولی منافات دارد که عبد را به چیزی تکلیف کند که محل ابتلاء او نیست.

علت اینکه گفتیم اگر یکی از اطراف علم اجمالی از محل ابتلاء خارج شد، اجتناب از طرفی هم که محل ابتلاء می‏باشد لازم نیست این است که شبهه ما نسبت به طرفی که محل ابتلاء است به شبهه بدویه تبدیل می‏شود و در شبهات بدویه، اجتناب لازم نیست، اما اگر یکی از اطراف، از محل ابتلاء خارج نمی‏شد اجرای اصل در یک طرف دون طرف دیگر، ترجیح بلامرجح بود و چون علم اجمالی به نجاست یکی از طرفین داریم اجرای اصل در هر دو طرف هم ممکن نیست لذا اگر یکی از اطراف علم اجمالی از محل ابتلاء خارج شد، نسبت به طرف دیگر هم که مورد ابتلاست علم اجمالی به علم تفصیلی منحل می‏شود و شک ما تبدیل به شک بدوی می‏شود لذا اصل برائت جاری می‏کنیم و اجتناب لازم نیست.

مسئله 217: «لا يعتبر في البيّنة حصول الظن بصدقها ‌نعم يعتبر عدم معارضتها بمثلها»[1]؛ مرحوم سید می‏فرماید: حصول ظن به صدق، در بینه معتبر نیست و نفس اقامه بینه حجت است چه حصول ظن به صدق آن پیدا شود و چه ظن به صدق آن نباشد، مگر در صورتی که بیّنه‏ای معارض آن وجود داشته باشد که در این صورت معتبر نخواهد بود.

دلیل این مطلب این است که چون اعتبار بیّنه، حقیقتاً بر اساس حصول ظن به مضمون آن نیست، یعنی شارع که بیّنه را برای ما اقامه کرده همان گونه که در روایت آمده: عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[2]، نفرموده من بین شما به بیّنه قضاوت می‏کنم به شرط اینکه به صدق آن ظن پیدا کنم. لذا اطلاق اعتبار دلیل بیّنه که در این روایت آمده دال بر این است که حصول ظن به صدق بیّنه لازم نیست، همچنین اعتبار بیّنه متوقف بر عدم قیام ظن به خلاف هم نیست، پس نه ظن به وفاق لازم است و نه عدم قیام ظن به خلاف؛ چون دلیل اعتبار بیّنه اطلاق دارد و هر دو فرض را شامل می‏شود.

مرحوم سید در ذیل کلام خود فرمود: بیّنه در جایی معتبر است که بیّنه دیگری با آن معارضه نکند که اگر بیّنه دیگری معارض با بیّنه مورد نظر وجود داشت در این صورت بیّنه، معتبر نخواهد بود؛ چون دلیل اعتبار بیّنه شامل متعارضین نمی‏شود. ظاهر دلیل اعتبار بیّنه این است که بیّنه، معتبر است اما اگر بیّنه‏ای معارض با آن وجود داشت، معتبر نخواهد بود چون شارع امر به نقیضین (که یکی وجودی و دیگری عدمی) و ضدین (که هر دو وجودی هستند) نمی‏کند و در اینجا هم که بیّنه‏ای معارض با بیّنه وجود داشته باشد، آن بیّنه معتبر نخواهد بود. پس دلیل اعتبار بیّنه فقط جایی را شامل می‏شود که بیّنه‏ای بر خلاف آن وجود نداشته باشد اما اگر دو بیّنه وجود داشت که با هم معارض باشند، دلیل اعتبار بیّنه آنجا را شامل نمی‏شود، چون تعبّد به نقیضین یا ضدین محال است. بنابراین دلیل اعتبار بیّنه، اطلاق دارد لکن اطلاق آن حد دارد و حد آن هم این است که ظن به وفاق یا عدم ظن بر خلاف لازم نیست. اما این گونه نیست که دلیل اعتبار بیّنه حتی شامل جایی هم که معارض داشته باشد، بشود مگر دلیلی داشته باشیم که بر عدم تساقط، دلالت کند کما اینکه در خبرین متعارضین در باب اخبار علاجیه این گونه است که اگر یکی از خبرها دارای مرجّح بود، مقدم می‏شد ولی اگر مرجّحی وجود نداشت امر به تخییر شده بود. مرحوم آقای حکیم در کتاب مستمسک می‏فرماید: همان گونه که در اخبار علاجیه نسبت به خبرین متعارضین اگر یک خبر مرجّح داشت، آن خبر مقدم می‏شد و اگر مرجّحی نبود حکم به تخییر می‏شد، در باب بیّنه هم اگر یکی از دو بیّنه متعارض، مرجّحی داشته باشد مقدم می‏شود و اگر مرجّحی نبود، حکم به تخییر می‏شود. اما ظاهر این است که مورد اخبار علاجیه را نمی‏شود به باب بیّنه هم تعمیم داد؛ چون بیّنه، مربوط به موضوعات است نه احکام و اخبار علاجیه بیان‏گر حکم الهی هستند و در احکام است که مسئله ترجیح یا تخییر مطرح می‏شود لذا نمی‏توان آن را به بیّنه هم تسرّی داد.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص74.

