باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: علل ماندگاری نهضت کربلا                                                    تاریخ: 93/08/10

  مکان: حسینیه عاشقان ثار الله

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»[1]

موضوع سخن در این مجلس و محفل باشکوه، به مناسبت ایام مصیبت آل­الله و ایام محرم، پیرامون علل ماندگاری نهضت کربلا است. در شب­های گذشته بحثی را مطرح کردیم، تحت این عنوان که اساساً قانون تحول، دگرگونی، فرسوده شدن، فراموش شدن و از رونق افتادن بر سراسر عالم ماده حاکم است. کوه­ها دگرگون و فرسوده می­شوند، شخصیت­ها و حوادث روزگار رنگ می­بازند. لذا اساساً حوادث حتی مکاتب فکری از سه ویژگی برخوردار هستند 1. تولد2. اوج دارند 3. فرود.

یعنی حوادث شکل می­گیرند، در برهه­ای به اوج می­رسند و بعد از مدتی که با چالش مواجه می­شوند و سخنی برای گفتن ندارند، مرحله فرود و انحطاط و به فراموش سپردن آن­ها آغاز می­شود. سؤال اصلی این است که در قبال این ویژگی عالم، یعنی فرسوده و فراموش شدن، چگونه است که بعضی از شخصیت­های تاریخ با گذشت زمان، نام و یاد آن­ها از خاطره­ها نمی رود بلکه هر روز بر رونق آن­ها افزوده می­شود؟ پاسخ این است که این شخصیت­ها یک شخصیت استثنایی تاریخ بشریت هستند؛ شخصیت­های الهی وآسمانی هستند.لذا یک سلسله عوامل دست به دست هم داده­اند تا نه تنها در جامعه شیعه و اسلامی بلکه در جامعه بشریت به عنوان انسان­های جاودانه تاریخ معرفی شده­اند. از آن جمله شخصیت­ها، شخصیت سید و سالار شهیدان وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) است.

از شب اول تا کنون ما سه عامل اساسی ماندگاری نهضت عاشورا اشاره کرده­ایم:1. مشیت و اراده الهی، 2.ویژگی حق طلبی، عدالت خواهی وظلم ستیزی نهضت اباعبدالله (ع)، 3. در رابطه با عامل سوم قرآن دو عنصر کلیدی را در کنار هم قرار می­دهد و می­فرماید:« إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ‏ الرَّحْمنُ‏ وُدا »[2]. انسان­هایی که از عمل صالح و ایمان برخوردار هستند، محبت آن­ها در دل­های مردم جا می­گیرد. حسین ابن علی (ع) محبوب دل­هاست چون حسین (ع) مرد ایمان و عمل صالح است.شب گذشته اشاره شد که بنابه تعبیر علامه طباطبایی، در قرآن ازعمل صالح آن تعریف نشده است. بلکه قرآن مصادیق عمل صالح را بیان کرده است که به نمونه­هایی اشاره کرده­ام. امشب به دو نمونه از مصادیق عمل صالح اشاره می­کنم:

انسان­هایی که در مقابل خدا، خواستی از خود ندارند، تسلیم اراده پروردگار عالم هستند، این افراد برخوردار از عمل صالح هستند و چون برخوردار از عمل صالح اند، محبوب دل­ها هستند و ماندگار هستند. « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون‏»[3] مؤمنان کسانی­اند که برخوردار از عمل صالح هستندو تسلیم در مقابل خدا هستند.«اخبتوا» در این آیه نکته جالبی را اشاره می­کند؛ معنای «اخبتوا» یعنی کسانی که تسلیم اوامر پروردگار و تسلیم خدا هستند. یعنی به وعده­های پروردگار ایمان و اطمینان دارند، لذا این افراد در دنیا و آخرت جاودانه هستند.

مدعیان تسلیم در مقابل خدا سه دسته هستند:

 یک دسته مدعی تسلیم در مقابل خدا هستند اما به محض اینکه اوامر پروردگار عالم با منافع آن­ها در تضاد و تقابل بود، صحنه را ترک می­کنند و می­گویند ما تسلیم و بنده خدا هستیم اما مرز بندگی خدا تا جایی است که منافع شخصی و دنیایی آن­ها مورد تهدید قرار نگیرد. اگر منافع شخصی این افراد مورد تهدید قرار گرفت، از مسجد وحسینیه و شرکت در مجالس دینی خداحافظی می­کنند. لذا این افراد به اندازه­ای تسلیم هستند، که امور دینی، منافع شخصی او را تأمین کند تأمین کند. در جامعه ما این­گونه افراد کم نیستند، به آن­ها می­گوییم آقا چرا نماز نمی­خوانید؟ جواب می­دهند که ما با نمازی که این مشکلات را در زندگی ما ایجاد کرده است کاری نداریم. چرا رنگ مسجد نمی­بینید؟ می­گوید من مشکلات در زندگی زیاد دارم که اگر خدا ما را دوست می­داشت این قدر مشکل برای ما پیدا نمی­شد و با این ادبیات صحنه را ترک می­کند. این افراد در حقیقت در مقابل خدا تسلیم نیستند بلکه تابع منافع خود هستند.

 دسته دوم کسانی هستند که می­گویند ما خواسته و منافع دنیایی داریم اما سبک و سنگین می­کنند یعنی اگر احیاناً منافع آن­ها با اوامر پروردگار در تقابل و تضاد قرار گرفت، می­گویند نمی­شود که ما به منافع خود بچسبیم و اراده حق تعالی را زیر پا بگذاریم، آنجاست که دست از منافع شخصی می­کشند و تسلیم اراده پروردگار می­شوند. آیا انسان همسر و فرزند خود را دوست ندارد؟ امکانات را دوست ندارد؟ حتما همه افراد منافع دنیایی و شخصی دارد اما می گویند یک وظیفه و تکلیف متوجه ما شده است می­گوید همه این ها را رها می­کنم و تکلیف الهی را می­پذیرم. لذا در تقابل منافع شخصی و مصالح الهی، مصالح الهی مقدم است. تا این­جا ما هنوز با عمل صالح حسین ابن علی (ع)فاصله داریم و میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

فرهنگ و مکتب حسین ابن علی (ع) و عاشورائیان، این جمله است: « رِضَى‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏»[4] در این جمله چیزی به عنوان منفعت شخصی مطرح نیست، اول رضایت خداست بعد رضایت اهل بیت. رضایت خدا رضایت ماست نه چون رضایت ما با رضایت خدا در تقابل قرار گرفته است بلکه ما رضایت خدا را بر رضایت خودمان ترجیح داده­ایم. لذا در چند نکته حساس و برجسته در رابطه با عاشورا و کربلا، جملات حسین ابن علی (ع) را خدمت شما عرض نمایم تا بدانید مکتبی که حسین ابن علی (ع) پایه­گذاری کرد و ما امروز می­گوییم که چرا این نهضت ماندگار است به خاطر این است که بحث شخص مطرح نیست. اگر منافع شخصی، روح بشری و منافع انسانی ما مطرح باشد با خدا خیلی فاصله داریم. خداوند می­فرماید: آن­چه که مربوط به خود شماست از بین می­رود و آن­چه که مربوط به خداست می­ماند.جمله حسین ابن علی (ع) در مسیر مدینه تا کربلا، بر تارک تاریخ می­درخشد: «أما و اللّه إني لأرجو أن يكون خيرا ما أراد اللّه بنا قتلنا أم‏ ظفرنا»[5] سید و سالار شهیدان (ع) می­فرماید: امیدوارم این مسیری را که ما در پیش گرفته­ایم و آن­چه خدا برای ما خواسته است به خیر بگذرد و مهم نیست که آیا کشته شویم یا پیروز شویمبلکه آن­چه خدا می­خواهد مهم است. ام سلمه که حسین ابن علی (ع) به او خطاب مادر می­کند، مورد احترام است چرا که همسر رسول الله (ص) است.زمانی که اباعبدالله (ع) از مدینه به سمت کربلا حرکت می­کند، ام سلمه اظهار نگرانی می­کند و می­گوید یا حسین،از اینکه می خواهی از مدینهبه سمت عراق هجرت کنی، ما را نگران و ناراحت نکن. حسین ابن علی (ع) می­فرماید این راهی است که از قبل برای من ترسیم و تعیین شده است، « ا اماه! و انا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما و عدوانا »[6] یعنی راه برای حسین ابن علی (ع) روشن است و حضرت در ادامه می­فرماید: مادر ام سلمه، بدان که من از روی ستم کشته می­شوم و دشمنان سر من را از تن جدا می­کنند، چون خدا خواسته است که در این مسیر به وظیفه و تکلیف عمل کنیم تا هرچه پیش آید. حضرت در مکه خطبه ای آتشین ایراد کردند و فرمودند « خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى‏ وُلْدِ آدَمَ‏ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف‏»[7] مرگ برای فرزندان آدم مانند گردنبند دخترانی است که به گرد­بند خود علاقمند هستند. شوق من نسبت به دیدار پیغمبر (ص) و پدرم امیرالمؤمنین (ع) و بزرگانی که از میان ما رفته­اند مانند شوق یعقوب نسبت به یوسف است و بعد هم در پایان می­فرماید: « رِضَى‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏»[8]

عاشورا به وجود آمد تا تسلیم بودن در مقابل خدا را این­گونه برای ما تنظیم و تقسیم کند. ادعا نکنیم و شعار ندهیم و حرفی که نمی­توانیم در عمل اثبات کنیم، نزنیم.

پس نکته اول در مورد عمل صالح تسلیم بودن در مقابل خداوند و ترجیح دادن اراده او بر اراده خود است.

نکته دیگر ماندگاری نهضت عاشورا اخلاص؛ اخلاص سه کلاس دارد و حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص قرار دارد.

 بعضی اهل اخلاص هستند و با خدا معامله می­کنند که اشکالی هم ندارد؛ به عنوان مثال می­گوید خدایا من مال و جان خود را در راه تو می­دهم و بهشت تو را می­خواهم. « إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنينَ‏ أَنْفُسَهُمْ‏ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏»[9] عده­ای با خدا معامله می­کنند و مال و جان خود را می­دهند تا در مقابل، بهشت برین الهی نصیب آن­ها شود که البته مقام اولیای الهی بالاتر از این هست. در کلمات نورانی امیرالمؤمنین (ع) آمده است:« مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ‏ نَارِكَ‏ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ رَأَيْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏»[10] به خاطر ترس از دوزخ و طمع در بهشت تو را عبادت نمی­کنم بلکه تو را اهل عبادت یافته­ام و تو را عبادت می­کنم.

دسته دوم، جان و بدن خود را یک طرفه به خدا می­بخشند و به دنبال معامله با خدا نیستند. موسی ابن عمران (ع) جمله­ای دارد: « هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ‏ الْخُشُوعَ‏ وَ مِنْ‏ بَدَنِكَ‏ الْخُضُوعَ‏ وَ مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْل‏»[11] به حضرت موسی می­فرماید که خشوع قلب، خضوع بدن را به من ببخش، اشک چشم خود را در شب تاریک به من ببخش. این جا دیگر معامله نیست بلکه یک طرفه است. پس اخلاص کلاس دوم هبه و بخشش یک طرفه است.

 اخلاص کلاس سوم بذل است و حسین (ع) اهل بذل است، « اللَّهُمَ‏ ارْزُقْنِي‏ شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ‏ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏»[12] سؤال می­شود که فرق بین هبه و بذل چیست؟ محققان می­گویند هبه دو نکته دارد نکته اول این است که زمانی که انسان می­خواهد چیزی را هبه کند، می­گوید کم و زیاد نباشد و برای خودم بماند یا نماند؛ در هبه ارزش برای طرف مقابل خیلی مهم است،.اما بذل این است که آن­چه دارد یک جا می­دهد و به فکر کوچک و بزرگ بودن آن چه می­دهد نیست. حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص و اهل بذل است، «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن»[13] این­ها عناصر اصلی و کلیدی بود در رابطه با رمز ماندگاری حادثه عاشورا بود. پس تعجب نکنید که هنوز محرم نیامده است پرچم­های سیاه در معابر عمومی و خیابان­ها نصب شده­اند و عزاداران و بانیان حسینیه­ها خود را آماده می­کنند و گاهی از این سال تا سال دیگر خود را آماده می­کنند.

نکته چهارم نکته مهمی است، گاهی عده­ای سؤال می­کنند چرا در طول تاریخ بعد از حادثه عاشورا کسانی کهبه ظاهر ادبیات آن­ها با ادبیات حسین ابن علی (ع) یکی نیست، از حسین ابن علی (ع) با عظمت یاد می­کنند؟ چرا گاندی و دانشمند فرانسویاز حسین (ع) با عظمت یاد می­کند؟یکی از علل ماندگاری حادثه عاشورا این است که حسین ابن علی (ع) احیاگر فطرت بشریت است. فطرت بشریت را خدای متعال در نهاد همه انسان­ها به بدیعت گذاشته است.فطرت خداباوری، گرایش و تمایل به ارزش­ها، فطرت آزادگی و آزادی این­ها همه فطرت بشریت است و اروپایی، افریقایی، آسیایی، شیعه و مسلمان، بودایی ومسیحی نمی­شناسد و هر چه بر آن بشر صدق می­کند فطرت و روح خدا جویی در آن است. اما گاهی موانع موانع اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی پیش می­آید یا حکومت­های جور، جلوی بروز این فطرت را می­گیرند.  حسین ابن علی (ع) آمد تا این خاکسترها و غبارهای گرفته شده روی فطرت را کنار بزند. لذا گاندی بعد از مراجعه به فطرتش می­بیند ادبیات او با ادبیات حسین (ع) از نظر فطرت یکی است. حسین ابن علی (ع) کار پیامبر گونه کرد؛یعنی پیامبران آمده­اند که نعمت­های فراموش شده الهی را یادآوری کنند، به بشریت بگویند که فطرت خداجویی در وجود شماست و چرا آن را فراموش کرده­اید؟ لذاحسین ابن علی (ع) با آن شیوه مدیریت و رهبری­اش در صحنه عاشورا،این زنگارها را کنار زد.پس کار حسین (ع) کار پیامبران است و احیای فطرت بشری است؛ لذا زمانی که حسین ابن علی (ع) سخن می­گوید، گویا از فطرت همه انسان­ها سخن می­گوید «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ‏ دِينٌ‏ وَ لَا تَخَافُونَ‏ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا»[14] روز عاشورا زمانی که به خیمه­گاه حسین ابن علی (ع) حمله می­کنند و حسین ابن علی (ع) در آن شرایط خاصی که نمی­تواند از خیمه­گاه دفاع کند، می­فرماید« إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ‏ دِينٌ‏ وَ لَا تَخَافُونَ‏ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا »[15] اگر دین ندارید، آزاده باشد. یعنی به فطرت بشری خود مراجعه کنید و با این کار اتمام حجت بر شیعه کرده است.

