درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: فصل فی الحیض تاریخ: 6 خرداد 1403 موضوع جزئی: أقل حیض و أکثر حیض مصادف با: 17 ذی القعده 1445 سال تحصیلی: 1403-1402 جلسه: 75 |
عرض تسلیت به مناسبت شهادت رئیس جمهور و همراهانشان
خداوند متعال فرموده است: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»[1]؛ در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستادهاند؛ بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند.
رحلت شهادتگونه رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران؛ آیت الله رئیسی (ره) و همراهانشان را خدمت شما عزیزان تسلیت عرض میکنم. این حادثه پیامدهای مثبتی در جامعه به جای گذاشت که یکی از آنها ایجاد همدلی و اتحاد بین آحادِ جامعه است. با توجه به اینکه انتخابات ریاست جمهوری را در پیش داریم، از خداوند متعال میطلبیم که شخصی که حداقل همانند رئیس جمهور فقید باشد و لیاقتِ خدمت به مردم را داشته باشد در این جایگاه قرار بگیرد، آنگونه که خداوند فرموده است: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[2]؛ هر حكمى را نسخ كنيم و يا نسخ آن را به تأخير اندازيم، بهتر از آن يا همانند آن را مىآوريم. آيا نمىدانستى كه خداوند بر هر چيز توانا است؟!
خلاصه جلسه گذشته
بحث در فرع اول از مسأله 706 بود. عرض شد که فرع اول، این است که أقلِّ حیض سه روز است. دلیل اول بر این حکم، اجماع بود که در جلسه گذشته به آن اشاره شد و اشکالاتی که بر این دلیل وارد بود، ذکر و پاسخ داده شد.
منهج تراکم ظنون و تجمیع قرائن
آخرین نکتهای که در رابطه با اجماع بیان میشود این است که در عملیات استنباط، به یک منهجی تکیه میشود و آن منهج، تحت عنوان تراکم الظنون (به هم پیوستگیِ ظنون) و تجمیع القرائن است که روشی است که بعضی از بزرگان از جمله صاحب جواهر (ره) و شیخ انصاری (ره) در روش استنباطیِ خود به آن تکیه کردهاند و به تراکم الظنون و تجمیع القرائن اعتبار بخشیدهاند، ولی آیت الله خویی (ره) به این منهج معتقد نیست.
نظر مختار، نیز همانند صاحب جواهر (ره) و شیخ انصاری (ره) معتبر بودن این منهج است لذا معتقدیم که اجماعات منقول و اجماعات مدرکی و حتی شهرت فتوائیه نزد متأخرین، در کشف حکم شرعی دخیل میباشند.
به آیت الله بروجردی (ره) نسبت داده شده است که اگر اجماعات را برداریم، ادلهای که بتواند همه احکام را برای ما به کرسی بنشاند کم است، یعنی خودِ این اجماعات کمک کرده است و تراکم الظنون و تجمیع قرائن ایجاد کرده است تا به آنها عمل بشود لذا به راحتی نمیشود گفت که اجماعِ منقول است، بلکه باید دید که آن اجماع در رابطه با مسائل موردِ ابتلاست یا نه و تراکم ظنون، قرائن دیگری در کنار آن هست یا نیست، هرچند که هر یک از اینها به تنهایی نتواند برای ما اطمینان به حکم شرعی ایجاد کند، ولی مجموع من حیث المجموع، تراکم الظنون و تجمیع القرائن میتواند ما را به نتیجه برساند.
دلیل دوم، روایات است.
صاحب وسائل (شیخ حر عاملی (ره)) در باب دَه از ابواب حیض، تحت عنوانِ «أَنَّ أَقَلَّ الْحَيْضِ ثَلاَثَةُ أَيَّامٍ وَ أَكْثَرَهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ»، چهارده روایت را ذکر کرده است که در ذیل به بعضی از آن روایات اشاره میشود؛
روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ عَلِيِّ ابْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ؛ قَالَ: «أَقَلُّ مَا يَكُونُ الْحَيْضُ ثَلاَثَةُ أَيَّامٍ وَ أَكْثَرُهُ مَا يَكُونُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ»[3].
در سند روایت مذکور، تحویل صورت گرفته است، یعنی این روایت دو سند دارد که این دو سند، یکی شدهاند. در علم درایه به عطف دو یا چند سند، تحویل در سند گفته میشود، به این معنا که انتقال از یک سند به سند دیگر صورت گرفته است.
سند اول، عبارت است از: محمدبن یعقوب عن محمدبن اسماعیل عن الفضلبن شاذان عن ابن ابی عمیر عن معاویةبن عمار.
بررسی سند اول
فضلبن شاذان، محمدبن ابی عمیر و معاویة بن عمار دُهنی که در سند اول واقع شدهاند از أجلّاء ثقات امامیهاند و لذا در وثاقت این سه بزرگوار بحثی نیست، اما محمدبن اسماعیل نیشابوری که در این سند واقع شده است، توثیق نشده و در مجامع رجالی توثیقی در رابطه با ایشان وارد نشده است. کلینی (ره) در کتاب کافی صدها روایت را بدون واسطه از محمدبن اسماعیل نقل کرده است- بعضی گفتهاند که کلینی (ره) پانصد روایت را بدون واسطه از محمدبن اسماعیل نقل کرده است و آیت الله خویی (ره) گفته است که کلینی (ره) ششصد روایت را بدون واسطه از محمدبن اسماعیل نقل کرده است- و این کثرتِ نقل، کاشف از وثاقت محمدبن اسماعیل است، هرچند که او در کتب رجالی توثیق نشده است و ردع هم نشده است زیرا بعید است که بزرگانی مثل کلینی (ره) از روات ضعیف، إکثار روایت داشته باشند لذا همانگونه که آیت الله زنجانی (حفظه الله تعالی) معتقد است، إکثار روایتِ أجلّاء از یک روای، یکی از توثیقات عامّه است و بر وثاقت راوی دلالت میکند در نتیجه، طبق این مبنا وثاقتِ محمدبن اسماعیل ثابت میشود. پس، مبنای اول، برای اثبات وثاقت راوی، إکثار روایت است که مبنای آیت الله زنجانی (حفظه الله تعالی) است.