[2]. وسائل الشيعة، ج 27، ص232، كتاب القضاء، باب2 من أبواب كيفية الحكم و أحكام الدعوى، ح1.

                     

درس خارج   فقه   حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های   ثبوت نجاست                                                   تاریخ: 8 اسفند 1391

موضوع جزئی: مسئله 216 (علم   اجمالی کالتفصیلی)                                               مصادف با: 15 ربیع الثانی1434 سال: چهارم                                                                                                                 جلسه:66

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسئله 216: «العلم الإجمالي كالتفصيلي فإذا علم بنجاسة أحد الشيئين يجب الاجتناب عنهما إلا إذا لم يكن أحدهما محلا لابتلائه فلا يجب الاجتناب عما هو محل الابتلاء أيضا»[1]. در جلسه گذشته عرض کردیم مرحوم سید می‏فرماید: علم اجمالی در تنجّز تکلیف، حکم علم تفصیلی را دارد و نتیجه این شد که اگر انسان علم به نجاست یکی از دو شیء پیدا کرد باید از هر دو، اجتناب کند هرچند که تفصیلاً نمی‏داند کدام یک نجس است. مرحوم سید در ذیل این مسئله استثنائی را مطرح کرده و فرمودند: اگر یکی از دو شیئی که علم اجمالی به نجاست آن داریم از محل ابتلاء خارج باشد اجتناب از آن لازم نیست و در این صورت اجتناب از آن شیئی هم که محل ابتلاء است لازم نیست.

پس ما باید در اینجا چند مطلب را مورد بررسی قرار دهیم:

مطلب اول: چرا علم اجمالی حکم علم تفصیلی را دارد؟

اینکه علم اجمالی حکم علم تفصیلی را دارد به خاطر این است که عقلاء علم اجمالی را منجِّز تکلیف می‏دانند چون تنجّز عبارت است از اینکه مولی بتواند علیه عبد احتجاج کند و عقوبت عبد در مقام مخالفت جایز باشد و نزد عقلاء هم در این جهت فرقی نیست بین آنجایی که علم انسان به چیزی علی نحو التفصیل، تعلق پیدا کند و بین آنجایی که علم آدمی علی نحو الاجمال به چیزی تعلق گیرد؛ یعنی معلوم مردد بین الامرین نزد عقلاء حکم معلوم معین را دارد و فرقی نیست بین اینکه ما مشخصاً بدانیم این ظرف نجس است و یا بدانیم یکی از این دو ظرف نجس است و همان گونه که در معلوم بالتعیین (علم تفصیلی به نجاست شیء داریم) اجتناب لازم است در معلوم مردد بین الامرین (علم اجمالی داریم که یکی از دو ظرف نجس است) هم باید از هر دو طرف اجتناب شود و در این صورت اگر از آن دو اجتناب نشود مولی می‏تواند عبد را عقاب کند. چون از امر او تخلف کرده است. پس همان طور که عبد مثلاً به خاطر شرب خمر معلوم بالتفصیل، مورد عقاب قرار می‏گیرد اگر علم اجمالی پیدا کرد که یکی از دو ظرف در بردارنده خمر است و از آن بنوشد، در این صورت مولی حق دارد عبد را مورد عقاب قرار دهد. پس معلوم به علم اجمالی، حکم معلوم به علم تفصیلی را دارد و در حق مکلف منجّز می‏شود و تنجّز تکلیف هم به این است که مولی بتواند علیه عبد احتجاج و در صورت مخالفت، او را عقاب کند و عقلاء می‏گویند در جواز احتجاج مولی علیه عبد، بین معلوم بالتفصیل و معلوم بالاجمال تفاوتی نیست. پس هم خطاب شارع که می‏گوید: «اجتنب عن النجس» در مورد علم اجمالی به نجاست، متوجه عبد می‏شود و هم عقلاء می‏گویند در صورت مخالفت عبد با علم اجمالی، مولی می‏تواند او را عقاب کند چون با تکلیف «معلوم بالاجمال» مخالفت کرده است.