عامل پنجم، رهبری امام معصوم (ع) است. انقلاب خودمان را به عنوان یک نمونه و یک شعاع از وجود حسین ابن علی (ع) و عظمت اسلام و قرآن و امام را نگاه کنید. خیلی از افراد آمدند در مقابل دستگاه طاغوت موضع گرفتند و حرف زدند اما جاذبه ایجاد نکردند. آن روزی که امام دست به نهضت زد، به ایشان گفتند که یاران و اصحاب شما کجا هستند؟ فرمود کسانی که در گهواره­ها هستند و در دامن مادرانشان شیر می­خورند یاران آینده من هستند. یک انسانی که یک عمر را با پاکی گذرانده است، زمانی که در مقابل قلدر و دیکتاتور زمان فریاد می­زند جاذبه ایجاد می­کند. لذا می­بینیم کشاورز، دانشجو، استاد دانشگاه، بازاری، علماء و بزرگان و شخصیت های در طراز اجتهاد و مرجعیت، به خاطر ویژگی رهبر قیام پا به میدان می­گذارند و برخی از آنان به شهادت می­رسند.

وجود مقدس اباعبدالله (ع) عنصری و شخصیتی معصوم است. اگر ما حسین ابن علی (ع) را از کربلا کم کنیم، قمربنی هاشم (ع) خورشید است. اگر حسین ابن علی (ع) را مِنها کنیم، علی اکبر (ع) خورشید است.قاسم ابن الحسن، حبیب ابن مظاهر، و امثال این­ها خورشیدند ولی زمانی که خورشید حسین (ع) ظاهر می­شود عباس و علی اکبر و قاسم (ع) در مقابل خورشید، قمر می­شوند، گرچه خودشان به تنهایی شمس هستند، لذا امر به معروف و نهی از منکر حسین ابن علی (ع) با دیگران فرق می­کند. زمانی که بشریت به این برنامه نگاه می­کند در مقابل عظمت حسین ابن علی (ع) سر تعظیم فرود می­آورد. لذا نهضت جاودانه ماند و شخصیت­هایی که وارد این نهضت شدند  به جاودانگی این نهضت کمک کردند.

ذکر مصیبت

امشب پدران و مادران شهیدان که در این جلسه هستند و فرزندان برومند آن­ها در راه اسلام به شهادت رسیده­اند، توجه کنند که بر حسین و زینب در روز عاشورا به خاطر شهادت علی اکبر چه گذشت.

حسین ابن علی نگاه کرد، دید تمام اصحاب به شهادت رسیده­اند و فقط جوانان بنی هاشم مانده­اند. جوانان بنی هاشم تا این صحنه را دیدند مثل دوران دفاع مقدس و شب عملیات، بچه­ها دست دور گردن یکدیگر می­انداختند و خداحافظی می­کردند که کدام زودتر به شهادت برسند. در تاریخ است که بعضی از جوانان بنی هاشم دست دور گردن یکدیگر می­انداختند و با هم خداحافظی می­کردند. علی اکبر خدمت پدر آمد ، هر کدام از اصحاب که خدمت اباعبدالله می­رسیدند و اذن می­خواستند حضرت یک توقف می­کرد اما درباره علی اکبر دارد که «فستأذن اباه فأذن له» به محض اینکه علی اکبر از پدر اجازه میدان خواست بی درنگ اباعبدالله به او اجازه داد و لباس رزم را بر تن فرزند جوانش کرد. زمانی که علی اکبر روانه میدان شد اباعبدالله خیره خیره پشت سر فرزندش نگاه کرد. می­فرماید « فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْه‏»[16] خدایا تو شاهد باش که هم سیمای پیغمبر دارد، هم سخن گفتنش سخن گفتن پیغمبر است و هم اخلاق او شبیه پیغمبر است. بعد اباعبدالله ادامه می­دهد که خدایا تو شاهد هستی که هر زمان دل ما برای پیغمبر تنگ می­شد به چهره زیبای علی نگاه می­کردیم. علی اکبر روانه میدان شد، دو بار علی اکبر در روز عاشورا به میدان رفته است. بار اول رفت تعدادی از دشمنان را کشت و برگشت  بابا تشنگی مرا از پا درآورد. این فرزند خبر دارد که در خیمه­گاه آب نیست اما چرا به بابا می­گوید از تشنگی نزدیک است که از پا درآیم؟ چون بچه علاقه دارد درد دل خود را با پدر مطرح کند. زمانی که نزد اباعبدالله آمد حضرت فرمود فرزندم زبانت را بده، اینجا دو نقل است یک نقل است که حضرت دهان را باز کرد و فرمود زبان خود را در دهان من بگذار، اباعبدالله می­خواهد به فرزندش بگوید فرزندم دهان من از زبان تو خشک­تر است. نقل دیگر می­گوید که عقیقی در دست حضرت بود و آن را در دهان علی گذاشت و فرمود برو با دشمنان بجنگ و از دست جدت رسول الله سیراب خواهی شد. برای بار دوم که علی اکبر روانه میدان شد زینب کبری کنار خیمه ایستاده و نگاه می­کند.زینب می­گوید مرتب برادرم نگاه به چهره علی می­کرد و می­فرمود « لاحول و لاقوة الا بالله» ناگهان زینب می­فرماید یک دفعه رنگ چهره برادرم تغییر کرد گفتم حسین جان چه شد فرمود علی را کشتند، اباعبدالله حرکت کرد آمد بالین سر علی اکبر، سر علی را به زانو گذاشت دید آرام نمی­گیرد، سر علی را روی قلبش گذاشت دید آرام نمی­گیرد صورت به صورت علی گذاشت.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. «مریم»: 96.

[3]. «هود»: 23.

[4]. بحار الأنوار، ج‏44، ص367.

[5]. وقعة الطف، ص174.

[6]. بحار، ج45، ص89.

[7]. لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، ص110.

[8]. بحار الأنوار، ج‏44، ص367.

[9]. «التوبة»: 111.

[10]. نهج الحق و كشف الصدق، ص248.

[11]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص357.

[12]. فرازی از زیارت عاشورا.

[13]. همان.

[14]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص50.

[15]. همان.

[16]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص113.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: علل ماندگاری عاشورا

                                                   تاریخ: 93/08/08

  مکان: حسینیه عاشقان ثارالله دیّر



لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[1]

خدای بزرگ را سپاسگزارم که توفیقی عنایت فرمود تا در این ایام دهه محرم و ایام سوگواری سید و سالار شهیدان در جمع شما خوبان و برادران و خواهران ایمانی حضور پیدا کنم و آنچه در توان دارم در رابطه با مکتب عاشورا تقدیم حضورتان کنم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

موضوعی را که برای بحث در این پنج شب در نظر گرفته ام و تبعاً ممکن است به اطلاع شما بزرگواران رسیده باشد تحت عنوان علل ماندگاری حادثه عاشورا است.

یکی از مسائلی مهمی که مرتبط با قیام عاشورا و نهضت حسینی است که توجه بسیاری از دانشمندان و نویسندگان و آزادمردان جهان را به خود جلب کرده این است که رمز و راز جاودانگی نهضت عاشورا چیست؟

سؤال اصلی و اساسی این است که چرا با گذشت  هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال از عاشورای کربلا هنوز هم دلها شور حسین میزند و چرا نگاه ها متوجه حسین بن علی (ع) است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‏شود؟ از عصر عاشورا که حضرت زینب (س) اولین عزاداری را برای حسین بن علی (ع) انجام داد تا جریان کوفه و شام و تا امروز چرا این خون از جوشش نمی‏افتد؟ و چرا این حرکت متوقف نمی‏شود؟ و عزاداری ها هر سال با طراوت جدیدی شروع می‏شود؟

در کشورهای مختلف به محض اینکه عده ای گرایش به مکتب اهل بیت (ع) پیدا می‏کنند مراسم عزاداری در این کشورهای مختلف رونق بیشتری پیدا می‏کند؛ حتی یکی از بزرگواران می‏گفت به شهری در یک کشور رفته بودم که به من گفته بودند در اینجا یک خانواده شیعه وجود دارد، گفتم به آنها سری بزنم و اتفاقا ماه محرم هم بود. می‏گوید رفتم به خانه آنها و دیدم که زن و شوهر و چند بچه کوچک بودند. گفتم شما شیعه هستید؟ گفتند بله. گفتم الان ماه محرم است و شما چه میکنید؟ مرد آن خانه گفت: از روزی که ما شیعه شده ایم و به مکتب اهل بیت (ع) گرایش پیدا کردیم از شب اول هر آنچه که از کربلا می‏دانم، روضه خوانی می‏کنم و زن و بچه هایم مستمع هستند.

اما در رابطه به سؤالی که مطرح شد (رمز و راز ماندگاری عاشورا) می‏خواهم این جمله را بگویم که حادثه عاشورا و قیام ابا عبدالله (ع) مثل دانشگاهی می‏ماند که دانشجویان این دانشگاه منحصر به شیعه نیستند. همه مسلمانان و آزادی خواهان جهان در این دانشگاه کارنامه قبولی می‏گیرند. دانشگاه کربلا رشته های مختلفی دارد. رشته اخلاق و سیاست و عاطفه و مهر و محبت دارد و همچنین رشته شور و شعور دارد. اگر امروزه گاهی در کشورمان بحث دانشگاه بین المللی مطرح می‏کنیم، من معتقدم دانشگاه بین المللی، کربلا و عاشورا است که هیچ مرز و عقیده و منطقه جغرافیایی را نمی‏شناسد.

دشمنان اسلام برنامه ریزی و طراحی های زیادی کرده اند تا حادثه کربلا و عاشورا را به انحراف بکشند و امروز هم که من با شما صحبت می‏کنم، عده ای در قالب های مختلف برنامه ریزی می‏کنند که با نفوذ در هیئات و دسته های عزاداری، این مسیر را آنگونه که می‏خواهند بهره برداری کنند و از راه اصلی به انحراف بکشانند چون می‏دانند که جایگاه مقدس است. اما با همه این طراحی ها و برنامه ریزی ها نام زیبای حسین همچنان می‏درخشد و پیامبر اکرم هم فرمودند: « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[2] در رابطه با حسین بن علی و کشتن ایشان در دلهای مومنان یک حرارت و خروشی است که هرگز خاموش نمی‏شود.

بنی عباس هفتصد سال طراحی و برنامه ریزی کردند تا نام حسین (ع) و اهل بیت (ع) باقی نماند اما چه کردند؟ کجا هستند؟ این گنبد و بارگاه حسین بن علی (ع) است که بر افراشته مانده؟ یا هارون ها و مأمون ها و متوکل ها و معتصم عباسی ها؟

در زمان متوکل آنچنان نسبت به حسین بن علی عناد ورزیدند که نمونه اش را اگر بشنوید شاید تعجب کنید. متوکل عباسی قبل از اینکه به خلافت برسد یک کنیز آوازه خوانی می‏آمد و برایش آواز خوانی می‏کرد بعد که به خلافت رسید پیام داد چرا سراغ ما نمی‏آیی؟ گفتند این کنیزی که برای تو آواز خوانی می‏کرد برای حج واجب به مکه رفته است و بعد از مدتی دوباره سراغ گرفت و کنیز را خواست. گفت کجا بوده ای؟ گفت کربلا بودم. متوکلی که دستور می‏داد دست زائران حسین بن علی را قطع کنند گفت: کار به جایی رسیده که افراد می‏روند به زیارت قبر حسین و بعد می‏گویند ما به زیارت خانه خدا رفته ایم؟ همان جا دستور داد به کارگزارانش که بروید و قبر حسین (ع) را ویران کنید. در تاریخ نگاه کنید، اینکه می‏گوییم حسین بن علی (ع) ماندگار است بخاطر این است که قبرش را چند بار با خاک یکسان کردند و و روی این زمین را شخم زدند و آب روانه کردند اما

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد            آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

چند سال قبل تعدادی از کارشناسان غربی و آمریکایی بعد از پیروزی انقلاب ما سؤال کردند این حرکت شیعه از کجا ناشی می‏شود؟ این توانمندی شیعه و تأثیر گذاری و نفوذ شیعه از کجا است؟ آمدند مدتها کار کردند و برنامه ریزی کردند،ی کار مطالعاتی انجام دادند و خروجی کار آنها دو جمله شد و آن جمله این است که شیعه روی دو محور می‏چرخد؛ محور عاشورا و انتظار.

رمز حرکت و تلاش شیعه و پیشرفت و تأثیر گذاری شیعه که یکی از مجموعه های کوچکش به نام حزب الله در مقابل اسرائیل قد علم می‏کند و نه تنها شکست نمی‏خورد که پیروز هم می‏شود بخاطر عاشورا است . گویا خون حسین در رگ اینها می‏جوشد و یکی هم امید به آینده و مهدویت است.