مبنای دیگری که در رابطه با توثیقات عامّه وجود دارد مبنایِ معاریف است که از آیت الله تبریزی (ره) نقل شده است. ایشان در موارد متعددی در کتاب تنقیحُ مبانی العروة این مبنا را نقل کرده است و با اتّکاء به آن، بعضی از رُوات را توثیق کرده است و فرموده است: «مَن كان مِن المَعاريف و لم يُنقَل في حقِّه تضعيفٌ و طعنٌ يُكشَفُ ذلك عن حُسنِ حاله و هذا المقدار كافٍ في العمل بروايته»[4]؛ کسی که شناخته شده باشد و در حق او تضعیف و طعنی نقل نشده باشد، این عدم نقلِ تضعیف و طعن، کاشف از حُسنِ حال آن شخص میباشد و این مقدار برای عمل به روایت او کفایت میکند.
به نظر میرسد که این مبنا برای اثبات وثاقت راوی کافی باشد و شاید این دو مبنا دو لفظ باشند که به یک معنا برمیگردند. بنابراین، اگر شخصی کثیرُ الروایة باشد یا در جامعه، سرشناس و معروف باشد و در حق او تضعیف و طعنی وارد نشده باشد، این عدم تضعیف و طعن حاکی از وثاقت او میباشد چرا که اگر تضعیف و طعنی در رابطه با او وارد میشد حتماً آشکار و منتشر میشد. یکی از طرق توثیقِ احمدبن محمدبن یحیی العطّار و مسعدة بن صدقه همین مبنای معروف بودن و سرشناس بودن است.
این دو مبنا به هم نزدیک میباشند، به این بیان که یکی از اماراتِ معروفیّتِ راوی، إکثارِ روایت میباشد. بنابراین، مبنایِ معاریف، شمول بیشتری نسبت به مبنایِ إکثار دارد چرا که معروف بودنِ راوی، اماراتِ مختلفی دارد که إکثار، یکی از آن امارات است و صاحب اثر و صاحب کتاب بودن و کثیر الروایة بودن راوی [، به این معنا که خودش زیاد روایت نقل کرده باشد] نیز از اماراتِ دیگر بر معروفیّتِ راوی میباشند.
در مورد محمدبن اسماعیل که کثیر الروایة است و از معاریف محسوب میشود، عرض میشود که عدم طعن و عدم جرح او میتواند کاشف از وثاقت و اعتمادِ اصحاب رجال نسبت به او باشد. بنابراین، وثاقت محمدبن اسماعیل مورد تأیید است و مشکلی ندارد در نتیجه، سند اولِ روایت مذکور (روایت اول) مشکلی ندارد.
نکته: بر فرض که کسی دو مبنای مذکور (إکثار و معاریف) را برای توثیقِ محمدبن اسماعیل نپذیرد شاید بتوان به راهِ دیگری برای معتبر بودنِ روایت اول پیدا کرد، یعنی روایت، تلقّی به قبول شود بدون اینکه نیاز به توثیق محمدبن اسماعیل باشد و آن، اینکه محمدبن اسماعیل روایت را از فضلبن شاذان أخذ کرده و نقل کرده است و اگر کتبی در زمره کتب مشهوره قرار داشت، حجّیّت و اعتبار روایات آن کتب به بررسی سند روایت تا صاحب کتاب نیازی ندارد.
توضیح اینکه اگر روایت از کتبِ اشخاصی، مثل احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی، یونسبن عبدالرحمن، حسنبن محبوب، علیبن حسنبن فضّال که صاحب کتاب میباشند و آثارشان از آثارِ مشهور و شناخته شده محسوب میشدند، نقل شود نیازی نیست که سند روایت تا صاحب کتاب بررسی شود زیرا نسبت به انتسابِ این کتب به مؤلّفینشان اطمینان وجود دارد و لذا ذکر سند روایت تا صاحب کتاب صرفاً برای اتصال سند و به تعبیر دیگر از باب تیمّن و تبرّک است در نتیجه، ضعف راوی به اعتبارِ روایت لطمهای وارد نمیکند و در مانحنفیه نیز عرض میشود که محمدبن یعقوب کلینی روایت را به وسیله محمدبن اسماعیل از فضلبن شاذان نقل کرده است و از آنجا که کتاب فضلبن شاذان از کتبِ معروف و مشهور است، مجهول بودن محمدبن اسماعیل مشکلی درست نمیکند.
انشاءالله، سند دومِ روایتِ اول در جلسه آینده ذکر و بررسی خواهد شد.
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. احزاب: 23.
[2]. بقره: 106.
[3]. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، ج2، کتاب الطهارة، ابواب الحیض، باب10، ص293، ح1.
[4]. تبریزی، جواد، تنقیح مباني العروة (الطهارة)، ج3، ص292.