مطلب دوم: اگر یکی از دو شیء از محل ابتلاء خارج شد حکم آن چیست؟

نکته: لحن بزرگان دو شکل دارد: اول: اگر قبل از تعلق علم اجمالی به نجاست یکی از دو شیء، یکی از آنها از محل ابتلاء خارج شود اجتناب لازم نیست. دوم: اگر بعد از تعلق علم اجمالی به نجاست یکی از دو شیء، یکی از محل ابتلاء خارج شود اجتناب لازم نیست.

حال سؤال این است که آیا خروج از محل ابتلاء باید قبل از تعلق علم اجمالی باشد یا اگر حتی بعد از تعلق علم اجمالی هم یکی از دو شیء از محل ابتلاء خارج شد، همان حکم را دارد؟

لقائل ان یقول: زمانی که علم اجمالی به نجاست یکی از دو شیء تعلق پیدا کرد و بعد از آن، یکی از دو شیء از محل ابتلاء خارج شد تکلیف نسبت به فرد باقی مانده محقق و منجّز شده است. لذا باید از شیء باقی مانده اجتناب شود. تعبیر مرحوم سید در اینجا این است که می‏فرماید: «العلم الإجمالي كالتفصيلي فإذا علم بنجاسة أحد الشيئين يجب الاجتناب عنهما إلا إذا لم يكن أحدهما محلاً لابتلائه فلا يجب الاجتناب عما هو محل الابتلاء أيضا»؛ ظاهر فرمایش سید این است که اگر بعد از تعلق علم اجمالی هم یکی از دو شیء از محل ابتلاء خارج شود، نسبت به شیء باقی مانده لازم نیست اجتناب کند. ولی امام (ره) در تحریر الوسیله می‏فرماید: «العلم الإجمالي كالتفصيلي، فإذا علم بنجاسة أحد الشيئين يجب الاجتناب عنهما إلا إذا لم يكن أحدهما قبل حصول العلم محلا لابتلائه فلا يجب الاجتناب عما هو محل ابتلائه»[2]؛ علم اجمالى مثل علم تفصيلى است پس اگر علم به نجاست يكى از دو چيز پيدا كرد بايد از هر دو كناره‌گيرى كند مگر آنكه يكى از آنها قبل از اين علم اجمالی، محل ابتلاء او نباشد كه در اين صورت، كناره‌گيرى از آن چيزى كه محل ابتلاء او نيست لازم نيست.

سخن در این است که اگر یکی از دو طرف از محل ابتلاء خارج شد آیا باز هم علم اجمالی منجّز تکلیف است یا خیر؟