رئیس اسبق سازمان سیا یک تحقیقاتی را شروع کرد و جمعی را فرستاد پاکستان و گفت به آنجا بروید و بررسی کنید که علت حرکت این شیعیان چیست؟ آمدند بررسی کردند و گزارشی دادند و آن گزارش این بود که دو عنصر کلیدی و اساسی در شیعه وجود دارد یکی بحث رهبری در شیعه که اینها بسنده نمی‏کنند به پیامبر و امامانشان، و در زمان غیبت هم معتقد به رهبری و ادامه راه ولایت و نبوت اند. مراجع تقلید دارند. وجود مراجع تقلید و وجود رهبری و اعتقاد به جانشینی حضرت بقیة الله یک عنصر جدی و اساسی است برای نشاط و شادابی و تحرک شیعه. گفتند عنصر دوم چیست؟ گفتند عاشورا است. این دو عنصر تأثیر گذار است و ما باید کاری کنیم که نگاه مردم از مرجعیت و رهبریت منحرف شود و همچنین باید کاری کنیم که عاشورا برای جامعه شیعه آن قداست لازم را نداشته باشد. آنچنان در حادثه عاشورا دستکاری کنیم و تأثیر بگذاریم در عاشورا که بعد از مدتی که افراد چشم باز کنند بیبینند عاشورا چیز دیگری شده است و این با آنچه که اتفاق افتاده است فاصله دارد. گفتند راجع به عاشورا چه کنیم؟ گفتند رهبری و مرجعیت را هر چه که می‏توانید تخریب کنید اما راجع به عاشورا کتاب بنویسید و عزاداری را زیر سؤال ببرید و کتاب بنویسید که چرا لباس سیاه می‏پوشید و برنامه ریزی های مفصل برای تخریب وجهه عاشورا کنید.

بنده امشب به طرح یک سؤال (علل ماندگاری حادثه عاشورا) پرداختم و یک مقداری پیرامون آن صحبت کردن تا معلوم شود در شبهای آینده پیرامون چه مبحثی صحبت می‏کنم. ان شاء الله در طول این چند شب عواملی را بیان خواهم کرد که چهره عاشورا و کربلا و چهره نازنین حسین بن علی (ع) برای برادران و خواهرانمان روشن شود. امشب به دو نکته اشاره می‏کنم و دامنه بحث را جمع می‏کنم.

اولین نکته ای که در رابطه با حادثه عاشورا می‏خواهم اشاره کنم مشیت و اراده الهی است. « يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ‏ الْكافِرُون‏»[3]  عده ای می‏خواهند نور خدا را خاموش کنند. ولی خدا نورش را روز به روز کامل تر می‏کند ولو کافران را خوش نیاید. ممکن است سؤال شود که نور الله چه ربطی به حسین بن علی (ع) و ائمه (ع) دارد؟ من عرض می‏کنم که اگر شما زیارت حسین بن علی (ع) را در ماه شعبان را مطالعه فرمایید، در حسین بن علی (ع) به عنوان نور الله است. «أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ نُورُ اللَّهِ‏ الَّذِي‏ لَمْ‏ يُطْفَ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا»[4] حسین بن علی نور الله است. اهل بیت یکی از مصادیق نور الهی هستند. اینکه پیامبر می‏فرماید: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[5] تفسیر همین است چون حسین نور خدا است و نور خدا خاموش نمی‏شود. این مشیت الهی و اراده الهی است. برادران وخواهران گرامی، خداوند دو اراده دارد. یک اراده تشریعی پروردگار عالم ودوم اراده تکوینی پروردگار است. تفاوت بین اراده تشریعی و تکوینی این است که اراده تشریعی پروردگار عالم تخلف پذیر است مثلاً خدا اراده کرده است که از نظر قانون و تشریع نماز بخوانیم و روزه بگیریم و امر به معروف کنیم و نهی از منکر کنیم و دهها واجب دیگر را انجام دهیم. این اراده تشریعی ذات کبریای حق است که عده ای آن را انجام می‏دهند و عده ای آن را ترک می‏کنند.

اما در اراده تکوینی پروردگار عالم تخلف معنا ندارد. خدا اراده کرده انسان را بیافریند و می‏آفریند. اراده کرده که جهان هستی و کهکشان ها را بیافریند و می‏آفریند. خداوند می‏خواهد نور اهل بیت (ع) و امام حسین (ع) هیچوقت خاموش نشود و نمی‏شود.

نکته آخر این است که غیر از مشیت و اراده الهی که رمز ماندگاری نهضت عاشورا است،  این است که هر چیزی که رنگ خدایی داشت و در راه خدا بود، همیشه ماندگار است. خداوند می‏فرمایند: «وَ لا تَحْسَبَنَ‏ الَّذينَ‏ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »[6]. و در آیه دیگری می‏فرمایند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»[7].  کف روی آب می‏رود اما آن چیزی که به درد مردم می‏خورد که آب گوارا است می‏ماند. باطل مثل کف روی آب است. خداوند در تعبیر زیبایی در قرآن می‏فرماید باطل کف روی آب است و حق، آن آب گوارایی است که مردم می‏نوشند و سیراب می‏شوند. حق از بین نمی‏رود و لذا زینب کبری عصر روز یازدهم موقعی که کاروان اسرا را از کنار اجساد مطهر شهدا عبور دادند وجود مقدس امام سجاد تا چشمشان به بدن پاره پاره پدر و سر بریده ایشان افتاد نزدیک بود جان دهد. زینب کبری (س) نگاه کرد به چهره پسر برادر دید که خیلی متأثر است. زینب (س) خطاب می‏کند به امام سجاد، ناراحت نباش. درست است که مصیبت سنگین است اما ناراحت نباش. از میان این امت عده ای پیدا می‏شوند و می‏آیند این بدن های پاره پاره را دفن می‏کنند. «وَ يَنْصِبُونَ‏ لِهَذَا الطَّفِ‏ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيك‏»[8] و در این زمین و در این مکان نشانه ای را بر افراشته نگه میدارند که علامتی باشد برای قبر پدرت حسین بن علی (ع) چون او در راه حق بود این قبر می‏ماند. این کلام زینب کبری است. «وَ يَنْصِبُونَ‏ لِهَذَا الطَّفِ‏ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيك‏»[9] که به مرور زمان از بین نمی‏رود و ماندگار است چون حسین (ع) بر اساس حق جهاد کرد.

در مسیر راه کربلا هم زمانی که سخن از کشته شدن به میان می‏آید می‏بینیم فرزند حسین (ع) می‏گوید: « ألسنا على الحق‏؟»[10] پدر جان مگر ما بر حق نیستیم: حضرت می‏فرمایند بله و در ادامه فرمود: «يا أبت إذا لا نبالي‏؛ نموت محقّين‏»[11] انسانی بر اساس حق عمل می‏کند که از مرگ نمی‏ترسد.

امشب می‏خواهم شما را به کربلا ببرم. عرض ادبی کنیم همگی نسبت به یتیم امام مجتبی. قاسم بن الحسن. اگر حاجتی دارید، مشکلی دارید، امشب متوسل شویم به عزیز امام مجتبی. شب عاشورا یک صحنه تماشایی بود. حسین بن علی در خطبه قرائی که ایراد کرد فرمود اینها با من کار دارند. برادرانم، فرزندانم، عزیزانم، از این تاریکی شب استفاده کنید و بروید چرا که اینها با من کار دارند. همه یاران و برادران آقا اظهار وفاداری کردند و فرمودند اگر هفتاد بار کشته شویم و زنده شویم باز هم در رکاب تو حاضریم به شهادت برسیم. حضرت همین گونه که صحنه فردا را توضیح می‏داد فرمود فردا کار بجایی می‏رسد که طفل شش ماه ام نیز به شهادت می‏رسد. قاسم بن الحسن ایستاد و عرض کرد عمو جان مگر دشمنان به خیمه گاه حمله می‏کنند که علی اصغر به شهادت می‏رسد؟ حضرت فرمود نه من فردا علی را می‏برم تا به آن آب دهند، تیر به گلوی علی اصابت می‏کند. قاسم بن الحسن یک سؤال می‏کند که عمو جان آیا من هم جزء کشتگان فردا هستم؟ من هم کشته میشوم؟ حضرت می‏خواهد بداند که فرزند برادر چه طرز نگاهی به قصه شهادت دارد؟ سؤال می‏کند عمو جان «کیف الموت عندک» مرگ در نزد تو چگونه است؟ می‏دانید پاسخ چیست؟ می‏فرماید عمو جان «اهلی من العسل» مرگ در کام قاسم از عسل شیرین تر است. این داستان شب عاشورا است. روز عاشورا علی اکبر به شهادت رسیده است. دیگران به شهادت رسیده اند. این نوجوان سیزده ساله جلوی ابا عبدالله می‏آید و می‏گوید عمو جان به من هم اجازه بدهید و در رکاب تو مجاهدت و مبارزه کنم. آقا به او اجازه نمی‏دهد. فرزند برادر است. یادگار برادر است. خدا می‏داند خم شد پای عمو را بوسید و همینطور در تاریخ دارد«یقبل یدیه و رجلیه»  قاسم دست و پای حضرت را می‏بوسید تا اجازه میدان پیدا کند. می‏گویند حضرت دست دور گردن قاسم برد. این دو آنچنان اشک ریختند و گریه کردند در تاریخ آمده است که «فغشی علیها» یعنی هر دو بیهوش شدند. سینه روی سینه قاسم گذاشته است. دو جا حسین بن علی سینه روی سینه قاسم گذاشت. یکی هنگام وداع و یکی هم آن لحظه ای که قاسم صدا زد یا عمّاه ادرکنی. حسین بن علی خودش را به بالین قاسم رساند و دید دویست نفر دور بدن قاسم جمع شده اند که سر از بدن قاسم جدا کنند. اما آنها را کنار زد و بدن قاسم را در آغوش گرفت و سینه روی سینه قاسم گذاشت. می‏گویند حضرت اینجا صدا نزد جوانان بنی هاشم بیایید. بلکه خود ابا عبدالله دست برد زیر بدن قاسم و سینه روی سینه به سمت خیمه گاه آمد. می‏گویند پاهای قاسم روی زمین کشیده می‏شد. حالا سؤال این است که چرا پاهای قاسم روی زمین کشیده می‏شد؟ آیا قد حسین از مصیبت قاسم خم شده بود یا بدن قاسم پاره پاره و پاهای قاسم روی زمین کشیده می‏شد.

نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم العزّ الاجل اکرم یا الله...

پروردگارا ما را بیامرز. به اسلام و اسلامیان عزت عنایت بفرما. پروردگارا حیات ما و ممات ما را حیات پیامبر و اهل بیت قرار بده. روح رهبر فقیدمان عالیست اعلا بگردان...

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[3]. «الصف»: 8.

[4]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص284.

[5]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[6]. «ال عمران»: 169.

[7]. «رعد»: 17.

[8]. كامل الزيارات، ص262.

[9]. همان.

[10]. وقعة الطف، ص177.

[11]. وقعة الطف، ص177.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: جشن فارغ التحصیلی دانش‎پژوهان جامعة آل البیت- مسئولیت حوزه‎های علمیه                                                   تاریخ: 93/10/20

مکان: مرکز همایش‎های سازمان تبلیغات

 

 

تاریخ: 20/10/1393                   

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال مولانا امیر المؤمنین (ع): قال رسول الله (ص): «مَنْ‏ طَلَبَ‏ الْعِلْمَ‏ لِلَّهِ‏ لَمْ‏ يُصِبْ‏ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ بِهِ فِي نَفْسِهِ ذُلًّا وَ فِي النَّاسِ تَوَاضُعاً وَ لِلَّهِ خَوْفاً وَ فِي الدِّينِ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِي يَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْيَتَعَلَّمْه‏»[1] بسیار خوشحال و خوشبخت هستم که در ایام میلاد رسول الله (ص) و میلاد امام صادق (ع) در این جلسه باشکوه و آبرومند که به مناسبت دومین جشن فارغ التحصیلی عزیزانمان در جامعة آل البیت برگزار شده است، شرکت می­کنم.

من از همه دست­اندرکاران این جلسه و مسئولان جامعة آل البیت، مدیران و طلاب و فضلای عزیز به سهم خودم تقدیر و تشکر می­کنم. از برادران عزیز و بزرگوار جامعة المصطفی العالمیة که در خدمت قائم مقام محترم جامعة المصطفی هستیم، به خاطر این فضایی که برای طلاب و فضلای کشورهای مختلف ایجاد کرده­اند تا شاهد مجلس جشن فارغ التحصیلی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد این عزیزان باشیم، تقدیر و تشکر می­کنم.

تشکیل مدارس مختلف دینی و حضور طلاب از حدود صد کشور که بخشی از آن­ها در این جامعة آل البیت هستند، نوید بخش پیام رسای اهل بیت است که می­فرماید:« منها یفیض العلم منها یفیض العلم الی البلدان » یا در تعبیری دیگر آمده است:« الی الشرق و الغرب ». امروز حضور این تعداد طلاب و فضلا و حضور اساتید برجسته، امیدواریم روزی فرا برسد که پیام دین کلمة الله یَنعُلیا شود و در نتیجه سراسر جهان آماده حضور آن منجی عالم بشریت گردد.

حال سؤالی که مطرح می­شود این است که رسالت حوزه­های علمیه چیست؟ حوزه­های علمیه چه مسئولیتی را در عصر غیبت عهده­دار هستند؟ آن چه که من می­توانم به آن اشاره کنم این است که سه مسئولیت مهم بر عهده حوزه هاست که فارغ التحصیلان حوزه­های علمیه ما باید از این سه ویژگی کلیدی و اساسی برخوردار باشند.

اولین ویژگی این است که عالم و ملا شوند و در سایه تحصیلاتی که در این حوزه­ها و مراکز علمی می­کنند، به حلال و حرام الهی عالم شوند. این یکی از ویژگی­های مهم حوزه­های علمیه ماست.

ویژگی دوم این است که متخلق به اخلاق الهی شوند؛ تنها عالم شدن مشکلی را حل نمی­کند. بعضی­ها به ظاهر عالم شده­اند اما ای کاش عالم نمی­شدند. متخلق به اخلاق الهی شدن یکی از مهم­ترین خروجی­های حوزه­های علمیه است. اگر جشن فارغ التحصیلی برگزار می­کنیم یعنی جشن علم و اخلاق باید برگزار کنیم.

ویژگی سوم، مسئولیت­پذیری عالمان دین است؛ عالمان دین باید زمان­شناس باشند و درک موقعیت­های زمانی را داشته باشند که کجا زندگی می­کنند؟

«رحم اللّه امرئ اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من‏ اين‏ و فى‏ اين‏ و الى‏ اين‏.»[2]

قال رسول الله (ص) :«رحم اللَّه من حفظ لسانه‏ و عرف‏ زمانه‏ و استقامت طريقته‏»[3] مسیر و راه درست را بداند و راه را از چاه بازشناسد تا هم خود هدایت یافته شوند و هم دیگران را در مسیر هدایت قرار بدهند.

در مکتب حیات­بخش ما بر خلاف سایر مکاتب و ادیان که علم را تنها این­گونه معنا می­کنند که اگر انسان چیزی را که قبلا نمی­دانسته، بداند این تعریف مشترک علم در همه ادیان است. اما زمانی که به تعبیرات زیبای قرآن و روایات نورانی اهل بیت نگاه می­کنیم، می­بینیم علم در صورتی علم است که ارتباط با توحید پیدا کند. در انسان عالم باید خشیت و خوف الهی وجود داشته باشد «إِنَّما يَخْشَى‏ اللَّهَ‏ مِنْ‏ عِبادِهِ‏ الْعُلَماء»[4]

 و در تعبیری از وجود مقدس امام صادق (ع) آمده است که:«كَفَى‏ بِخَشْيَةِ اللَّهِ‏ عِلْما»[5]

یعنی علم برای خشیت و ترس خدا کافی است، همین که علم این ویژگی را به دنبال داشته باشد این علم کافی است، لذا تعبیر پیامبر (ص) اکرم به نقل از مولای متقیان امیرمؤمنان فرمودند: «مَنْ‏ طَلَبَ‏ الْعِلْمَ‏ لِلَّهِ‏ لَمْ‏ يُصِبْ‏ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ بِهِ فِي نَفْسِهِ ذُلًّا وَ فِي النَّاسِ تَوَاضُعاً وَ لِلَّهِ خَوْفاً وَ فِي الدِّينِ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِي يَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْيَتَعَلَّمْه‏»[6] این یک منشور طلبگی و یک منشور برای حوزه­های علمیه ماست.

یعنی اخلاص به عنوان چتر علم و دانش برای هر فرد است. هر مقدار که به جلو می­رود احساس کوچکی در خود کند و اینکه هنوز به جایی نرسیده است. لذا عالم، متکبر نیست و خاشع است. عالم دین کسی نیست که خودش را از دیگران برتر و بالاتر بداند. زمانی که شما فارغ التحصیلان عزیز در جامعه حضور پیدا می­کنید بنا به تعبیر پیامبر و امیرالمؤمنین (ص) با مردم تواضع و فروتنی داشته باشید. ارتباطات اجتماعی پیغمبر به عنوان زیباترین درس و الگو برای ماست.

خداترسی جوهره اصلی حوزه­های علمیه ماست. بزرگان ما خدا ترس بوده­اند و توجه به خدا داشته­اند. آن روزی که مرحوم آیت الله حجت از نجف به قم آمد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری پیام فرستاد که جناب حجت اگر مشکلی در زندگی شما هست ما برای کمک هستیم.

مرحوم آیت الله حجت به عنوان یک فارغ التحصیل حوزه پیام فرستاد برای مؤسس حوزه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری که به جناب حائری بزرگ بگویید که تا خود کریم هست من سراغ عبدالکریم نمی­روم.

ویژگی­های حوزه­های ما اخلاق باوری است. زمانی که در حضور یک عالم بزرگ، از کسی غیبت می­شود، عالم می­گوید چهل روز مرا از عبادت محروم کرده­اید. لذا امام، رهبر عزیز انقلاب، مراجع بزگوار تقلید از حوزه­های نجف و قم برمی­خیزند.

در حالات رهبر عزیز و فرزانه انقلاب آمده است که روزیقبل از دوران رهبری از ایشان سؤال کردند که شما چه وظیفه­ای احساس می­کنید؟ ایشان فرموده بودند اگر از ناحیه امام به من تکلیف شود که به دورترین نقطه این کشور در یک پاسگاه ژاندارمری من خدمت کنم و حلال و حرام الهی را برای آن ها بگویم، استنکاف نمی­کنم. این معنای مسئولیت شناسی است، این معنای راه پیدا کردن و درست راه پیدا کردن است لذا قرآن می­فرماید:« فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون‏»[7]

قم مرکز مقدسی است اما نه برای همیشه ماندن؛ قم مرکز تحصیل است.عزیزانی که این جا هستند من خبر دارم که در یک شرایط سخت ابلاغ دین الهی می­کنند و روزی در این حوزه ، روزی در حوزه نجف به تحصیل مشغول بوده­اند ولی امروز در کنار مردم هستند.

خداترسی یعنی اینکه هرجا انسان احساس مسئولیت کند باید به مسئولیت خود عمل کند.

فضلای عزیز از کشورهای مختلف این جا زمان برای تلف کردن وقت نیست. «إضاعَةُ الفُرصَةِ غُصَّةٌ»[8] «مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ مِن الخَيرِ فَلْيَنتَهِزْهُ ؛ فإنّهُ لا يَدرِي مَتى يُغلَقُ عَنهُ»[9]

فرصت­ها امروز در اختیار شماست، حوزه­ای با این عظمت در جوار مرقد مطهر کریمه اهل بیت وجود دارد.

 جامعة آل البیت با گزارش خوبی که مدیر به من داده­اند، من به سهم خودم لذت بردم. گزارشی که معاونت محترم آموزش داده­اند، برای بنده که در حوزه هستم باعث شگفتی بود. من عزیزانی که در اداره آن جا نقش دارند، از کسانی که در جامعة المصطفی پشتیبانی و حمایت می­کنندتحسین می­کنم. «وَ فِي‏ الدِّينِ‏ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِي يَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْيَتَعَلَّمْه‏».[10] اینها باید میدان دار علم و اخلاق و تقوا بشوند.

جامعه ی امروز را نگاه کنید، چرادنیای غرب به جامعه مسلمان زورگویی می­کند؟ چون آن­ها احساس می­کنند علم و دانشِ روز دارند و باید بر سایر کشورها سلطه پیدا کنند. در هزار و چند سال پیش امام صادق فرمود: مسلمانان در سایه علم بر دنیا سلطه پیدا کنید العلم‏ سلطان‏ من وجده صال به و من لم يجده صيل عليه‏.[11]

رهبر عزیز انقلاب بارها این تعبیر را مطرح کرده­اند، که علم سلطان است هر کس آن را یافت تسلط پیدا می­کند و هر کس دنبال آن نرفت تحت سلطه دیگران قرار می­گیرد.

چه در علوم دینی و معنوی و چه در علوم دیگر جامعه اسلامی ما باید از این ویژگی برخوردار باشد تعبیر امیرمؤمنان در اوصاف شیعیان دارد: «وَ مِنْ‏ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ‏ أَنْ‏ تَرَى‏ لَهُ‏ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً عَلَى عِلْم وَ فَهْماً فِي فِقْهٍ وَ عِلْماً فِي حِلْم‏»[12]

در روایت نورانی اهل بیت وارد شده است که سراغ چگونه استادی برویم و از محضر او استفاده کنیم؟

عزیزانی که از کشورهای مختلف آمده­اید، در این حوزه بزرگ و پهناور، در انتخاب استاد دقت کنید. تعبیر زیبای امام کاظم این است که:«لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِ‏ عَالِمٍ‏ يَدْعُوكُمْ إِلَّا عَالِمٌ يَدْعُوكُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْيَقِينِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّيَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى النَّصِيحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْد»[13]

این ها شاخصه­های استاد است.

سخن برای گفتن فراوان دارم، احساس می­کنم امروزه ما باید هم از نظر علمی هم از نظر اخلاقی هم از نظر مسئولیت پذیری رشد کنیم که دنیا امروز منتظر ماست. کلامی در پایان عرض می­کنم از وجود نازنین ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ص) که تکلیف همه ما را حضرت مشخص کرده است، فرمودند:« رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا ».[14]

این کلام اتمام حجت برای همه ماست، حضرت تضمین کرده است و می گوید هنر شما این باشد که محاسن کلام ما را برای مردم بیان کنید، نگران نباشید که مردم به اهل بیت گرایش پیدا می­کنند یا خیر. (الناس) مصداق تمام مردم جهان است و به ایران یا کشورهای عربی و اسلامی محدود نمی­شود.

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص11.

[2]. شرح أصول الكافي، ج‏1، ص571.

[3]. نهج الفصاحة، ص501.

[4]. «فاطر»: 28.

[5]. تحف العقول، النص، ص364.

[6]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص11.

[7]. التوبة/122.

[8]. نهج البلاغة، ص489.

[9]. كنز العمّال : 43134.

[10]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص11.

[11]. من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏3 ؛ ص447.

[12]. كنز الفوائد ؛ ج‏1 ؛ ص91.

[13]. الإختصاص، ص335.

[14]. عيون أخبار الرضا، ج‏1، ص307.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: عوامل ماندگاری عاشورا                                                    تاریخ: 93/08/09

مکان: قم،

 

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[1]

موضوع سخن در این مجلس باشکوه و در ایام سوگواری آل­الله، پیرامون رمز و راز و علل ماندگاری حادثه عاشورا و قیام اباعبدالله الحسین (ع) است. یکی از مباحث بسیار مهم در رابطه با حادثه عاشورا که نظر بسیاری از اندیشمندان، نویسندگان و صاحب نظران به خود جلب کرده است، این پرسش است که چرا بعد از گذشت نزدیک به هزار و چند سال نام حسین (ع)،در دل­هاشور وعشق ایجاد می­کند ودل­ها برای زیارت مرقد مطهر ایشان پرواز می­کند.در تاریخ جهان انقلاب و نهضت کم نداشته­ایم؛ اما اکثر حوادث و حتی مکاتب فکری، از این سه ویژگی بیرون نبوده­اند:1. تولد2. اوج 3. فرود، داشته­اند. یعنی نهضت­ها متولد شده­اند، شکل گرفته­اند و بعد از مدتی اوج گرفته­اند و در گام سوم به فرود منتهی شده است. معنای فرود هم این است که یا به کلی به فراموشی سپرده شده­اند یا به صورت کم فروغی اثری از آن ها باقی مانده است و جز نامی از آن­ها برده نمی­شود.

اما در کنار این انقلاب­ها و نهضت­ها، یک نهضت و قیام عاشورا داریم که متفاوت از سایر نهضت هاست.شب گذشته به آن جمله زیارت شعبانیه مربوط به وجود مقدس اباعبدالله استناد کردم که می­فرماید: «لم یطفؤ و لا یطفؤ ابدا». که نه خاموش شده است و نه هرگز خاموش خواهد شد.

وعده داده بودم که در این مجلس و در طول این چند شب که مهمان این جلسه آبرومند هستم، به عوامل ماندگاری حادثه عاشورا اشاره کنم. دیشب به دو نکته و علت بسنده و اشاره کردم. علت نخست این بود که پشت این حادثه عاشورا، مشیت الهی است. یعنی این حادثه یک حادثه طبیعی و معمولی نیست بلکه مشیت و اراده تکوینی ذات باری تعالی این حادثه را حفظ می­کند. « يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏».[2] نکته دومی که عرض کردم ویژگی حق طلبانه، عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه نهضت اباعبدالله (ع) است. هر نهضتی و عملی که رنگ حقیقت و عدالت به خود بگیرد، همان طور که خدای متعال به عنوان مظهر عالیِ حق ماندگار است، آن­چه که به خدا انتساب پیدا کند، آن نیز ماندگار است.