از زمان شیخ انصاری به بعد مشهور فرموده‏اند: اگر یکی از اطراف از محل ابتلاء خارج شد در آن صورت علم اجمالی منجِّز تکلیف نخواهد بود بلکه باید همه اطراف، محل ابتلاء باشد تا بتوان تنجّز علم اجمالی را اثبات کرد، اصل این شرطی که ما مطرح کردیم (گفتیم محل ابتلاء باشد) به حسب حکم عرف و عقلاء است چون عقلاء در این فرض که از محل ابتلاء خارج شده باشد تکلیف را مستهجن می‏دانند؛ یعنی مناسب شأن شارع نیست که مکلف را به چیزی تکلیف کند که محل ابتلاء او نیست پس از شرائط تنجّز تکلیف عدم استهجان تکلیف است و در جایی که از محل ابتلاء خارج باشد تکلیف به آن مستهجن است و وقتی یک طرف از محل ابتلاء خارج شد، نسبت به طرف دیگر هم اصالة الطهارة یا اصل برائت جاری می‏شود و چون شبهه بدوی است- که مجرای اصل برائت است- لذا اجتناب از آن لازم نیست. پس اگر هر دو طرف محل ابتلاء باشد امکان جریان اصالة الطهارة وجود ندارد؛ چون جریان اصالة الطهارة در یک طرف، ترجیح بلامرجح است و جریان آن در هر دو طرف شبهه هم جاری شود با هم تعارض و تساقط می‏کنند و به علم اجمالی رجوع می‏شود و باید از هر دو طرف اجتناب کرد ولی اگر یک طرف از محل ابتلاء خارج شد نسبت به شیء باقی مانده با تمسک به اصالة الطهارة، حکم به طهارت آن می‏شود.

مرحوم آقای خویی می‏فرماید: منشأ عدم ابتلاء به عدم قدرت بر می‏گردد. معنای سخن ایشان این است که اگر چیزی ولو محل ابتلاء نباشد ولی عقلاً مقدور مکلف باشد در آنجا علم اجمالی منجِّز تکلیف است، لذا ایشان بین «محل ابتلاء نبودن» و بین اینکه «هم محل ابتلاء نباشد و هم مقدور نباشد» فرق می‏گذارند.

امام (ره) در مباحث اصولی خود می‏فرمایند: علم اجمالی در هر حال منجّز تکلیف است ولو بعضی از افراد علم اجمالی خارج از محل ابتلاء باشد؛ زیرا خطابات شرعی متوجه افراد بالخصوص نمی‏شود؛ چون خطابات شرعی متوجه عموم مکلفین است یعنی خطاب واحد است و مخاطب متعدد و خطابات شارع به تعدد مخاطبین انحلال پیدا نمی‏کند، گاهی گفته می‏شود که خطابات شارع به تعدد مخاطبین انحلال پیدا می‏کند، تفاوت این دو منظر این است که اگر قائل شدیم خطابات شارع به تعدد مخاطبین انحلال پیدا می‏کند، بحث استهجان تکلیف مطرح می‏شود یعنی اگر یکی از اطراف علم اجمالی از محل ابتلاء خارج شد چون خطاب شارع به تعدد مخاطبین انحلال پیدا می‏کند معنایش این است که یک خطاب هم متوجه شخص است نسبت به چیزی که از محل ابتلاء او خارج است و این تکلیف مستهجن است. اما اگر به نظریه امام (ره) قائل شویم که خطابات شرعی به تعدد مخاطبین انحلال پیدا نمی‏کند در این صورت نسبت به چیزی که از محل ابتلاء خارج شده خطاب بالخصوصی متوجه شخص نیست تا تکلیف او مستهجن باشد. پس طبق نظر امام (ره) که قائل به عدم انحلال خطابات شرعی به تعدد مخاطبین هستند آن محذوری را که عده‏ای مطرح کرده‏اند (اگر موردی از محل ابتلاء خارج شد و علم اجمالی در آن مورد بخواهد منجِّز تکلیف باشد لازم می‏آید تکلیف، مستهجن باشد) لازم نمی‏آید؛ چون تکلیف بالخصوصی متوجه مکلّف نیست بلکه تکلیف عام و کلی است و متوجه نوع مکلفین شده نه اینکه متوجه اشخاص شده باشد لذا علم اجمالی در هر حال (چه طرفین علم اجمالی محل ابتلاء باشد و چه نباشد) منجِّز تکلیف است. البته امام (ره) در تحریر الوسیله که یک کتاب فقهی است نظر مشهور را که معتقد به انحلال خطابات شرعی به تعدد مخاطبین هستند پذیرفته‏اند.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص74.

[2]. تحرير الوسيلة، ج‌1، ص122.

زیر مجموعه ها

Please publish modules in offcanvas position.