زمانی که انسان وصیت می­کند یازمانی که یک بزرگیحرفی را مطرح می­کند آن هم بزرگی مثل امام حسین (ع)، حساب شده و دقیق سخن می­گوید و می­شود از جمله­جمله سخنان او مطلب گرفت و برداشت و دریافت کرد. یکی از این موارد وصیت وجود مقدس اباعبدالله (ع) به برادرش محمد حنفیه است که سرشار از حق خواهی است و دیگری خطبه­ای است که اباعبدالله (ع) در بدو ورود به کربلا ایراد کرده است. البته جملات حسین ابن علی (ع) منحصر به این دو مورد نیست ولی از این دو مورد به عنوان دو کد و دریافت نام می­برند. آن وصیت نامه این است که « أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِ‏ مِنْ‏ عِنْدِ الْحَقِ‏ وَ أَنَ‏ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ‏ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِين‏»[3] حسین ابن علی (ع) مانند کسی وصیت می­کند که گویا خودش را آماده کرده است تا آخر میدان بماند. شهادت می­دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست و به نبوت و معاد شهادت می­دهد. در ادامه بعد از این گواهی حضرت می­فرماید من به خاطر خودخواهی قدم در این میدان نگذاشته­ام. حسین ابن علی (ع) به خاطر خوش­گذرانی یک انسانی که بخواهد فساد در جامعه اسلامی ایجاد کند، در این میدان قدم نگذاشته است.حضرت می­فرماید حرکت من ستمگرانه نیست بلکه من فضا را غبارآلود می­بینم وامروز آن­چه که پیغمبر پایه­گذاری کرده است،به نام اسلام و جامعه بشری، مورد تهدید جدی است و جامعه اسلامی دچار فساد، زشتی و پلشتی شده است. لذا حسین ابن علی (ع) می­خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند کهاین همان مسیر پیغمبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) در دوران حکومت است.امیرالمؤمنین (ع) چه زیبا حکومت کرد «قتل فی محرابه لشدة عدله».[4] چرا علی (ع) را کشتند؟ «لشدته عدله» به خاطر روح عدالت خواهی امیرالمؤمنین(ع) بود.لذا اباعبدالله (ع) می­فرماید من همین مسیر را می­خواهم دنبال کنم. اگر کسی آن­چه را که من فراخوان می­کنم پذیرفت، خوب است و اگر کسی در مقابل من موضع گرفت ـ و به تعبیر امروزی­ها سخن حسین (ع) را برنتافت، من صبر می­کنم تا خدا قضاوت کند. فرزندان، عزیزان و یارانم را در این مسیر فدا می­کنم تا پایان کار خدا قضاوت کند که خدا بهترین حکومت کننده است.

لذا حضرت به دنبال موقعیت­های فردی و اجتماعی و به دنبال پست و مقام نیست. اگر حضرت دنبال احترام بود در مدینه می­ماند.حتی یزیدیان هم به ظاهر می­گفتند فرزند پیامبر را احترام کنید. پس احترام حسین ابن علی (ع)، احترام به قوانین و احکام الهی و احترام به خداست.

من یک جمله در پرانتز می­خواهم بگویم و آن جمله این است که متأسفانه امروز در جامعه ما تا بحث امر به معروف و نهی از منکر مطرح می­شود، یک چهره خشنی از امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ترسیم می­شود. زمانی که می­گویند مجلس شورای اسلامی می­خواهد طرح امر به معروف و نهی از منکر را برنامه­ریزی کند و قانون تصویب کند، یک برداشت­های عجیب و غریب از آن می­شود. اگر یک حادثه اسیدپاشی در اصفهان اتفاق می­افتد یا یک حادثه­ای در جای دیگری اتفاق می­افتد متأسفانه داخل و خارج به هم ارتباط می­دهند و می­گویند این نتیجه امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر حقیقتی است که حسین ابن علی (ع) فلسفه انقلاب خود را بر اساس آن یعنی دعوت به خوبی­ها و پرهیز از بدی­ها گذاشته است. معروف یعنی نیکی­ها، خوبی ها و ارزش­ها، آیا این خشن است؟

کد دوم آن لحظه­ای است که حضرت وارد کربلا می­شود و انگیزه قیام راهم برای یاران و اصحاب و هم برای جامعه بیان می­کند.حضرت در رابطه با انگیزه قیام می­فرماید« أَ لَا تَرَوْنَ أَنَ‏ الْحَقَ‏ لَا يُعْمَلُ‏ بِه‏»[5] آیا نمی­بینید که حق به فراموشی سپرده شده است واز باطل کسی پرهیز نمی­کند؟ یعنی منکر معروف شده است و معروف منکر شده است. «أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا»[6] اباعبدالله (ع) می­فرماید زمانی که انسان در جامعه­ای زندگی می­کند که به دین، حق و شرف انسانی اعتباری قائل نمی­شوند؛ بهتر است که انسان به فیض لقاء حق بشتابد. یعنی در این راه به شهادت برسد. کلام مولای ما امیرمؤمنان (ع) این است که «إِذَا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ‏ دُونَ‏ أَنْفُسِكُمْ‏ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُم‏».[7] زمانیکه مشکلی در جامعه اسلامی پیش آمد، اگر مال خود را فدا کنید، جانتان می­ماند؛ اما اگر شرایط بحرانی شد و یک طرف ماجرا جان دادن و یک طرف ماجرا دست از دین کشیدن است، جان بدهید تا دین بماند. که مصداق جمله حسین ابن علی (ع) است که می­فرماید«أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي‏».[8] یعنی همان طور که مولای ما امیرمؤمنان (ع) فرمود زمانی که جان بدهید دین می­ماند،اکنون دین در سایه شهادت حسین ابن علی (ع) است.

عامل سوم، عمل صالح

آن­چه در حادثه کربلااز بدو حرکت تا پایان حادثه عاشوراموج می­زند،عمل صالح است.لذا خداوند می­فرماید« مَنْ‏ عَمِلَ‏ صالِحاً مِنْ‏ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة».[9] چه مرد و چه زن اگر عمل صالح انجام دادند، پایان راه آن­ها حیات و زندگی طیب و طاهر است.

علامه طباطبایی صاحب تفسیر گران­سنگ المیزان می­فرماید که خدای متعال در قرآن تعریفی برای عمل صالح مطرح نکرده است ولی مواردی را ذکر کرده است که بیان مصداق عمل صالح است. بعد ایشان به آیه 120 سوره توبه می­کند که می­فرماید« ما كانَ‏ لِأَهْلِ‏ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين‏».[10] چند نکته در این آیه وجوددارد که می­فرماید اهل مدینه و بادیه نشینان اطراف مدینه حق ندارند از فرمان پیغمبر تخلف کنند بلکه آن­ها باید پیغمبر را همراهی کنند؛ جان خود را عزیزتر از جان پیغمبر ندانند بلکه جان پیغمبر را عزیزتر از جان خود بدانند. سؤال می­شود که علت این کار چیست؟ قرآن می­فرماید « ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ »[11] به دلیل اینکه هر تشنگی، خستگی، مشکلی پیدا کردند و هر قدمی که گذاشته­اند و مسیری را طی کرده­اند و باعث خشم و غضب کفار شده است و هر اقدامی که علیه دشمن انجام داده­اند،برای تک تک این افراد، این مشکلات به عنوان عمل صالح به پای آن­ها نوشته می­شود. اگر امروزه بخواهیم این آیه را معنا کنیم می­شود گفتکسانی که راهپیمایی می­کنند، قدمی برنمی­دارند مگر اینکه این قدم باعث خشم و ناراحتی کفار می­شود از مصادیق افرادی هستند که در این آیه به آن اشاره شده است.شخصی می­گفت که آیه راجع به راهپیمایی داریم؟ بنده گفتم که این آیه راجع به راهپیمایی است.

پس عنصر سوم که رمز ماندگاری حادثه عاشورا است این شد که صحنه عاشورا و حرکت حسین ابن علی (ع) و تمام اینگونه موارد عمل صالح است و عمل صالح ماندگار است.

انسان­هایی که براساس عمل صالح و ایمان عمل می­کنند محبوب و مهمان دل­ها هستند.« إِنَ‏ الَّذينَ‏ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ سَيَجْعَلُ‏ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا».[12] قرآن می­فرماید کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، محبت آن ها به دل می­نشیند و محبوب دل­ها می­شوند؛ لذا کسی که محبوب شد ماندگار است. سؤال می­شود که چرا سید و سالار شهیدان (ع) این همه مورد محبت است؟ چه مغناطیس و کهربایی جاذبه ایجاد کرده است؟ آن مغناطیس که جاذبه ایجاد کرده است، عشق به حسین ابن علی (ع) است.

علامه می­فرماید که عمل صالح به دو چیز نیاز دارد:

 1. کار برای خدا و به قصد قربت باشد.2. آن کاری را که انسان انجام می­دهد موجب تقویت باورها و اعتقادات او شود.

 اگر کاری را انجام دادیم که آن کار برای خدا بود و موجب تقویت باورهای اعتقادی ما شد، این عمل صالحاست. شب عاشورا اصحاب اباعبدالله (ع) با هم شوخی می­کردند؛ یعنی کسانی که می­دانستند فردا یکی پس از دیگری به شهادت می­رسند و سید و سالار شهیدان (ع) به آن­ها خبر داده بود و اطلاع داشتند، اما با هم شوخی می­کردند. از آنان سؤال شد که چرا شوخی می­کنید؟ گفتند ما مقامات خود را در بهشت مشاهده می­کنیم و این کاری است که موجب تقویت اعتقاد و باورهای انسان می­شود. مسلم ابن اوسجه به حسین ابن علی (ع) می­گوید اگر هفتاد بار کشته شوم و زنده شوم، در راه تو خواهم ماند.در تاریخ یک نکته­ای داریم که این نکته خیلی تکان دهنده است. زمانی که سید و سالار شهیدان (ع) روز عاشورا به اطراف نگاه کرد دید که اجساد مطهر یاران روی زمین افتاده است، آقا صدا زد «مالی انادیکم فلا تجیبونی» چه شده است که هر چه صدا می­زنم جواب نمی­دهید؟بدن­هایی که سر نداشت زمانی که صدای مظلومیت اباعبدالله بلند شد، این بدن­ها به حرکت در آمدند.

ما در حوزه ها یک اصطلاحی داریم که بد نیست این اصطلاح را خدمت شما بگویم. کاری ارزشمند است که هم دارای حسن فعلی و هم حسن فاعلی باشد. حسن فعلی یعنی نفس کار مشروع باشد و حسن فاعلی یعنی با نیت خیر انجام شده باشد. شما ممکن است بگویید مگر ممکن است کاری مشروع باشد و مشکل نیت پیدا کند؟ گاهی انسان یک مسجد می­سازد ولی برای خدا نمی­سازد؛ این مسجد قبول نیست. خانه خداست و اسم آن مسجد است، این مسجد حسن فعلی دارد ولی حسن فاعلی ندارد. یعنی چون مسجد استکار به ظاهر مشروع است ولی حسن فاعلی ندارد یعنی نیت خالصانه در ساخت و ساز آن به کار نرفته است.

 نبی گرامی اسلام (ص) روانه جنگ تبوک بودند که عده­ای از منافقینی که به شام گریخته بودند به رفیقان خود در مدینه دستور دادند که برای اینکه مابتوانیم یک پایگاه علیه پیغمبر (ص) تأسیس کنیم، شما در مقابل مسجد قبا یک مسجد بسازید تا آن­جا مرکز طراحی و برنامه ریزی علیه پیغمبر (ص)شود. پیغمبر (ص) روانه جنگ تبوک شد و زمانی که برگشتند، به استقبال پیغمبر (ص) رفتند و به ایشان گفتند که ما مسجد ساخته­ایم و شما بیایید چند رکعت نماز بخوانید و این مسجد را افتتاح کنید. اما آیه نازل شد که «لا تَقُمْ‏ فيهِ‏ أَبَدا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيه‏»[13] پیغمبر حق نداری در این مسجد بروی نماز بخوانی، مسجدی که از اول برپایه تقوا تأسیس شده است سزاوارتر است تا در آن نماز بخوانی. در تاریخ آمده است که نه تنها پیغمبر (ص) در آن نماز نخواند بلکه دستور داد این مسجد را آتش بزنند. حسن فعلی دارد اما حسن فاعلی ندارد، یعنی نیت برای خدا نیست.

حادثه عاشورا هم حسن فعلی دارد و هم حسن فاعلی دارد. نقشی که به یاران و فرزندان اباعبدالله (ع) وارد شده است، آن­ها به خوبی این نقش را ایفا کرده اند.

ذکر مصیبت

خیلی از یاران و برادران و فرزندان اباعبدالله (ع) آمدند و در مقابل دشمن جنگیدند، عده­ای را کشتند و سرانجام به شهادت رسیدند. اما اباعبدالله (ع) یک سرباز کوچک دارد که توان جنگیدن و سخن گفتن ندارد. نمی تواند از خود دفاع کند و دستان او را در قنداق بسته اند. من از قول بزرگان عرض می­کنم که بزرگان ما هر زمانی که مشکلی برای آن ها پیش می­آمد از آقایی دعوت می­کردند و می­گفتند بیایید منزل ما روضه طفل شش ماهه حسین را بخوانید.

از فردا که روز هفتم است آب را روی اهل بیت (ع) بستند، کم و بیش آب می رسید اما دستور جدی، بستن آب بر روی اهل بیت است. وجود نازنین اباعبدالله (ع) بعد از مرگ اصحاب و برادران و یاران، جلوی خیمه آمد.تشنگی روی بچه­ها فشار آورده بود علی اصغر هم تشنه بود، آن لحظه بچه دست زینب کبری بود اباعبدالله (ع) آمد «نَاوِلِينِي‏ وَلَدِيَ‏ الصَّغِيرَ حَتَّى‏ أُوَدِّعَه‏»[14] و گفت خواهرم زینب (س) این نازدانه را به من بده تا با او خداحافظی کنم.اباعبدالله (ع) این عزیز خود را برداشت و او را جلوی لشکر آورد و فرمود آیا نمی­بینید فرزندم زبانش را به لب­هایش می­کشد و از تشنگی این لب­ها خشک شده است؟ عمر سعد به حرمله گفت که چرا جواب حسین (ع) را نمی­دهی؟ حرمله تیر را به چله کمان نهاد و این تیر آمد تا به گلوی نازک علی (ع) اصابت کرد. خون از گلوی علی روان شد ولی حسین(ع) نگذاشت این خون­ها روی زمین بریزد و خون را به سمت آسمان ریخت. خدای متعال یکی از جاهایی که به حسین تسلیت گفته است اینجاست « دعه يا حسين فان‏ له‏ مرضعا في‏ الجنة»[15] حسیندیگر خود را اذیت نکن این بچه را با لب تشنه شهید کردند ما کسی را در بهشت قرار می دهیم تا به فرزند تو شیر بدهد.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. «الصف»: 8.

[3]. بحار الأنوار، ج‏44، ص329.

[4]. بیست گفتار، ص20.

[5]. تحف العقول، ص245.

[6]. همان.

[7]. الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص216.

[8]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج‏4،  ص89.

[9].« النحل»: 97.

[10]. «التوبة»:120.

[11]. همان.

[12]. «مریم»: 96.

[13]. «التوبة»: 108.

[14]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص117.

[15]. وقعة الطف، ص246.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: بزرگداشت دکتر مفتح- جایگاه عالم                                                   تاریخ: 93/09/24

مکان: قم

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال امیر المومنین (ع): «إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً وَفَّقَهُ‏ لِإِنْفَاذِ أَجَلِهِ‏ فِي أَحْسَنِ عَمَلِه‏»[1]

قبل از آغاز سخن ایام و مناسبت­های حزن و اندوه آل­الله و رحلت جانگداز نبی گرامی اسلام و سبط اکبر امام مجتبی و هشمین امام و پیشوا وجود مقدس آقا علی ابن موسی الرضا (ع) را خدمت همه شما اساتید، فرهیختگان، دانشجویان عزیز صمیمانه عرض تسلیت دارم.

جلسه بسیار ارزشمندی است و به مناسبت شهادت عالمی عامل، دانشمندی برجسته، سخنوری چیره دست، استادی فرزانه، مجاهدی خستگی ناپذیر، منادی وحدت حوزه و دانشگاه، شهید جاوید آیت الله دکتر مفتح، تشکیل یافته است.

من از برادر بسیار عزیز و بزرگوارم حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر امام و همه شما دانشجویان که امروز میزبان این جلسه هستید، از بیت شریف و همه دست اندرکاران لازم می­دانم تقدیر و تشکر کنم.

نکته اول: شهید آیت الله مفتح از یک سو یک عالم و از سوی دیگر است یک شهید است. می­خواهیم مروری داشته باشیم به آموزه­های دینی خود که جایگاه عالم و شهید چه جایگاهی است.

نکته دوم: ویژگی­های این عالم فرزانه در طول دوران حیات پربارش چه بوده است؟

نکته سوم: این شهید عزیز در راهوحدت حوزه و دانشگاه به شهادت رسید، ما باید ببینیم مقصود از این وحدت چه بود و امروز رسالت حوزویان و دانشگاهیان در رابطه با وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟

در رابطه با مسئله جایگاه عالم انسان با تعبیرات بهت آوری روبه رو و مواجه می­شود. قرآن گاهی نور و ظلمت را با هم مقایسه می­کند و گاهی اعمی و بصیر را با هم مقایسه می­کند، که اساساً قابل مقایسه نیستند و گاهی عالم و جاهل را مقایسه می­کند. « هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لايَعْلَمُون‏»[2] بین دو مقوله عالم و جاهل فرسنگ ها فاصله است. رسول گرامی اسلام (ص) می­فرماید:« أَكْرَمَ‏ الْعِبَادِ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ الْعُلَمَاء».[3]

گرامی­ترین انسان­ها و بندگان خدا در نزد خدای متعال بعد از سلسله انبیای الهی، عالمان دین هستند. در کلام نورانی مولاامیرالمؤمنین (ع) آمده است: « زِيَارَةُ الْعُلَمَاءِ أَحَبُ‏ إِلَى‏ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ سَبْعِينَ طَوَافاً حَوْلَ الْبَيْت‏».[4] زیارت علماء در نزد خدا محبوب­تر از هفتاد طواف دور کعبه است.

«أَنَ‏ اللَّهَ‏ يُطَاعُ‏ بِالْعِلْمِ‏ وَ يُعْبَدُ بِالْعِلْمِ وَ خَيْرُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْعِلْم‏».[5] در مکتب اسلام از علم و دانش تمجید شده است. پرستش در سایه علم است. کسی که دنبال سعادت دنیا و آخرت است باید در فضای علمی گام نهد. این تعبیراتی است از هزاران تعبیرات دیگر، که در این مجال و فرصت اندک نمی­گنجد.

لذا شهید عزیز ما که ظاهراً امسال، سی و پنجمین سالگرد شهادت اوست از زمره این آدمان است. در تعبیری از رسول گرامی اسلام (ص) دیدم که « حُضُورَ مَجْلِسِ‏ عَالِمٍ‏ أَفْضَلُ‏ مِنْ حُضُورِ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ مِنْ عِيَادَةِ أَلْفِ مَرِيضٍ وَ مِنْ قِيَامِ أَلْفِ لَيْلَةٍ وَ مِنْ صِيَامِ أَلْفِ يَوْم‏».[6]

یعنی در یک جلسه­ای که یک عالم نشسته است، فقط حضور پیدا کردن در آن مجلس از مشایعت و تشییع هزار انسان مؤمن،عیادت هزار مریض، شب را تا به صبح به عبادت سپری کردن، روزه ی هزار روز گرفتن، افضل است. شما ببینید که چقدر ثواب برای تشییع یک انسانی که از این دار دنیا رفته است در روایات ما آمده است. گاهی انسان به عیادت یک مریض می­رود و کلی تعریف می­کند که امروز ما توفیق پیدا کردیم و به عیادت رفتیم، ولی همراهی با عالم نه تنها با آن برابری نمی­کند بلکه می­گوید افضل از این اعمال است.

این توصیفات برای چه عالمی است؟ این همه تعریف، تمجید، تکریم و احترام هم در کتاب الهی و هم در کلمات نورانی پیامبر و اهل بیت، چند مشخصه درباره اینچنین عالمان بیان شده است که من معتقد هستم همه این مشخصات در این شهید بود.

1. خداترسی: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء»[7]. ویژگی بارز یک عالم، خداترسی است و آن عالمی در نزد خدا عظمت دارد که دارای ویژگی « يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء » باشد.

2. مرزبانی.

ویژگی دیگر عالمان دین مرزبانی است یعنی از مرزهای فکری و اعتقادی و باورها پاسداری کردن و مرزبانی کردن. یعنی اگر در یک محیطی وارد شدند و احساس کردند که مرزهای اعتقادی مورد تهدید است در آن جا مقاومت و پاسداری کنند. «عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ‏ فِي الثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيس‏».[8] یک مرزبان جغرافیایی داریم و یک مرزبان اعتقادی، شهید عزیز ما مرزبان اعتقادی است که اگر مرزبانان اعتقادی نباشند، تا از باورها مرزبانی کنند مرزبانان جغرافیایی و مرزبانان کشور هم نخواهند بود. باید فکر، نگاه، رویکرد و جهت گیری ساخته شود تا انسان به این باور برسد که زمان هجمه دشمن از مرزها پاسداری کند.

3. بدعت ستیزی.

 عالمانی این چنین تکریم می­شوند که بدعت­ستیز هستند. یعنی اگر در جامعه باب خرافه و بدعت باز شد و هر کسی تفسیری از دین کرد و به دلخواه خود تفسیر کرد، این عالمان هستند که قدم در میدان بدعت ستیزی می­گذارند و با بدعت ها، خرافات و پدیده­های نو و بی حساب و کتاب که وارد دین شده است با آن مبارزه می­کنند؛ حتی به قیمت اینکه جان و آبروی آن­ها در معرض خطر قرار گیرد. «إِذَا ظَهَرَتِ‏ الْبِدْعَةُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَه‏»[9] اگر بدعتی در جامعه پدیدار شد عالم باید سینه سپر کند و بایستد و نترسد. عالمی این همه مورد تکریم است که نفع او به جامعه برسد و خیرخواه جامعه باشد. امام باقر می­فرماید: « عَالِمٌ‏ يُنْتَفَعُ‏ بِعِلْمِهِ‏ أَفْضَلُ‏ مِنْ‏ سَبْعِينَ‏ أَلْفَ عَابِد».[10] اگر عالمی تأثیرگذار در جامعه باشد و خیر او به جامعه برسد از هفتاد هزار عابد که تنها به عبادت بسنده می­کند و تأثیر در جامعه ندارند و خیر او به جامعه نمی­رسد، بالاتر است.

 یک تعبیری در رابطه با فقیه و عالم دیدم که می­فرماید:«أَلَا إِنَ‏ الْفَقِيهَ‏ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَيْرَه‏»[11] آیا می­دانید دانشمند و عالم چه کسی است؟ کسی است که خیر او به همه مردم برسد و همه مردم احساس کنند که از وجود این عالم بهره می­برند و استفاده می­کنند.

«وَالَّذينَجاهَدُوافينالَنَهْدِيَنَّهُمْسُبُلَنا»[12]. عالم در سختی­ها و بحران­ها و آن جایی که همه احساس ترس می­کنند،باید بایستد و لذا من همین جا این نکته را اشاره کنم که رمز ماندگاری و جاودانه بودن عالمان دینبه خاطر سه ویژگی است. اگر امروز از این شهید وهم­دوره­ای های این چنین یاد می­شود به خاطر همین سه ویژگی است.

هدف اگر متعالی و برای خدا شد و نه برای منفعت، این انسان و این حرکت ماندگار است. قرآن تعبیر جالبی دارد:«فَأَمَّاالزَّبَدُفَيَذْهَبُجُفاءًوَأَمَّامايَنْفَعُالنَّاسَفَيَمْكُثُفِيالْأَرْضِ»[13]. کف روی آب با حباب ها می­رود اما آنچه می­ماند آبی است که به حال مردم نفع و فایده دارد.

ویژگی دوم و رمز ماندگاری این عالمان ما این است که ویژگی محیط و شرایط خاص را به خوبی درک کرده­اند و زمان شناس بوده­اند.درک درستی از محیط پیرامون خود داشته­اند، انسان­هایی که حقیقت­ها را خوب می­توانند ببینند و بجا و به موقع می­توانند تشخیص بدهند، این افراد ماندگار هستند. روح حق­خواهی و روح عدالت طلبی، این­ها انسان را ماندگار می­کند و این شهید عزیز ما این شکل بود. همان­طور که فرزند ارزشمند ایشان فرمودند که خوب تشخیص می­داد و پای این تشخیص می­ایستاد. معروفی می­گویند چراغ را در روزِ روشن آوردن خاصیتی ندارد، در شب­های مهتابی چراغ روشن کردن فایده کمتری دارد، اما زمانی که شب دیجور و ظلمانی است، اگر یک چراغ سوسو هم کند آن کسی که راه بیابان را گم کرده است راه را پیدا می­کند.

در شرایط خفقان انسان­ها را دستگیر می­کنند، شکنجه و تبعید می­کنند و آسایش و آرامش را از انسان و خانواده او سلب می­کنند. ماه­ها چهره بچه را نباید ببیند. در این فضا به میدان آمدن کار ساده­ای نیست و شهید عزیز ما این چنین بود. در قم از آموزش و پرورش او را اخراج  و تبعید می کنند، به زندان می­برند و شکنجه می­دهند. از این مسجد بیرون می­کنند ولی به مسجد دیگر می­رود. یعنی وظیفه، مدام برای یک انسان تداعی می­کند که وظیفه تعطیل پذیر نیست. این شخصیت عالمی است که درس آیت الله العظمی بروجردی، امام، علامه طباطبایی و بزرگان دیگر رفته است و از خرمن علم آن­ها استفاده کرده است و به مرتبه عالی اجتهاد رسیده است ولی احساس می­کند که هدف متعالی­تری دارد. تنها حوزه و تدریس در حوزه کافی نیست. باید در سنگر دانشگاه قدم بگذارد و تا مرحله تحصیلات عالیه در دانشگاه پیش می­رود و بعد احساس می­کند یک عالم جامع شده است. هم حوزه را می­شناسد و هم دانشگاه را می­شناسد، حرف او هم در حوزه و هم در دانشگاه تأثیرگذار است و بعد که توسط آیت الله شهید مطهری دعوت می­شود به دانشکده الهیات برای تدریس، او احساس می­کند فضای دانشکده یک فضای عادی نیست. اسم دانشکده،الهیات است ولی افکاری که در آن­جا است، افکار الهیاتی نیست، مارکسیست­ها و دیگران برنامه دارند.

« ادْعُ‏ إِلى‏ سَبيلِ‏ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة»[14] نکته­ای که من در سخنرانی رهبر فرزانه انقلاب در سالگرد ایشان دیدم نکته جالبی بود و آن نکته راجع به شهید این بود که ایشان تلاش می­کردقبل از اینکه خودشان مطرح شوند، همیشه دیگران را مطرح کند. این افراد ماندگار هستند و برای خدا کار می­کنند.

 نکته سوم آگاهی و بصیرت است.

انسان­های بصیر، دوست و دشمن را می­شناسند و این افراد خوب می­توانند تأثیرگذار در جامعه باشند و ایشان شهید هم شد و بر کرامت او افزوده شد. «فَوْقَ‏ كُلِ‏ ذِي‏ بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِر»[15] می­فرماید بالاتر از هر خوبی، خوبی وجود دارد تا جایی که انسان به شهادت برسد و اگر انسان به شهادت برسد بالاتر از آن خوبی دیگر وجود ندارد. این کلام خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) است.

ایشان امام را به موقع شناخت و از روزی که امام را شناخت از این مسیر یک لحظه عدول نکرد. زمانی که امام چه در خارج و چه در داخل کشور هستند ایشان مدافع امام هستند و سنگر به سنگر در کنار امام هستند. در مسجد جاوید شخصیت­های بزرگ و طراز اول را دعوت می­کند و جمعیت­های سنگینی را به مسجد جذب و جلب می­کند. مسجد را تعطیل می­کنند و ایشان را زندان می­کنند و دو سال زندان می­برند. حرف­هایی به خصوص برای نسل جدید ما کمی روشن نیست، من خواهش می­کنم عزیزانمان به موزه زندان ساواک بروند و ببینند که چه اتفاقاتی افتاده است و این انقلاب به راحتی امروز به دست من و شما نرسیده است.

 ما سر سفره­ای آماده نشسته­ایم، خون دل­ها، در به دری­ها، تحمل مشکلات، از زندان و دوران سختی که آزاد می­شود در کنار حسینیه ارشاد در مسجد قبا مشغول می­شود؛ که یادآورد مسجد قبای نبی گرامی اسلام است، دوباره آن­جا برنامه­ریزی می­کند و آن راهپیمایی عظیم و نماز عید فطر قیطریه را برنامه­ریزی می­کند که نه تنها بُعد کشوری پیدا کرد بلکه بعد جهانی پیدا کرد. آن جمعیت زیر اسلحه­ها و سر­نیزه­های دشمن به نماز ایستادند. در سال پنجاه و هفت دوباره اعلام شد ولی دشمن در عین حال که ادعای فضای باز سیاسی کرده بود، آن منطقه را محاصره کردند و جمعیت به سمت جنوب تهران آمد و ایشان در مسیر راه آن­چنان مورد اذیت قرار گرفت که با قنداق تفنگ و سر­نیزه او را مجروح کردند و به ساختمان و منزلی نزدیک بردند و جمله ماندگاری از ایشان ماند که شخص مهم نیست بلکه هدف مهم است و به راهپیمایی خود ادامه دهید.

 این داستان مربوط به شانزدهم شهریور است و روز هفدهم شهریور آن فضا ایجاد شد و در کشور و قتل عام کردند.این شهید زمانی که بعد از پیروزی انقلاب که امام پیروزمندانه برگشتند، رئیس کمیته استقبال امام شد و در کنار شهید مطهری و دیگران، سرپرستی این دانشکده را به ایشان دادند. ایشان معتقد بود که در این دانشکده باید گفتمان دینی و اخلاقی در فضای بین حوزه و دانشگاه به عنوان یک مرکز مهم دینی گسترش دهد. ایشان معتقد بود که دیدگاه­های مختلف در این دانشکده باید طرح و بررسی شود، نگاه ایشان محدود نبود به چند واحد درسی، که در این­جا گذرانده شود بلکه این دانشکده باید یک مرکز گفتگو گفتمان اساسی باشد.

انشاءالله امیدوارم که این راه و مسیر توسط شما دانشجویان عزیز و بزرگوار و توسط شما اساتید محترم و ریاست محترم دانشکده ادامه پیدا کند.، مبارزات این شهید در راستای اهداف امام بود که از دهه سی بود. آن روز امام احساس می­کرد که اگر دو قشر حوزه و دانشگاه با هم کار نکنند و همدل و همراه نباشند کشور نمی­تواند به آن رشد و تعالی لازم برسد.

 چرا این وحدت ضرورت دارد؟

به سه دلیل،

1. ما معتقد هستیم که باید به سمت تمدن اسلامی حرکت کنیم و تجربه نشان داده است که بار سترگ و تمدن بر دوش نخبگان جامعه است. هر نوع گسست و پیوست در میان نخبگان جامعه می­تواند در صورت گسست به شکست، و در صورت پیوست به موفقیت تبدیل شود.اگر دو نهاد مهم حوزه و دانشگاه که در جامعه ما به عنوان نخبگان جامعه هستند، دست به دست هم بدهند، جامعه را به رشد و تعالی می­رساند.

2. با مرور یک سیر تاریخی به خصوص در این صد سال اخیر می­بینیم نهضت­ها و حرکت­های ارزشمندی که رخ داده است در سایه همدلی و همراهی این دو نهاد مقدس یا افراد و چهره­های شاخص این دو نهاد است. نهضت مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت ، پیروزی انقلاب اسلامی، محل تحصن روحانیون برای آمدن امام جلوی دانشگاه تهران بود، یعنی حوزویان احساس کردند که باید در دانشگاه تحصن کنند تا دانشجو و طلبه، استاد دانشگاه و استاد حوزه قلبشان برای هم بتپد تا قلب تپنده این ملت به سلامت به ایران برگردد. امام زمانی آمد که هم حوزویان و هم دانشگاهیان به استقبال امام رفتند و بعد از پیروزی انقلاب هم ما شاهد هستیم که حوزویان در کنار دانشگاهیان و دانشگاهیان در کنار حوزویان هستند.

 گاهی من می­شنوم که ما هنوز به آن هدف مطلوب نرسیده­ایم و تا آن هدف مطلوب خیلی فاصله است؛ میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است اینکه عده­ای بذر یأس و نامیدی می­پاشند و می­گویند که بین حوزه و دانشگاه چیزی اتفاق نیفتاده است.

من عرض می­کنم گام­های بسیار بزرگی برداشته شده است و حرکت های بسیار خوبی شده است. آن وحدتی که مورد نظر ما بود این بود که دانشجویان ما و حوزویان یک هدف را دنبال می­کنند و آن هدف متعالی، احیای اسلام ناب محمدی است.

دانشمند ما را در رابطه با جریان هسته­ای ببینید که آن­ها برای چه چیزی شبانه روز تلاش می­کنند جز برای تعالی این کشور و اسلام؟ همان هدفی را تعقیب می­کنند که امام تعقیب می­کرد یعنی عزت اسلام و کشور و در مقابل زورگویان و ظالمان ایستادند. امروز هم دانشجو و هم استاد دانشگاه و حوزویان در یک صف این هدف مقدس را دنبال می­کنند.

 وحدت در عمل و همکاری، باید تحقق پیدا کند که بخش زیادی ازآن در حال انجام است؛ منتها من یک جمله عرض کنم که ما نباید از القای دشمنان غافل باشیم که این یک نکته کلیدی است.

 سرور عزیز ما جناب آقای دکتر امام به این نکته به زیبایی اشاره کردند. اکنون بیش از س و پنج سال از پیروزی انقلاب گذشته، امام آمد، امروز هم سایه رهبر فرزانه انقلاب بر سر ماست و هم دولتی مستقر است و کشور به خوبی اداره می­شود اما گوشه و کنار گاهی انسان احساس می­کند که عده­ای این پیوند و همدلی را نمی­خواهند و به سود آنان و دیگران که می­خواهند از پشت مرزها بر کشور مسلط بشوند، نیست. گاهی اقداماتی می­کنند اما در مقابل این سیل خروشان و این جمعیت انبوهِ مشتاق به وحدت، به نظر بنده کارایی ندارد.

از تشکیل این جلسه با شکوه تقدیر و تشکر داریم ولی کمی غفلت کرده­ایم انشاءالله سال آینده جلسه­ای با شکوه تر در حوزه علمیه قم برگزار خواهیم کرد.

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص181.

[2]. «زمر»: 9.

[3]. بحار الأنوار،ج‏89 ، ص18.

[4]. بحار الأنوار، ج‏1، ص205.

[5]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص12.

[6]. بحار الأنوار،ج‏1، ص204.

[7]. «فاطر»: 28.

[8]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص385.

[9]. المحاسن ؛ ج‏1، ص231.

[10]. الكافي، ج‏1، ص33.

[11]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1 ؛ ص17.

[12]. «عنکبوت»: 69.

[13]. «رعد»: 17.

[14]. «النحل»: 125.

[15]. الكافي، ج‏2، ص348.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: رمز ماندگاری و جاودانگی عاشورا                                                    تاریخ: 93/09/21

مکان: مسجد نارمک تهران

 

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

«وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ‏ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ‏ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى‏»[1]

خدای بزرگ را بر این لطف و عنایتش سپاس­گزاریم که امشب توفیق عنایت فرمود تا در شب با عظمت اربعین حسینی در محضر شما برادران و خواهران ایمانی باشیم. یکی دوسال قبل نیز توفیق پیدا کردم که شب نهم محرم که متعلق به قمر بنی هاشم بود، در این مسجد با صفا و معنوی و در حضور شما، دقایقی تصدیع کردم. البته آن شب با امشب یک تفاوت دارد، علاوه بر اینکه آن شب، شب نهم محرم بود و امشب اربعین است؛ آن شب، در محضر سرور عزیز و بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا موسوی کاشانی بودیم. ما نیز به همین به خاطر آمده بودیم اما در بین راه تماس گرفتند که در شهرستان هستند و امکان آمدن نیست.

یکی از پرسش­های بسیار مهمی که در رابطه با نهضت سید و سالار شهیدان مطرح است، رمز ماندگاری و جاودانگی حادثه عاشورا است. ما در طول تاریخ، انقلاب­های فراوانی را سراغ داریم که در برهه­ای از زمان شکل گرفته­اند که شاید در آن زمان هم دارای جنب و جوش بودند و طرفداران و پیروانی داشتند، اما به مرور و با گذشت زمان، این انقلاب و حرکت رو به خاموشی گراییده است.  شاید امروز که من و شما با هم صحبت می­کنیم، انقلاب­هایی باشند که حتی نام و اثر و نشانه­ای از آن­ها نیست و به فراموشی سپرده شده­اند، حتی در خاطره تاریخ هم اثر و نشانه­ای از آن­ها نیست. هر حادثه و مکتبی سه ویژگی دارد: 1. تولد 2. اوج 3. فرود. یعنی در جامعه شکل می­گیرند، اوج پیدا می­کنند ، دارای نام و نشان می­شوند و مرحله و ویژگی سوم، فرود آنهاست.

سؤال کلیدی این است که چگونه شد که نهضت عاشورا و قیام سید و سالار شهیدان، از این ویژگی حوادث پیروی نکرده است؟ تولد دارد، اوج هم دارد، ولی فرود ندارد. نه تنها فرود ندارد، بلکه روز به روز بر اوج آن اضافه می­شود.

پدر، برادر و عزیزترین عزیزانمان را از دست می­دهیم، یک سالگرد، دو سالگرد و... می­گیریم ولی ناگهان متوجه می­شویم که دیگر از سالگرد خبری نیست. امروز تلویزیون نشان می­داد که از بیش از پنجاه کشور و با جمعیتی بیش از چهار میلیون و پانصد هزار نفر، به عراق رفته­اند و شعار آن­ها لبیک یا حسین است.در سال 61 از اندونزی، مالزی، افریقا خبری نبود اما بعد از 1375 سال، امروز این جمعیت به کربلا رفته است. این چه عزت و عظمتی است؟ رمز و راز این ماندگاری و این جاودانگی چیست؟

حقیقتاً به شما عرض کنم که تشریح نهضت اباعبدالله (ع) یک دانشگاه است؛ آن هم نه یک دانشگاه معمولی بلکه یک دانشگاه بین اللملی که مرز، عقیده و جغرافیا نمی­شناسد.

دانشجویان این دانشگاه نه تنها شیعیان و مسلمانان هستند، بلکه تمام آزادی­خواهان دنیا از دانشجویان دانشگاه حسین ابن علی (ع) هستند. این دانشگاه در همه رشته­ها دانشجو می­پذیرد، رشته عشق، آزادگی، عاطفه، محبت، وفا و دلدادگی از رشته­های این دانشگاه است و طبعاً فارغ التحصیلان این دانشگاه هم با افتخار،  کارنامه رضا و تسلیم حسین (ع) بودن را دریافت می­کنند. در دانشگاه­های دنیا زمانی که کسی می­خواهد ورود به دانشگاه پیدا کند، می­گویند مدرک تحصیلی قبل از دانشگاه خود را ارائه بدهید و برای ورود به دانشگاه شرط و شروط می‎گذارند، اما دانشگاه امام حسین (ع) یک مدرک می­خواهد و آن عشق است. هر که عاشق است حق ورود به این دانشگاه دارد، نویسنده، اندیشمند، سیاستمدار، مسلمان، غیر مسلمان و جالب این جا است که برای همه طبقات اجتماع با ویژگی عشق و دلدادگی درس و پیام دارد. هیچ کس با ورود به این دانشگاه ناامید برنمی­گردد بلکه بهره می­برد و استفاده می­کند و سرمست از عشق می­شود. لذا می­بینیم نه تنها با پای پیاده که با پای برهنه این مسیر طولانی را طی می­کنند، چون آن جایی که پای عشق به میان بیاید دیگر مانعی جلوی انسان را نمی­گیرد. چه کوچک و بزرگ، میانسال و بزرگسال، همه روانه این دانشگاه هستند.

این یک حادثه نیست، بلکه یک جریان تاریخی است؛ جریان تاریخی با حوادث تفاوت دارد. حوادث می­آیند و می­روند اما جریاناتِ یک جریان تاریخی مانند یک رودخانه خروشانی است که همیشه در حال حرکت است. نهضت عاشورا یک مکتب و جریان فکری است که در طول تاریخ خیلی­ها را به خود جذب کرده است. گاندی می­گوید من از مکتب عاشورا الهام گرفته­ام. امروز هزاران گاندی به صف ایستاده­اند تا به سید و سالار شهیدان ابراز ارادت کنند. امروز دنیا در بهت و ناباوری است و بیست میلیون انسان شوخی نیست. زمانی که عربستان سعودی می­خواهد اعلام کند، که این کشور از چه تعداد انسان میزبانی و پذیرایی کرده است، نهایتاً  جمعیت دو تا سه میلیون را اعلام می­کند. مراسم مخصوص هندوها و بودایی ها یک جمعیتی است ولو طولانی که دو ماه طول می­کشد ولی به جمعیت اربعین نمی­رسد.

امروز شنیده­ام که مقامات کربلا گفته­اند این شهر دیگر جا ندارد. عده­ای بیرون شهر مانده­اند و منتظر هستند تا عده­ای خارج شوند تا آن­ها داخل شوند. آیا این افتخار و عظمت برای شیعه نیست؟

چه چیز باعث شده است که نام و یاد و عشق حسین (ع) بماند و مراسم عزاداری هر سال از سال قبل پرشورتر برگزار شود؟

چند عامل اساسی و کلیدی هست که من امشب به بخشی از آن­ها اشاره می­کنم و هر کجا که این عوامل وجود داشته باشند، ماندگاری قطعی است. اگر بخشی از این عوامل در زندگی ما راه پیدا کند نام و یاد ما، ماندگار است.

اولین عامل، اراده و مشیت الهی است.

به صراحت عرض می­کنم که خدا خواسته است نام حسین (ع) جاودانه بماند. « يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ».[2] خداوند دو نوع اراده دارد: یکی اراده تشریعی و دیگری اراده تکوینی است. تفاوت بین اراده تشریعی و اراده تکوینی در این است که اراده تشریعیاز ناحیه کسانی که مرتبط با این اراده هستند، تخلف­پذیر است اما اراده تکوینی تخلف پذیر نیست. به عنوان مثال: خدا از ما خواسته است که روزه بگیریم، نماز بخوانیم، زکات بپردازیم، امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دیندار باشیم، چون رسالت نبی گرام اسلام (ص) یک رسالت جهانی است و مخاطب آن همه مردم هستند نه مردم ایران، یا منطقه­ای خاص از جهان، بلکه همه قاره ها را تحت پوشش قرار می­دهد.پس از خدا از همه می­خواهد که دیندار و خداشناس باشند، این اراده تشریعی است. ولی سؤال این است که آیا همه دیندار هستند؟ همه مؤمن هستند؟ در جامعه ما، در خیابان و بازار ما، آیا همه اهل نماز هستند؟ خیر. در یک خانه پدر و مادر نماز می­خوانند ولی فرزندان نمی­خوانند یا بالعکس. خداوند اراده کرده است و می­فرماید:« أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاة [3]، كُتِبَ‏ عَلَيْكُمُ‏ الصِّيامُ‏ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم‏».[4] از اراده تشریعی حق عده­ای تخلف می­کنند و البته عده­ای هم عمل می­کنند. این همه جمعیت مسلمان و مؤمن و موحدِ پیرو راه دین که در حقیقت پیرو راه اراده تشریعی هستند،امروز در جهان وجود دارند.

در اراده تکوینیِ ذات کبریایی حق، تخلف نیست. یعنی اگر خدا از نظر تکوینی اراده­ای کرد، این اراده دیگر تخلف­ناپذیر است. خداوند اراده کرده است که ما را خلق کند و آفریده است. در اراده­های تکوینیِ حق تخلف نیست. یکی از جاهایی که خدای متعال اراده تکوینی کرده­است، زنده ماندن نور حسین است. گاهی به ما می­گویند این ادعاها چیست که می­گویید؟ برای شما توضیح خواهم داد. نسل جوان دقت کنند و معرفت خود را بالا ببرند و فقط به نام و یاد حسین (ع) بسنده نکنید و با تمام وجود حسین ابن علی (ع) را بشناسید که چه گوهر گرانبهایی داریم و قدر نمی­شناسیم. قرآن می­فرماید: « يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ».[5] بعضی از افراد می­خواهند که نوری را خاموش کنند ولی خداوند این نور را کامل­تر و روشن­تر می­کند ولو کفار نخواهند. یعنی علی­رغم میل باطنی کافران، خداوند اراده کرده است که نورالله را روشن و پرفروغ نگه بدارد. سؤال می­شود که نور خداوند چه ربطی به امام حسین (ع) دارد؟ شما می­گویید نام امام حسین (ع) زنده مانده است و خدا اراده کرده است که نام حسین (ع) زنده بماند، این آیه چه ارتباطی با امام حسین (ع) دارد؟ حسین ابن علی (ع) چنان بزرگ است که به هر مناسبت که مفاتیح را مرور کنید و به دعاها توجه کنید، زیارت امام حسین (ع) را خواهید دید. در زیارت نیمه شعبان، خطاب به امام حسین (ع) است که « أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ نُورُ اللَّهِ‏ الَّذِي لَمْ يُطْفَ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا»[6] یعنی حسین جان شهادت می­دهم که تو نور خدا هستی.

ائمه و امامان ما، نور خداوند هستند و عده­ای می­خواهند نور خدا را خاموش کنند در حالی که نور خدا خاموش شدنی نیست. فردا زیارت اربعین سفارش شده است و خیلی جالب است که یک راوی از یک امام زیارت عاشورا را نقل کرده است و از یک امام دیگر زیارت اربعین را نقل کرده است. بعضی­ها می­گویند که آیا این زیارت­ها سند معتبر دارند؟ این راویزیارت عاشورا را از امام باقر (ع) نقل کرده است وزیارت اربعین را از امام صادق (ع) نقل کرده است.

دومین عامل، برای ماندگاری یک حرکت استوار بودن یک نهضت بر حق خواهی، عدالت خواهی، ظلم ستیزی است و تمام این عناصر یک جا در حادثه عاشورا و جریان کربلا وجود دارد. لذا کل نهضت حسین ابن علی (ع) حق طلبی است، «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَ‏ لَا يُعْمَلُ‏ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْه‏»[7] آیا نمی­بینید که به حق عمل نمی­شود و از باطل صرف نظر نمی­شود؟ نهضت حسین ابن علی (ع) ظلم ستیزی است« ما خرجت أشرا و لا بطرا و لا ظالما و لا مفسدا، و إنّما خرجت‏ لطلب‏ الإصلاح في أمّة جدّي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله‏»[8] امام حسین (ع) برای فخر فروشی و تکبر و دنیا طلبی قیام نکرده است بلکه هدف اصلی او اصلاح امت اسلامی است تا جامعه اسلامی در سمت اصلاح حرکت کند. قرآن در تعبیری جالب می­فرماید: « فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ‏ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ »[9] زمانی که آب در یک جوی حرکت می­کند حباب­هایی روی آب قرار می­گیرد و کمی که آب جریان پیدا می­کند این حباب ها از بین می­روند و آب به مسیر خود ادامه می­دهد. تفسیر و تشبیه قرآن می­فرماید این کف­های روی آب از بین می­روند اما کسانی که به مردم سود و نفع می­رساند در زمین می­ماند. یعنی باطل، کف روی آب است و حق، آب ماندگار است.

کسانی که در طول تاریخ با ظلم مبارزه کرده­اند، نام و یاد آن­ها در خاطره­ها هست ولی انسان­هایی که ظلم کردند یا از ظالم حمایت کردند، نام و یادی از آن­ها در تاریخ نیست.

یکی از افراد بنی امیه به دمشق آمد و قبر معاویه را دید که خیلی ویران شده است. سؤال کرد که چرا قبور اجداد ما آباد نیستند ولی قبور اهل بیت (ع) آباد هستند و هرجا که نگاه می­کنیم گنبد و بارگاه باشکوه دارند؟ شخصی جواب داد اینطور نیست که ما قبور اجداد شما را آباد نکرده باشیم. ما به این قبور رسیدگی کرده­ایم و برای آن­ها گنبد و بارگاه خواسته­ایم ولی بعد از چند روز مردم آمده­اند و آن­ها را از بین برده­اند و ما دیگر جرأت نکرده­ایم که دوباره این بناها را بسازیم.

آیا می­دانید متوکل در طول تاریخ چه کرده است؟

کسانی که می­خواستند به زیارت حسین ابن علی (ع) بروند، دست آن­ها را قطع می­کرد. یعنی انسان­هایی که می­خواستند به زیارت بروند یقین داشتند که اگر بروند دستشان قطع خواهد شد. متوکل قبل از اینکه به خلافت برسد اهل ساز و آواز بود و کنیزی می­آمد و  برای او نوازندگی می­کرد و آواز­خوانی می­کرد. بعد از اینکه متوکل به خلافت رسید به صاحب آن کنیز پیام داد که کنیز را برای من بفرستید تا برای من آوازه خوانی کند. به متوکل خبر دادند و گفتند که این کنیز به حج رفته است؛ متوکل تعجب کرد. زمانی که کنیز از سفر آمد به نزد متوکل رفت. متوکل گفت شنیده­ام که به حج رفته بودی، اکنون که وقت حج نیست. کنیز پاسخ داد رفته بودم زیارت حسین ابن علی (ع) چون کمتر از حج نیست. متوکل گفت کار حسین (ع) به جایی رسیده است که تو به کربلا می­روی و می­گویی که حج رفته­ای؟

متوکل دستور داد که قبر حسین (ع) را ویران کنند. چند بار روی قبر سید و سالار شهیدان آب بستند، اما نور حسین ابن علی (ع) خاموش نشد. لذا امروز می­بینیم که چهل روز برای حسین ابن علی (ع) در سراسر جهان عزاداری می­کنند. برادر عزیز ما جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای قرائتی می­گفتند که من در ایام محرم به یک کشور مسافرت کردم. سوال کردم که در این­جا کسی هست که ذکر مصیبت برای امام حسین (ع) داشته باشد؟ گفتند بله؛ یک خانواده شیعه هست. آدرس این خانواده را گرفتم و رفتم دیدم که یک پیرمرد با یک همسر و دو فرزند در آن خانه هستند. ـ بنده تردید دارم که این داستان شب اربعین بوده است یا شب عاشورا ـ وارد این خانه شدیم و گفتیم امشب آمده­ایم تا در روضه بی­ریای شما شرکت کنیم. پیرمرد کتابی را برداشت و شروع به خواندن کرد و ما و زن و فرزندان او به عنوان مستمع گوش می­دادیم.

عامل سوم، اخلاص اباعبدالله است. یعنی کار صرفاً برای خدا است. آن­هایی از عالم برزخ خبر دارند می­گویند با یک نماز دو رکعتی خالص و برای خدا، خداوند همه اعمال را می­پذیرد. کار حسین (ع) برای خدا بود، همه را رها کرد تا خدا را ببیند. آنقدر به امام حسین (ع) توصیه و سفارش کردند تا ایشان نروند و به ایشان گفتند که زن و فرزندان شما را خواهند کشت. حضرت فرمودند:

 

 

تركت‏ الخلق‏ طريّا في هواكا

 

و أيتمت العيال لكى أراكا[10]

 

.

در پایان دو نکته دیگر برای شما بگویم و امیدوارم که در ذهن شما ماندگار شود.

وجود مقدس آقا علی ابن موسی الرضا (ع) یک جمله­ای درباره امام حسین (ع) دارد که می­فرماید: « کلنا سفن النجاة ولکن سفینة جدی الحسین أوسع وفی لجج البحار أسرع »[11] همه ما اهل­بیت (ع) کشتی نجات هستیم اما کشتی حسین (ع) سریع­تر و گسترده است.

وجود مقدس امام هادی (ع) بیمار شدند و به چند نفر از دوستان نزدیک خود سفارش کردند که به نزد ایشان بیایند. حضرت به آن ها فرمودند که به کربلا بروید و تحت قبة الحسین برای من دعا کنید. دوستان امام گفتند که آقا شما امام معصوم و مستجاب الدعوه هستید پس چرا ما را به سوی کربلا می­فرستید که برای شفای شما دعا کنیم؟ حضرت فرمود حسین ویژگی و جایگاه و عظمتی دارد که این عظمت در جای دیگر نیست.

ای کاش امشب کنار مرقد مطهر حسین بن علی (ع) بودیم. از این راه دور می‏گوییم السلام علیک یا ابا عبدالله. امامان ما دور و نزدیک ندارند اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و تردّ سلامی. این باور های اعتقادی ماست که ائمه جای ما را می‏دانند و سلام ما را میدهند.

عطیه می‏گوید روز اربعین رفتیم کربلا. جابر در سن هفتاد سالگی در حالی که نابینا بود. می‏گوید در فرات غسل کرد و لباس پوشید. همینطور که قدم بر می‏داشت ذکر می‏گفت. چون نابینا بود به من عرض کرد که دست مرا روی قبر حسین بگذار. تا دست جابر را روی قبر گذاشتم، جابر بیهوش شد و روی زمین افتاد. پس آنکه بهوش آمد سه بار گفت یا حسین. بعد صدا زد حبیبٌ لا یجیب حبیبه. آقای من چرا جواب جابر را نمی‏دهید؟ عطیه می‏گوید جابر منتظر نماند، خودش جواب خودش را داد. گفت آقا حق داری که جواب من را ندهی چون سر در بدن نداری و رگهای گلویت را بریده اند. عطیه می‏گوید دیدیدم از طرف شام گرد و غباری بلند شد. ما نگران بودیم که نکند مأمورین یزیدیان باشند و ما را دستگیر کنند. کمی دقت کردیم و دیدم کجابه هایی است. به جابر گفتم بشارت باد گویا اهل پیامبر می‏آیند. دیدم جابر به من گفت بشتاب تا به خدمت امام زین العابدین برویم. نزد امام آمدیم دیدیم این نازدانه ها (زینب و ام کلثوم) خودشان را مثل برگ خزان روی قبرها انداختند. ما خدمت امام سجاد رسیدیم امام به سجاد فرمود: والله ههنا قتل رجالنا. جابر میدانی که اینجا مردان ما را کشتند و ذبح اطفالنا و بچه های ما را سر بریدند و از اینجا مصائب زینب آغاز شد...

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. تهذيب الأحكام، ج‏6، ص113.

[2]. «الصف»: 8.

[3]. «البقرة»:  277.

[4]. «البقرة»: 183.

[5]. «الصف»: 8.

[6]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص284.

[7]. تحف العقول ؛ النص ؛ ص245.

[8]. مثير الأحزان ؛ ؛ ص4.

[9]. «الرعد»: 17.

[10]. لهوف منظوم يا معارج المحبة (منظوم فارسى لهوف) ؛ ؛ ص100.

[11]. بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴.

Please publish modules in offcanvas position.